صبا کریمی/
سینمای کمدی جدا از هدف ایجاد سرگرمی و لذت برای مخاطب گاهی دنبال اهداف دیگری در لایههای زیرین خود هم میرود. هجو، هزل موضوعات جدی و اشاراتی در قالب طعنههای طنز و گزنده خاصیت آثار کمدی است و زمانی که موضوع آن مسائل سیاسی، اقتصادی و... باشد به دلیل حساسیتهایی که این موضوعات در جامعه دارد بیش از پیش هم به چشم خواهد آمد. فضای جامعه ما به گونهای است که ناخواسته مسائل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی گاهی با سیاست آمیخته میشود و عجیب نیست وقتی در یک کمدی شاهد طعنه زدن به بدنههای مختلفی همچون فضای اجتماعی و سیاسی جامعه هستیم. گرچه سینمای ما در این مورد قدری محافظه کارانهتر عمل میکند و ارجاعات سیاسی مثری را در این گونه آثار نمیبینیم و بیشتر شاهد شوخیهای خفیفی هستیم که اغلب مواقع به لودگی و ساده انگاری تنه میزند.
«اخراجیها»، «گشت ارشاد» و «گشت2»، «تلفن همراه رئیس جمهور»، «مصادره»، «ایران برگر»، «اکسیدان»، «مارموز» و... تنها نمونههایی از فیلمهای کمدی با رگههای سیاسی است. از این مهم هم نباید گذشت که اساساً چیزی به نام کمدی سیاسی وجود ندارد و در بهترین حالت میتوان آثاری که محتوای اینچنینی دارند را در دسته بندی سینمای اجتماعی ـ انتقادی قرار داد. با این حال پرسش اینجاست که آنچه از سینمای کمدی بیرون میآید و گاهی هم نقبی به نارضایتیهای اجتماعی و مسائل سیاسی میزند تا چه حد در فضای اجتماعی رخنه میکند و اساساً تأثیرگذاری آن چگونه است. نمونه اخیر این سینما، «ژن خوک» ساخته سعید سهیلی است که در ادامه فیلمهای نیش و کنایهدارش همچون دوگانه «گشت ارشاد» و «کلاشینکف» ساخته است. فیلمی که این بار سراغ ژنهای متفاوت جامعه رفته و برخلاف آنچه خودشان فکر میکنند ژن خوب هستند، آنها را با لحنی گزنده «ژن خوک» خطاب میکند. فیلم تازه سهیلی برخلاف «گشت2» که با فروش 19 میلیاردی توانست رتبه پنجم پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را به دست بیاورد، نتوانسته پس از 6 هفته، فروش خود را به 3 میلیارد برساند و با وجود اینکه موضوع حساسی دارد اما ظاهراً آن گونه که باید به مذاق مخاطبانش خوش نیامده است.
حسین سلطان محمدی، منتقد سینما درباره ارجاعات سیاسی در فیلمهای کمدی میگوید: کمدی از برخورد غیرمتعارف با مسائل جدی جامعه ایجاد میشود و طبعاً غیرمنتظره بودن آن مردم را به خنده وادار میکند. معمولاً شوخیها در جامعه به نوع نگاه و انتخاب واژگانی برمیگردد که ما به صورت روزمره از آنها استفاده میکنیم. فضای مجازی، جامعه امروز را بسیار با خود درگیر کرده و انتقادات و تمسخرهایی نسبت به وضعیت موجود در جامعه اعم از بحثهای اجتماعی، فرهنگی، برخورد ایجابی یا سلبی حکومت و... در این فضا موجب شده مردم هر جایی به این مباحث بربخورند احساس کنند که همه مسائل ختم به مباحث سیاسی میشود.
وی در ادامه میافزاید: در حالی که از گذشته هم این گونه نبوده و سیاست به مسائلی در حوزه کسب قدرت و مدیریت جمعی از جامعه مرتبط میشده و متمرکز بر حاکمیت طلبی و حاکمیت پذیری بوده است اما در جامعه ما وضع به گونه دیگری است و هر کس که بتواند از طعنه، مزاح و شوخیهایی که در فضای مجازی وجود دارد، در فضای سنتی و شفاهی بهترین کلمات و طعنه آمیزترین را استفاده کند به ظاهر برنده است. در سالهای اخیر مسائلی همچون فضای سیاسی و آسیبهایش، اختلاسها، نگرشهای متفاوت جناحهای سیاسی نسبت به یکدیگر، فضای مجازی و همه آنچه که در سطح عموم جامعه، روشنفکران و رجال سیاسی در حرکت است مردم را درگیر کرده و موجب شده با استفاده از قدرت کلمات، نگاه طعنه آمیز، هجو و هزل داشته باشند. حال فیلمساز از مجموع اینها فیلم میسازد و تصمیم میگیرد یا به صورت عامیانه به آنها بپردازد که نتیجهاش فیلمهایی مانند «تگزاس»، «لس آنجلس تهران»، «هزارپا» و حتی فیلمی مانند «گشت ارشاد» میشود که سازندگانش معتقدند اثری سیاسی است اما به نظرم به صورت عام به این مباحث پرداخته شده است و در سطح مقامات یا سیاست به مفهوم قدرت طلبی کمتر اثری دیدهایم و از این زاویه کمتر به آن پرداخته شده و تمام مزاح و طعنههایی که به اختلاسها و ژن خوب زده میشود صرفاً تک نمونههایی که مطرح شده را به تصویر میکشند و هیچگاه به صورت عمده روند و جریان آن را بررسی نمیکنند.
