محمد تربتزاده/
در یکی دو روزی که گذشت و پس از سخنان رهبر انقلاب درباره «فرسایش زبان» خیلیها از کمکاری صداوسیما و دیگران در این ماجرا نوشتند. خیلیها هم از اهالی موسیقی و ترانهسرایان گلایه کردند. حالا بگذارید چند سطری هم ما بنویسیم. اینکه زبان فارسی رو به فرسایش است، درست. اینکه صداوسیما، ترانهسرایان و حتی خودمان در این ماجرا مقصریم هم قبول! اما پس از اینکه تمام کاسه کوزهها را بر سر خودمان و دیگر مقصران شکستیم، بد نیست از زوایای دیگری هم به این ماجرا بپردازیم. یعنی نگاهی هم به نظرات متخصصان و زبانشناسان در این زمینه بیندازیم. زبانشناسانی که خیلیهایشان میگویند فرسایش تدریجی زبان فارسی در کنار کمکاری نهادهای مسئول و اشتیاق ما به استفاده از اصطلاحات و ترکیبهای خارجی، دلایل دیگری هم دارد.
قلمبه سلمبه گویی
مرحوم «محمدامین ریاحی» در ابتدای کتاب «فردوسی» آورده است: «در پاییز سال ۱۳۷۳، وزارت فرهنگ فرانسه زبان فارسی را از برنامه درسی و امتحانات دبیرستانهای آن کشور حذف کرد. شبی از یکی از رادیوهای اروپایی صدای دختری ایرانی را شنیدم که با شور و هیجان از فردوسی و شاهنامه یاد میکرد. او در مصاحبه با گوینده رادیو ضمن دلایل اعتراض خود به اقدام دولت فرانسه، میگفت: هیچ یک از ملتهای اروپایی آثار ادبی 200 سال پیش خود را نمیفهمند و در آموختن آنها دشواریها میکشند، ولی زبان فردوسی و زبان شاهنامه را ایرانیان امروز زبان امروزی خود احساس میکنند... استدلال آن دختر ایرانی که در روزنامههای فرانسه هم انعکاس یافت بر دلها نشست و همت ایرانشناسان دانشمند ایراندوست و فشار افکار عمومی سبب شد که دولت فرانسه از تصمیم نابجای خود منصرف شود». دکتر امین ریاحی دلیل اینکه امروزه تمام ایرانیان «شاهنامه» را میفهمند، این دو را نکته ذکر میکند: یکی اینکه نسلهای مختلف ایرانیان در طول این 1000 سال، به صورت مداوم «شاهنامه» را خواندهاند و این کتاب در ذهن ما زنده است و نکته دیگر اینکه فردوسی «شاهنامه» را به زبان ساده اما درستی نوشته است. یعنی فردوسی اصراری به استفاده از کلمات قلمبه سلمبه نداشته و از سادهترین ترکیبهای زبانی برای بیان منظورش استفاده کرده است.
تا اینجای کار مشکل از ماست که برخلاف فردوسی، دوست داریم کلمات دهن پرکن را استفاده کنیم و چون خیلی وقتها این کلمات را پیدا نمیکنیم، دست به دامن اصطلاحات خارجی میشویم و به این طریق فرسایش زبان مادریمان را رقم میزنیم. اما از آن طرف مواردی هم وجود دارد که اصطلاحات و کلمات جدید، معادل درست و درمان فارسی ندارند. دقیقاً همین جاست که زبانشناسها میگویند زبان فارسی باید متناسب با نیازهای جدید، به روز شود، اما چون خیلیها به اشتباه اصرار بر حفظ شکل سنتی و اسطورهای زبان فارسی دارند از ویژگی زایندگی زبان غافل شده و ساخت ترکیبها، افعال و مشتقات جدید را جایز نمیدانند، بنابراین زبانمان پویایی همیشگیاش را از دست داده و دیگر کفاف مکالمات روزمره را نمیدهد و مردم هم بناچار از اصطلاحات من درآوردی یا جایگزینهای خارجی استفاده میکنند.
