پس از جنگ جهانی دوم آمریکا در ســازمان ملل به عنوان یک کشــور اثرگذار شــروع به نقش آفرینی میکنــد و از همه مهم تر اینکه دلار را به عنوان یک پول رایج که جهان شمولی دارد و مورد اقبال کشــورهای جهان است، جا می اندازد
می توان تأکید داشت که این استیلا یــا هژمونی دلار اســت که نقــش جدی در سیاست گذاری های آمریکایی ها در چند دهه اخیر بازی می کند.
اگر بخواهیم دقیق تر اقتصاد آمریکا را تحلیل کنیم باید به کسری های دوقلو بسیار عمده و جدی آن ها اشاره کنیم که آن را همواره به زیان کشورهای دیگر و به نفع خودشان در طول این چند دهه جبران کرده اند. نخستین کسری آمریکایی ها کسری تراز تجاری است؛ همیشــه در طول این چند دهه، میزان صادرات آمریکایی ها کمتر از میزان وارداتشان بوده است؛ به عبارتی چون مردم آمریکا و دولت آمریکا مصرف کننده بســیار بزرگی هستند، همواره حجــم واردات کالاهایشــان بالاتر از صادراتی بوده که داشتند، لاجرم به کسری تراز تجاری رسیدند.
حال پرسشی که مطرح می شود این است که این کسری تراز تجاری سالانه چطور در اقتصاد آمریکا جبران شده است؟! واقعیت این است که انتشــار و چاپ دلار این کسری را جبران کرده است. هر اقتصادی که کســری تراز تجاری طولانی مدت داشته باشد و این کسری را با چاپ پول جبران کند، قطعاً با تورم های بالا و سرسام آوری دست به گریبان می شود، ولی در اقتصاد آمریکا این اتفاق نمی افتد. آمریکا کسری تراز تجاری بســیار بالایی دارد و آن را با چاپ دلار جبران می کند و از آن طرف تورم بالایی هم ندارد! این تناقض از این حیث جبران می شود که انتشار دلار در خارج از مرزهای آمریکا متقاضی دارد.
این زمینه سازی آمریکایی ها برای دلار به عنوان یک پول رایج جهانی اینجا به کارشان می آید. بنابراین با چاپ دلار کســری تجاری را به نفع خود و به زیان کشورهای دیگر جبران می کنند.
دومین کسری بزرگ آمریکا، کسری بودجه اســت؛ یعنی همان طور که مــردم آمریکا مصرف کننده های بســیار بالایی هســتند و حــدود ۷۰ درصد تولید داخلــی آمریکا را مصرف بخش خصوصی تشــکیل می دهد، دولت آمریکا هم دولــت بزرگ و پرخرجی است که کسری بودجه اش را با انتشار اوراق بهادار جبران می کند.
آمریکایی ها با انتشــار اوراق قرضه و بهادار و با فروش به کشورهای دیگر مانند چین و ژاپن و عربستان منابع لازم را برای کسری بودجه خود فراهم می کنند. قانونی به نام قانون والراس در اقتصاد داریم که می گوید مجموعه مازاد تقاضاها در ســطح جهانی باید صفر شود؛ یعنی اگر در آمریکا مازاد عرضه پولی در قالب کسری بودجه وجــود دارد، در مقابل آن مازاد تقاضای کالا و اوراق بهادار آمریکایی وجود دارد.
در این مــورد خاص چینی هــا اوراق بهادار را خریدند و اکنون سرمایه گذاری چین در خرید اوراق بهادار آمریکایی ها بیش از ۴ هزار میلیارد دلار اســت و این عدد برای کشورهای دیگر به تناسب وجود دارد. کاملاً مشخص اســت که آمریکایی ها با یک سلســله برنامه ریزی هایی که از پایان جنگ جهانی دوم شروع می شــود و تاکنون ادامه دارد، ناکارآمدی های اقتصادی خود را که در شکل کسری های دوقلو نمایان شده با چاپ و انتشــار دلار و چاپ و انتشــار اوراق قرضه جبران کردند.
این دقیقاً همان چیزی اســت که می گوییم سوء استفاده از شرایط اقتصادی در ســطح جهانی برای اینکه اقتصاد آمریکا بتواند به پویایی های خاص خودش برســد. از ســال ۱۹۸۰ به این سمت که آزاد سازی بازارهای مالی در جهان با هدایت آمریکایی ها اتفاق افتاد، چاپ و انتشار انواع و اقسام اوراق مشتقه و انواع مختلف ســرمایه گذاری های مالی هم شروع شد.
وقتی قرار است یک ســرمایه گذاری اتفاق بیفتــد باید یک مابه ازای خارجی داشــته باشــد، ولی وقتی که به سمت اوراق بهادار می روید اتفاقی که می افتد این اســت که حجم اوراق مشــتقه و اوراق مالی بســیار بســیار زیادتر از آنچه باید باشد می شود و لاجرم در این دهه ها یعنی از ســال ۱۹۸۰ به این ســمت کــه آزاد ســازی بازارهای مالی اتفاق افتاده اســت، به همان نســبت هم بحران هــای مالی در اقتصــاد جهانی شــکل گرفته است.
در دهه ۱۹۹۰ بحران جنوب شــرق آســیا و بحران دات کام در اوایــل ۲۰۰۱ در آمریکا را داریم و بعد هم بزرگ تریــن بحران همان بحران ۲۰۰۷ در آمریکا اســت که بعداً به جاهای دیگر دنیا هم ســرایت می کند. بخش عمــده این ها ناشــی از بر هم زدن تعادل هایی است که باید در اقتصاد وجود داشته باشد.
انتهای پیام/
نظر شما