قدس آنلاین: در همین راستا با چند همسر و مادرشهید به گفت وگو نشستیم تا نقش مهم زنان در دوران دفاع مقدس را از زبان آنان یادآور شویم.
زن محور تربیت و هدایت
همسر شــهید ولی الله چراغچی در گفت وگو با خبرنگار ما دربــاره نقش زنان در پیروزی دفاع مقدس، میگوید: حضور زنان در دفاع مقدس یک حضور پررنگی بود. زنان به دلیل ســاختار وجودی خلقتشــان و وظیفه ای که خداوند بر دوش آن ها نهاده اســت محور جامعه هستند، زیرا محور اصلی تربیــت و هدایت جامعه برای رسیدن به مدینه فاضله ای که خداوند می خواهد بشر به سعادت و کمال برسد، بخش اعظم آن برعهده زنان است.
دکتر تهمینه عرفانیان امیدوار می افزاید: به اعتقاد من زنان تأثیرگذارترین قشر جامعه هستند و حرکت های عظیمی که در هر جامعه ای اتفاق می افتد، نشــان از این ادعاست به همین دلیل دشمن و جریانهای معاند در داخل و خارج از این نقش زن سوءاستفاده میکنند.
وی در ادامه با اشاره به اینکه از همان کودکی با حال و هوای دفاع مقدس بزرگ شدم، اظهار میدارد: مادرم زمان انقلاب همیشــه در راهپیمایی ها شرکت می کــرد و ما را هم با خود میبرد. اوایل جنگ هم هرکاری از دستش برمیآمد، دریغ نداشت و در مکتب عصمتیه مبلغ بود.
الگویی به نام مادر
همسر شهید چراغچی بیان می دارد: ۴۰ سال مادرم هر پنجشنبه در خانه مان جلسات مذهبی و قرائت قــرآن برای ظهور امــام زمان(عج) و سلامتی رزمندگان برگزار میکرد. مادرم چرخ بافندگی و خیاطی داشــت و شب تا صبح در صندوقخانه کــه صدایش ما را اذیت نکند، کار می کرد و برای رزمنده ها یا جلیقه میبافت و یا لباس می دوخت.
ایشان حتی با خواهران مکتب رقیه دوبار برای کمک به جبهه اعزام شد. به یاد دارم عمه همســرم «بتــول چراغچی» در دهــم دی ۵۷ ســرش زیر تانــک رفت و این در حالی اســت که حضور بانوان در اولین راهپیمایی ها در مشهد بسیارچشمگیر بود.
وی در پاسخ به این پرسش که در نبود شهید چراغچی زندگی چگونه می گذشت، می گوید: به طور قطع برای همه مادران و همسران جدایی از عزیزشان سخت است و در نبود مردانشان دچار مشکلات زیادی میشوند. ولی آنکه همه آن ها صبر کردند، به خاطر ایمان به خداوند بود، حتی همه مشکلات برایشان زیبا جلوه می کرد.
همه ما در وجودمان یک درد و رنج و آزردگی قلبی وجود دارد، اما وقتی می بینیم برای رضای خداســت، قابل تحمل می شود.
وی تأکید می کند: به یاد دارم در ازدواج مجــددم که با برادر همســرم بود، ابتدا ممانعت می کردم زیرا برایم سخت بود. مادر شــهید چراغچی گفت، شــاید به خاطر این است که این پسرم هم به جبهه می رود و ممکن است شهید شود و من فقط گفتم اگر بار دیگر بخواهم ازدواج کنم، میخواهم او مردی باشد که راه شهید چراغچی را ادامه دهد. من هیچ گاه از مشکلات خسته نشدم.
حمایت زنان و آرامش مردان
همسر شهید چراغچی تأکید می کند: اگر یک بار دیگر به گذشته برگردم بازهم برای رفتن او مخالفت نخواهم کرد. اگر آرامش ما زنان نبود و بچههایمــان را زیر بال و پرمان نمی گرفتیم، رزمنده ها نمی توانستند در جبهه با خیال راحت بجنگند.
دکترعرفانیان توضیح می دهد: آن ها دغدغه دوری از ما را داشتند و در این سه سال حضور همسرم فقط یک نامه برای من فرستاد. شهید چراغچی همیشه می گفت: بگذار وقتی در جبهه هستم برای جبهه باشم. صبوری از طرف همســران آرامش را برای رزمنده ها دو چندان می کرد.
مادر دو شهید ۱۷ و ۲۰ ساله
مادر شهیدان سیدجواد و سیدکریم خوش قلب طوســی نیز درباره نقش زنان در دفاع مقدس بیان می دارد: سیدجواد ۱۷ ساله و سیدکریم ۲۰ ساله بود. سیدجواد در سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران بر اثر اصابت گلوله و برادرش ســیدکریم در همان سال در منطقه شــلمچه و درعملیات کربلای ۵ بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
زهرا موحدی میافزاید: هرکاری که می خواهیم بکنیم باید پس زمینه ای وجود داشته باشد. هر مادری بخواهد فرزندش در مسیر دین باشد باید اول خودش دین را بشناسد و به آن عمل کند. من معتقد بودم هرچــه خداوند به ما گفته خیر و صلاح بشریت است و من به آن اعتقاد دارم و عمل می کنم.
