به گزارش گروه فرهنگی قدس آنلاین، پاسداری از ارزشهای اسلامی و دستاوردهای انقلاب، برنامهریزی و ایجاد هماهنگی بین عملکرد عوامل تربیتی، توجّه جدی به نقش معلمان در فعالیتهای تربیتی و توجه به نقش دانشآموزان در فعالیتهای تربیتی همه از عواملی بود که سبب شد در دوره نخست وزیری شهید رجایی و مسئولیت شهید باهنر در وزارت آموزش و پرورش، هشتم اسفندماه به نام روز «امور تربیتی و تربیت اسلامی» در تقویم نامگذاری شود.
پس از گذشت ۳۸ سال از این گام آیا مجریان و متولیان حکومتی تربیت اسلامی توانستهاند به وظیفه خطیر خود در این خصوص عمل کنند.
گفتگوی قدس آنلاین، با دکتر حبیب رحیم پور ازغدی، کارشناس آموزش و پرورش به این موضوع اختصاص دارد که در ادامه میخوانید.
وقتی از تربیت اسلامی در جامعه میگوییم دقیقاً چه مؤلفههایی را مد نظر داریم؟
نه فقط تربیت دینی که تربیت از اساس امری ارزشی است. یعنی هر دیدگاه و الگوی دینی یا غیردینی دربارۀ تربیت، گرانبار از ارزششناسی و ارزشداوری است؛ تربیت دینی، تربیتی است که انسان را بر مدار ارزشهای دینی بپروراند؛ انسان دیندان دانا به ارزشهای دینی و انسان دیندار، نمود ارزشهای دینی است؛ فردی که در سایۀ دین تربیت یافته، میتواند ارزشهای دینی را از غیرارزشها و ارزشهای غیردینی بازشناسد و این ارزشها را در نفس خود بپروراند، اما نکته دشوار این است که کسی به تربیت دینی دست نمییابد مگر این که ارزشها را با همان نسبتها و اهمیتها و اولویتهایی بهدست آورد که در دین گفته شده است.
دشواری کار در رعایتکردن اندازهها و وزنهاست. مؤلفۀ کانونی در معنای تربیت دینی همان باورمندی به نظام ارزشهای دین و بهکاربستن نظاممند این ارزشهاست.
پیاده کردن این مؤلفهها در کدام یک از بخشهای جامعه اهمیت بیشتری دارد؟
در ادبیات فنی رشتۀ علوم تربیتی، تربیت را به دو نوع تربیت رسمی و غیررسمی ردهبندی میکنند. تربیت رسمی گونهای از تربیت است که بهشکل سازمانیافته و برنامهریزی شدهای پای دولت به میان میآید تا ملتسازی کند. در ایران وزارت آموزشوپرورش همان تربیت رسمی است؛ با اینکه تربیت دینی در هر دو زمینه با دشواریهای زیادی روبهرو است، اما چالش اساسی تربیت دینی در کشور را باید در پیوندهای بین تربیت رسمی و غیررسمی یافت. پیوند نهادهای تربیتی رسمی و غیررسمی در ایران سست و گسسته است و بهگونهای شایسته شکل نگرفته است. برای مثال، نمونه و نمود بارز این ازهمگسستگی پیوندها را باید در ارگانی مانند انجمن اولیا و مربیان دید که امروز به یک نهاد ناکارآمد و بیکارکرد تبدیل شده است.
نهادی که در اساسنامهاش اشاره میکند بنا دارد بیگانگیهای بین پدران و مادران را با معلمان و مربیان به یگانگی تبدیل کند، اما امروز بیشتر به نهادی برای پیگیری کارهای اداری و کمکهای مالی به آموزشوپرورش فروکاسته شده است. اگر التفات پیدا کنیم که تربیت رسمی یک نهاد است، بیش از همه باید به نسبت بین این نهاد با دیگر نهادها بیندیشیم تا در فرایند نهادسازی تربیتی کامیاب شویم.
در چه مواردی باید به تحقق تربیت اسلامی جنبه رسمی و در چه مواردی باید جنبه غیررسمی داد؟ اصولاً آیا به دولتی و حکومتیکردن تربیت اعتقاد دارید یا خیر؟
تربیت رسمی در هر کشور دولتی است و نمیتواند دولتی نباشد. تربیت رسمی رکنی از دولت و استوارترین پیوند بین دولت و ملت است. تربیت رسمی یا همان وزارت آموزشوپرورش، از مهمترین سازوکارهای دولتمردان برای پیگیری مأموریتهای دولت است و از همینرو دولتزدایی از تربیت رسمی نشدنی است. مگر اینکه بگویند از دولت، دولتزدایی کنید یا دایرهای را نشان دهید که گرد نباشد. جدای از این که دولتزدایی از آموزشوپرورش ایران بهمعنای پشتکردن به قانون اساسی است از نظر مفهومی و نهادی نیز گفتۀ نادرستی است، زیرا که تربیت رسمی زادۀ پیوند بین فلسفۀ سیاست و فلسفۀ تربیت است. پیوند بین تربیت و سیاست در سایۀ نسبت بین قدرت و هدایت روشن میشود.