وی دلیل عدم پرداخت مستقیم به این جریان را عدم ذکاوت سازنده اثر میداند و میگوید: به نظرم این طور که فکر کنیم سانسور اجازه نمیدهد به این مضامین پرداخته شود، اشتباه است. من یک عبارتی از بهمن فرمان آرا دیدم که برایم بسیار جالب بود. ایشان جایی گفته است اگر به من بگویند یک یا چند پلان فیلمم را حذف کنم نگران نیستم چون چیزی از اثر کم نمیشود و در واقع روال مفهوم داستانی که تعریف میکنم یکسان است و از ریتم خارج نمیشود. فیلمساز وقتی اثری میسازد باید بداند در چه چارچوبی باشد و چه ضوابط و قواعدی را باید رعایت کند و سلیقههای مسئولان گوناگون متأثر از جناحهای مختلف سیاسی، متأثر از نگرشهای فرهنگی و مذهبی که در جامعه قدرت است را در نظر بگیرد؛ اگر همه اینها را بشناسد طبیعتاً با خط قرمزها آشناست و مسیر را میشناسد و میتواند با وجوه و جنبههای گوناگون آن بازی کند.
این کارشناس فرهنگی تأکید میکند: فیلم «ژن خوک» هم همین گونه است. براساس ماجرای ژن خوب شکل گرفته و به نظرم اینجا شکل بدتری پیدا کرده است و طعنه نه چندان معقولی میزند که میتوان آن را بیشتر بازی کلامی دانست و در واقع نوعی از حرص ناشی از انفعال و عدم توانایی در مقابل این افراد را به نمایش میگذارد. ژن خوب به همان بحث آقازادهها برمیگردد که از قدیم مطرح بوده و امروز به ژن خوب تبدیل شده است و در راستای تحول واژگانی این واژه جایگزین شده است. در مفهوم آقازادگی یک نوع اختیار سوء استفاده وجود داشت اما در مفهوم ژن که امروز استفاده میشود اختیاری وجود ندارد و خودشان فکر میکنند ذاتاً نسل آنها اینگونه شکل گرفته و پرورش یافته است.
این منتقد به طعنههای سیاسی در فیلمهای سعید سهیلی اشاره میکند و میگوید: به نظرم فیلمهای سهیلی همچون دوگانه «گشت ارشاد» و «ژن خوک» اشاراتی دارد اما چندان تأثیرگذار نیست. طعنههای سیاسی در واقع وانمود کردن به این مسئله است که من میتوانم کمی تندتر به جلو حرکت کنم. سهیلی هم شاید از همان جهتی حرکتی کرد که گاهی حاتمی کیا و ده نمکی را به آن منسوب میکنیم. سعید سهیلی نیز به یکسری سلیقهها و مدیریتهای سینمایی در دوره 40 ساله پس از انقلاب نزدیک بود. همان طور که در مورد امثال حاتمی کیا و ده نمکی معتقدیم که هالهای حمایتی اطرافشان شکل گرفته و میتوانند فراتر از فیلمسازان بدون حامی به این گونه مباحث بپردازند و خودشان را درگیر این فضا کنند، سهیلی هم از این فضا استفاده کرده است اما خروجی آثار طنزش که آمیخته با طعنه و کنایه است هیچ اثرگذاری سیاسی ندارد.
سلطان محمدی با مطرح کردن یک پرسش این طور ادامه میدهد: به نظر شما تأثیر سیاسی که در گذر زمان در اثری مانند «آژانس شیشهای» وجود دارد بیشتر است یا مزاحهای کلامی که در «گشت ارشاد» یک و دو و فیلمی مانند «نهنگ عنبر» میآید؟ مشخص است که در نمونه اول تغییرات دورهای فضای سیاسی را بهتر میتوان دید، حتی «بادیگارد» نیز نمونه خوب دیگری است که میتوانیم به آن اشاره کنیم. نسل قدیمی انقلاب باید در حال حاضر به چه چیزی توجه کند و از چه چیزهایی غافل شده است؟ سبک حفاظتی ایده آل امروز چیست؟ پرسشهایی که پاسخ آنها به خوبی در «بادیگارد» داده شده است. اما نگاهی به «گشت ارشاد» نشان میدهد که بیشتر با یک بازی زبانی روبهرو هستیم که گاهی به قدری تکرار شده که در واقع تکرار بیش از حد آن را فاقد اثر میکند. سعید سهیلی با این سبک فیلمسازی وانمود میکند که با نگاه سیاسی جلو میرود و اثرش سیاسی است در حالی که صرفاً درگیر بازی کلامی است.