نسخه خدایی
این مادر ۷۰ ساله می افزاید: درســت مثل زمانی که ما بــه دکتر مراجعه می کنیم و او برای درمان ما نسخه می نویسد و می گوید هر کدام از داروها را چطور و چه زمانی استفاده کنیم و ما از او نمیپرسیم این داروها چطور درســت شده و چرا این مدت زمان باید دارو را مصرف کنیم، زیرا به او اطمینان داریم، خدا نیز برای ما نســخهای داده که باید به آن عمل کنیم.
باورهای شهادت در راه خدا
مادر شــهیدان خوش قلب طوسی خاطرنشان می ســازد: من در خانواده مذهبی بزرگ شدم و ۶۰ ســال پیش پدربزرگمان می گفت، در هر بارداری نیت کنید اگر خداوند به شــما پسری داد برای دفــاع از دین برود و بجنگد.
آن زمان جنگ و انقلاب نبود. آن هنگام جنگیدن برای امام زمان(عج) ذهنیتمان بود و این روحیه در ما نهادینه شده بود که اگر خدا پسری به ما بدهد در راه دین باید بجنگد. وی توضیح میدهد: در سن ۱۹ سالگی چهار پسر داشتم و خوشحال بودم اگر امــام زمان (عج) ظهور کند من چهار سرباز برای او دارم.
جنگ شد و همسرم با اولین گروه عازم جبهه شد. او دریک کارخانه مشغول به کار بود و استعفا داد. همسرم جزو نیروهای شهید صیاد شیرازی بود.
۱۲ نفر از اقوام در جنگ
این بانوی صبور بیان میدارد: ســال بعد پسر بزرگم به جبهه رفت و همزمان ۱۲ نفر از اقوام و خانوادهمان در جبهه ها بودند.
همزمان با شهید کاوه پسر کوچک من هم شهید شد و جنازهاش نیامد، وقتی دیدم همه خانواده ام آنجا هستند من هم با دو فرزند کوچکم یعنی یک دختر و پسر دیگرم به همراه همسرم به جبهه رفتم.
همراه با همسر و پسرانم در جبهه زهرا موحدی خاطرنشــان می کند: پسرهایم هرکدام در یک محور مشغول جنگیدن بودند و من با همســرم به اهواز رفتم و در کربلای ۵ وقتی کریم شهید شد، من با جنازه او برگشتم و بعد از ۱۱ ماه جنازه سیدجواد هم آمد یعنی به فاصله ۵ ماه دو پسرم شهید شدند.
وظیفه شرعی هر زن مسلمان
همسرشهید محمد عبادیان نیز می گوید: ۵۲ ســاله ام و دو پســر و یک دختر دارم. سال ۵۴ ازدواج کردم همســرم مدیر حسابداری کفش ملی در یوسفآباد تهران بود.
قدسیه بهرامی با اشاره به اینکه ۱۱ سال بعد از ازدواج همسرش به شهادت رسید، بیان میدارد: او به خاطر دفاع از کشور، از کارش استعفا داد و به عنوان بسیجی اعزام و بعد وارد سپاه شد.
وی تأکید می کند: وظیفه شــرعی و دینی هر زن ایرانی بود که در کنار همسرش آرامش را فراهم کند تا خاک میهنمان دست دشمن نیفتد. من دلم نمی خواست از همســرم که مرد بسیار با اخلاقی بود، جدا بمانم. او پسرداییام نیز بود.
این بانوی صبر میافزاید: خانوادهام در مشــهد بودند و بعد از شــهادت همســرم به مشــهد آمدم. آن زمان بچه هایم حمیدرضا ۱۰، احمد هشت و فاطمه ۵/۲ ساله بود، حالا ۳۳ سال از شهادت پدرشان میگذرد.
همسر شهید عبادیان با اشاره به اینکه آن هایی که اعتقاد به اسلام داشتند، آرزویشان بود که امام بیاید و پای آن هم ایستادند. ما هر دو مذهبی و خیلی همدل بودیم، به یاد دارم با آغاز جنگ، ۶۰ روز آموزشــی رفت و بعد از بسیجی شدن به سردشت اعزام شد.
وی خاطرنشان می کند: همسرم ســال ۶۱ گفت به خاطر مسئولیتش نمی تواند بیاید و قرار شد ما به منطقه برویم. آن زمان اوج موشکباران دزفول و شهرهای جنوب بود. با او تا سال ۶۵ که به شهادت رسید، همراه شدم. آنجا دنیای دیگری بود.
همراهی با مردان جنگ
همسر شــهید عبادیان اظهار می دارد: ابتدا به اسلامآباد غرب در پادگان اللهاکبر برای اسکان رفتم اما در منطقه مــدام جنگ بود. تا جایی که می توانست برای ما محل اسکان امن مهیا می کرد.
سرانجام سال ۶۵ در شلمچه شهید شد. همان شب در دزفول قرار بود موشک بزنند ما را به اندیمشک انتقال دادند آنجا همسرم شهید شد که به من اطلاع ندادند، پدر همسرم دنبال من و بچه هایم آمد و به تهران بازگشــتیم، در تهران خبر شــهادت همسرم را به من گفتند. سالگرد برادرش با چهلم همسرم یکی شد، همه این سختی ها را زنان در کنار مردان تحمل کردند تا ســرافراز از این امتحــان الهی بیرون بیایند.
انتهای پیام/
نظر شما