به گزارش گروه فرهنگی قدسآنلاین، بعید میدانم با این گوشه گیری مطلق تا ماهها و سالها بعد هم این مطلب را ببیند. شاید با حالی که دارد از آن عصبی هم بشود. اما آنها که قلم شکسته مرا میشناسند - از جمله او - میدانند که چه خستی دارم در گندهگویی از آدمها، بویژه هنرمند جماعت. با این حال نمیتوانم پنهان کنم که غمگینم، از اینکه زرویی نصرآباد زنده اما در گوشهای سرگرم ستیز با خود و جهان است، غصه میخورم. از اینکه کسی برای او غصه نمیخورد و اگر میخورد، کاری نمیکند، غصه میخورم. به خدا قسم خانه نشینی امثال ابوالفضل از خانه نشینی خیلیها دردناکتر و آسیبش برای این آب و خاک سهمگینتر است، چرا کسی این را نمیفهمد؟ چرا کسی کاری نمیکند ؟
«عزت الله ضرغامی» رئیس صدا و سیما... یا «سید محمد حسینی» وزیر ارشاد یا «سید مهدی خاموشی» رئیس سازمان تبلیغات اسلامی یا «محسن مؤمن شریفی» رئیس حوزه هنری یا حتی «محمود احمدینژاد» رئیس جمهور یا حتی مدیر فلان فرهنگسرای جمهوری اسلامی ایران، امروز برای عیادت و دلجویی از «ابوالفضل زرویی نصرآباد» شاعر و طنزپرداز مشهور کشور به خانه او در روستای «احمد آباد مستوفی» در حومه تهران رفتند!
کاش روزی از خواب برخیزم و این خبر تیتر روزنامهها و کلام گویندگان اخبار صدا و سیمای کشورم باشد. کاش شبی خواب این را ببینم! دریغ که فرض این محال هم انگار محال است.
همیشه کارهای مهمتری هست و همیشه گرفتاریها و دشواریهای بسیار دیگر و همیشه آنها که هر یک به نوعی فکر و قلم و قدمشان قادر به حل گوشهای از این کجتابیهاست، مأیوس و سرخورده در غار تنهاییشان خوابیدهاند و آنها که خالق این دشواریهایند، میروند و میآیند و امثال ابوالفضلها را آدم حساب نمیکنند و هر روز گره بر گره میافزایند. کم نیستند آنها که هر یک اعجوبه عرصه خویشند و این گونه خود را از روزگار خویش دریغ کردهاند و دریغا دولتمردان کشورم که خط قرمزشان از اتاق معاون و منشیشان، فراتر نمیرود.
دریغا انبوهی از دلدادههای فرهنگ و هنر انقلاب [چون هجوم غریبانه نهنگها به خشکی] رفتهاند با عزمی راسخ تا به گل بنشینند و بمیرند و چاره اندیشان اما در کارخانههای کنسروسازیاند و کسی یک سؤال ساده نمیپرسد که نهنگ عزیز! جای شما در اقیانوس است، چرا خودت را به خشکی انداختهای؟!
بعدالتحریر
این یادداشت مال سالها پیش است، شاید بیش از 10 سال. به یاد دارم بعد که خوانده بودی زنگ زدی و تشکر و تشکر و تشکر و... و همان حجب و حیای همیشگی و من حیران که واقعاً چرا کسی کاری نمیکند. منتظر چه هستند؟
... و به نظرم حالا فهمیدم منتظر چه بودند، زیرا چه بسیار نامهای دیگر هم آمدند و در بر همان پاشنه چرخید. این سرنوشت همه ماست. ابوالفضل جان! ابوالفضل زرویی نصرآباد که افتخارات فراوانی به فرهنگ سرزمینت افزودی و اما جز بیمهری ثمری ندیدی و بیش از این هم نخواستی، شک ندارم اکنون حالت بهتر است و با آن قلم متبرک به آسمانیترین کلمات، در دنجترین جای آسمان مقیم شدهای. آن بالاییها وفادارترند.
میگذرم و تسلیت نمیگویم، زیرا خدا میداند که از عمق جان باور دارم امروز حالت و جایت از دیروزها بهتر است، حتی اگر به زعم جماعتی زیر خروارها خاک. خدا به همراهت مرد نوشتههای غرور آفرین... نهنگی که عاقبت با پافشاری و زجر و البته غرور راه دریایت را یافتی و پیروزمندانه به آنجا که اهلش بودی بازگشتی. با انبوه توشهها و نوشتههای عاشورایی، بهشت نوشت باد رفیق فروتن، مهربان و از یاد نرفتنی.
انتهای پیام/
نظر شما