مشکل کجاست؟
زبانشناسها میگویند اگر بخواهیم به میزان زایایی یک زبان پی ببریم و احتمالاً آن را با زایایی زبانهای دیگر مقایسه کنیم، باید ببینیم در آن زبان با چه درجه از سهولت میتوان از یک مقوله دستوری به مقوله دیگر رفت. به زبان ساده یعنی اینکه زایایی و پویایی زبانی بیشتر است که در آن بتوان از اسم یا صفت، فعلهای بیشتری ساخت یا برعکس از اسم و فعل، صفتهای بیشتری ساخت. امروزه در زبان فارسی اما کمتر این اتفاق میافتد و در بیشتر مواقع پویایی آن، در ساخت مشتق از فعلها و مصدرهای ساده خلاصه میشود. به طور مثال از فعل «نمودن» میشود دهها مشتق مختلف ساخت. مشتقهایی با کاربردها و معانی مختلف که بسیاری از ابعاد زندگی ما را دربر گرفته و از این طریق از ورود اصطلاحات خارجی به زبان فارسی جلوگیری میکنند. همین عامل به تنهایی میتواند از فرسایش زبان فارسی جلوگیری کند، اما مشکلاتی در این مسیر وجود دارد که این اجازه را نمیدهد. نخست اینکه بسیاری از فعلها و مصدرهای ساده، امروز تبدیل به مصدرها و فعلهای مرکب شدهاند که این مصدرها و فعلهای مرکب برخلاف نوع سادهشان، قابلیت مشتقسازی ندارند. مثلاً مصدر «فریفتن» تبدیل به «فریب دادن» شده است. در نتیجه مشتقی برای آن وجود ندارد و مشتقهایی مثل «فریفتگی»، «فریب» و «فریبا» هم بازماندههایی از مشتقهای «فریفتن» هستند. همچنین مصدرها و فعلهای سادهای که امروزه در حال از بین رفتن هستند، جایگزینی نخواهند داشت، چون برخلاف زبان انگلیسی، فرانسوی، عربی و... که در آنها از اسم و صفت، فعل و مصدر ساده و در نهایت مشتق ساخته میشود، در زبان فارسی چنین امکانی وجود ندارد یا بهتر بگوییم خیلیها آن را جایز نمیدانند. در نتیجه مصدرها و فعلهای ساده روز به روز محدودتر میشوند. ماجرا زمانی غمگنانهتر میشود که میفهمیم در زبان فارسی در مجموع 277 فعل ساده وجود دارد که بسیاری از آنها از بین رفتهاند و با ارفاق چیزی حدود 150 عدد آن باقی مانده است! این رقم را مقایسه کنید با تعداد 4160 فعل سادهای که در زبان فرانسوی وجود دارد.
فلسفیدن!
برای مشکل نخست که از بین رفتن مصدرها و فعلهای ساده است، نمیتوان راهکاری پیدا کرد. به عبارتی نمیشود از مردم انتظار داشت در گفتوگوهای روزمره به جای «لازم بودن» از «بایستن» استفاده کنند! اما به گفته کارشناسها با حل مشکل دوم یعنی «عدم ساخت فعل از اسم و صفت» تقریباً مشکل فرسایش زبان فارسی حل خواهد شد. راهی که انگلیسی و فرانسوی زبانها مدتها پیش آن را طی کردند و با ساخت فعل از اسم و صفت، مانع از فرسایش زبانشان شدند. مثلاً واژه (IRON) در ابتدا فقط اسم بود، اما به مرور استفاده از آن به عنوان فعل هم مرسوم شد. در مورد زبان فارسی اما وقتی «محمود هومن» مصدر «فلسفیدن» را ساخت مورد هجمه قرار گرفت. این درحالی است که بعضی از فعلها و مصدرهایی که از این راه ساخته شدهاند قرنهاست در زبان فارسی رایج هستند. مثل «دزدیدن» و «طلبیدن».
مصدر جعلی
متخصصها به این دسته از افعال و مصدرها میگویند «مصدر جعلی». نخستین بار هم دکتر غلامحسین مصاحب بود که در «دایرةالمعارف فارسی» افعال و مصدرهایی مثل «قطبیدن»، «اکسیدن»، «برقیدن»، «یونیدن» را به کار برد. البته خیلیها همان موقع فریاد برآوردند که: «این جعلیات زبان شیرین فارسی را خراب میکنند، به گنجینه پرارزش ادب فارسی لطمه میزنند و رابطه ما را با بزرگان ادب فارسی چون حافظ و سعدی قطع میکنند» که زبانشناسان در پاسخ به این دسته میگویند قطبیدن از نظر ساخت هیچ فرقی با طلبیدن ندارد که عنصری، ناصرخسرو، خیام، سعدی، مولوی، حافظ و دیگر بزرگان ادب فارسی آن را به کار بردهاند!
آن طور که زبانشناسها میگویند تا زمانی که ما فکری به حال ساخت فعلها و مصادر ساده جدید در زبانمان نکنیم (چیزی که در تمام زبانهای دنیا ازجمله انگلیسی، فرانسوی و عربی رایج است) زبان فارسی روزبهروز محدودتر شده و بیشتر به حاشیه رانده میشود. شاید حق با «محمدرضا باطنی» باشد که در مقالهای دراین باره مینویسد: «زبان فارسی میتواند یک زبان علمی باشد، به شرط اینکه زنجیری که به پای آن زدهایم را باز کنیم».
نظر شما