این منتقد اضافه میکند: در سالهای اخیر وانمود کردهایم که جامعه غمگین است در حالی که در سطح شهر پر از شادی است. در واقع برای توجیه این همه کمدی کم ارزش و اصطلاحاً من درآوردی بسادگی به لودگی کلامی رسیدهایم. مشخص است که اگر پرداختن درست به مباحث سیاسی مدنظر باشد چه فیلمسازانی از نگاهی درست به آن پرداختهاند. میبینیم چه کسانی بیشتر محل توجه یا حمله بودند. حتی خود حاتمی کیا هم این تغییرات را داشته است. اخیراً هم به عنوان هنرمند سال انقلاب انتخاب شد و هوشنگ گلمکانی نیز به تغییرات وی اشاره کرد و گفت: من حاتمی کیای قدیمی را که فیلم میساخت و اعتراض کلامی نمیکرد بیشتر دوست دارم و میبینیم که حاتمی کیا میگوید من همانم و این نشان میدهد فیلمش، شخصیتش و نگاه سیاسیاش به قدری جدی است که روی جامعه تأثیرگذار است اما سطح متوسط جامعه با این شکل کمدیها همچون «ژن خوک» یا کمدیهایی همچون «رحمان 1400»، «تگزاس» و... به تسکین درونی و روانی میرسد، اما کسانی که به دنبال تأثیرگذاری هستند قطعاً فیلمی مانند «بادیگارد» را قدرتمندتر از آثاری همچون «گشت ارشاد» میدانند.
این منتقد به نمونه دیگری اشاره میکند و میگوید: «بوی پیراهن یوسف» با محوریت انتظار ساخته شده است، آقای ده نمکی هم درباره «زندانیها» مدعی است که اثرش درباره مفهوم انتظار است و به نظرم کمتر کسی جز خود ایشان به مفهوم انتظار در فیلم پی برده است؛ بنابراین نتیجه میگیریم شیوه بیان موضوع، ارزش و میزان تأثیرگذاری آن را نشان میدهد و بعضاً فیلمهای کمدی که گاهی تکه پرانیهای سیاسی میکنند عملاً تأثیری در فضای جامعه ندارند.
طهماسب صلح جو اما معتقد است: این نوع کمدیها در عرصه سینما و حتی برنامههای قدیم رادیو و تلویزیون رواج داشته است و به نظرم نمیتوانیم به آنها نام کمدی سیاسی بدهیم. اینها در واقع کمدی انتقادی است که بعضاً هجوآمیز هم هستند و گوشه و کنایهای هم به مسائل سیاسی میزنند.
وی میگوید: این فیلمها از شرایط اجتماعی انتقاد میکنند و اگر بخواهیم این گونه آثار را دسته بندی کنیم میتوان آنها را کمدیهای اجتماعی انتقادی قلمداد کرد که به فراخور شرایط زمانه این موضوعات بیشتر جلب توجه میکند و امروزه هم اگر این گونه فیلمها بیشتر ساخته میشود و مردم از آنها استقبال میکنند به این دلیل است که این مسائل در فضای جامعه پر رنگ شده است و اتفاقاً فیلم هایی هم ساخته میشوند که به آنها گوشه و کنایه میزنند، اما با این اوصاف این گونه آثار در جایگاه خودش دارای ارزش است.
این منتقد قدیمی سینما درباره گسترده شدن سیطره فضای مجازی در سینما میگوید: همین مسائلی که به آن اشاره کردم نشأت گرفته از نفوذ فضای مجازی در جامعه است. یک زمانی چیزی به نام سینمای اجتماعی وجود داشت و نکاتی که این فیلمها مطرح میکردند برای تماشاگر تازگی داشت اما امروزه فضای مجازی عملاً چیزی برای سینمایی که بحرانهای اجتماعی را مطرح میکند باقی نگذاشته است و در واقع این فضا از سینما جلو افتاده است. ضمن اینکه لزوماً این فیلمها دیگر آگاهی دهنده نیستند و صرفاً با این موارد شوخی میکنند که مردم ببینند و بخندند، چه بسا فاقد ارزشهای محتوایی است و حرف تازهای برای گفتن ندارد.
نظر شما