هر فلسفۀ سیاسی بر پایۀ برداشتی که از ماهیت و مأموریت دولت دارد، اهمیت امر تربیتی را در مقایسه با امر سیاسی آشکار میکند و میزان ورود دولت به تربیت را روشن میسازد. درست است که هر ایدهای دربارۀ هر یک از نقشهای سیاستگذاری، سرمایهگذاری، برنامهریزی، ارزشیابی و کنشگری دولت در تربیت، در سایۀ فلسفۀ سیاسی دولتها شفاف میشود، اما امروزه هر دولتی و با هر فلسفهای در سیاست، بریده از تربیت نیست.
آیا متولیان حکومتی تربیت اسلامی توانستهاند به وظیفه خطیر خود در این خصوص عمل کرده و موفق شوند؟
روشن است که نتوانستند. این نتوانستن بهمعنای نادیدهگرفتن دستاوردها و پیشرفتهای فراوان نیست، اما نقطهای که امروز ایستادهایم با نقطهای که باید ایستاده باشیم فاصله بسیار زیادی دارد. مدیران کشور در این سالها دو بار بهسوی بازسازی آموزشوپرورش ایران گام برداشتهاند که هر دو بار کموبیش با شکست روبهرو شده و بهاندازۀ کافی به اهدافش دست نیافتهاند. یکی طرح کلیات نظام آموزشوپرورش در سال ۶۷ و دیگری سند تحول بنیادین آموزشوپرورش در سال ۹۰ بوده است.
این دو طرح راهبردی با همۀ ظرفیتها و پیامدهای پیشبرندهای که داشته، نتوانسته و نمیتواند ما را به نهادی شایسته در تربیت دینی برساند. ریشه این ناتوانیها را باید در این امر پیدا کرد که ما چنان که باید به ابعاد نهادی آموزشوپرورش فکر نکردهایم. بازسازی آموزشوپرورش با رویکردی دینی پیش از هر موضوعی در گرو شناسایی لوازم نهادسازی دینی است. تربیت رسمی فرایندی فردی نیست، یک نهاد است. نهاد به این معنا که سازوکاری غیرفردی است و اثرگذاری فردی دارد و رفتار گروههای انسانی را راهبری میکند. درست است که آموزشوپرورش فرد را میپروراند، اما به این معنا نیست که روند یا امری فردی است، بویژه زمانی که پای تربیت رسمی به میان بیاید.
برای تحقق تربیت اسلامی در جامعه با چه چالشهایی مواجهیم؟
امروز مهمترین مشکل ما در زمینۀ تربیت دینی فقر نظری و چالشهای نرمافزاری است. ما نمیدانیم که نمیدانیم و سادهانگارانه به پرسشهای نو، پاسخهای کهنه میدهیم و انتظار داریم که اثر کند. پرسشها و چالشهای نظری دربارۀ تربیت دینی تنها به تربیت رسمی بسنده نکرده و دامان تربیت غیررسمی را نیز گرفته است. روشن است که این کمبود نه در دین که در نظرها و نظریههای نظرورزان ما ریشه دارد. امروز پرسشهای زیادی در زمینۀ تربیت پدیدار شده که ما هنوز بر اساس دین به آنها پاسخ ندادهایم و به اندیشههای ناآزمودۀ وارداتی بسنده کردهایم.
ریشۀ نداریهای آموزشوپرورش در ایران را باید در کمبودهای دانش آموزشوپرورش دید؛ بهعبارت دیگر آموزشوپرورش در ایران پوک است به این دلیل که دانش آموزشوپرورش تنک است. برای مثال سالهای سال است که پرورش ما آموزشزده و آموزش ما آزمونزده است، اما اندیشمندان و دانشمندان ما نمیتوانند به ایدهای گرهگشا دست یابند و گرههای کور را باز کنند تا پرورش بر آموزش و آموزش بر آزمون چیره شود و سایه بیندازد.
با توجه به استعدادهایی که در حال حاضر سراغ دارید چه دورنمایی از تربیت اسلامی در آینده ترسیم میکنید؟
شاید مهمترین نکته دربارۀ آیندۀ تربیت دینی در ایران این است که تربیت دینی بسیار با دولت دینی همسرنوشت شده است؛ یعنی امکان تربیت در دست دولت است. دقت کنید که مراد از دولت در این عبارت، کلیت نظام سیاسی و مدیریتی کشور است که همۀ نهادهای رسمی و قوای سهگانه را دربرمیگیرد. به یک معنا باید گفت سرنوشت تربیت دینی در گرو اعتبار و کارآمدی دولت دینی است. عملکرد دولت است که امکان تربیت دینی را به تنگنا میاندازد و از بین میبرد یا زمینههای تربیت دینی را فراهم میآورد و ظرفیتهایش را به فعلیت میرساند. تربیت دینی در گرو سیاست دینی است. به هر اندازه سیاست دیندار شود، تربیت نیز دینگرا میشود.
این گفته را باید به همان بند اول گفتوگو برگرداندکه بیان شد تربیت دینی ناسازواری و ناهماهنگی ارزشی را تاب نمیآورد و هر اندازه تضاد بین گفتهها و کردههای دولتمردان بیشتر شود زمینۀ برای تربیت دینی افراد بیشتر شیبدار میشود. بر این اساس است که باید به تربیت نگاه نهادی داشت و در نگاه نهادی نیز به پیوندهای بین نهادها دقت کرد.
اگر اینگونه نگاه کنیم، تربیت پیش از اینکه در نهاد آموزشوپرورش شکل بگیرد بهدست نهادهایی مانند دادگستری و وزارت اقتصادی و صداوسیما صورت میگیرد.
انتهای پیام/
نظر شما