مجید تربتزاده/
نه اولین بار بود که ایرانیها طعم «کاپیتولاسیون» را میچشیدند و نه برای نخستین بار بود که سخنان و روشنگریهای امام(ره) را میشنیدند. مردم ایران یکبار در ماجرای «ترکمنچای» طعم تلخ «قضاوت کنسولی» را چشیده بودند. منتها از دست رفتن بخشهای وسیعی از خاک ایران آنقدر تلخ بود که کام ایرانیها فرصت نیافت تلخیِ کاپیتولاسیون در آن زمان را احساس کند. بیشتر کشورهای اروپایی با استناد به معاهده سال ۱۲۰۶ میان ایران و روسیه و مصونیت قضایی برای اتباع روسی، سالهای سال به ایران فشار آورده و نوعی از کاپیتولاسیون را در روابط با کشورمان حاکم کرده بودند.
آمریکاییها اما از آغاز دهه ۴۰ شکل جدیدی از این باجخواهی دیپلماتیک و سیاسی را طراحی کرده و در پی این بودند که آن را خیلی بی سروصدا و در لفاف قانون و روابط تجاری و سیاسی به اجرا بگذارند... ماجرای سخنرانیهای روشنگرانه امام(ره) در سال ۴۳ و بعد هم دستگیری و تبعید ایشان نیز دقیقاً از همین جا آغاز شد.
تا مدرک نباشد...
لایحه مدت زیادی معطل مانده بود. دولت «امینی» آن را مسکوت گذاشته و بعد از مدتها دولت «منصور» مسئول پیگیری آن شده بود. کاپیتولاسیون چند باری به مجلس شورای ملی و سنا رفته و در نهایت ۲۱ مهر سال ۱۳۴۳ بی سروصدا تأیید و تصویب شده بود. شهید «عراقی» در این باره گفته است: «اواخر شهریور بود که یکی از رفقای ما در مجلس اطلاع داد که یک لایحه را دولت می خواهد بیاورد در مجلس و مصونیت بدهد به هزار و ۷۰۰ مستشار آمریکایی... این مسئله با امام(ره) مطرح شد... آقا گفتند تا مدرک نباشد ما نمیتوانیم روی آن حرفی بزنیم. شما اگر بتوانید مدرکش را تهیه بکنید... ما متن صورت جلسه را خارج کردیم و هم از مجلس شورا و هم از مجلس سنا، جفت این صورت جلسهها را در اختیار آقا گذاشتیم...».
آنچه بالاتر گفتیم ثابت میکند در سال ۴۳ نه مردم از سابقه کاپیتولاسیون چندان بی اطلاع بوده و نه امام و همراهان انقلابیاش، بیگدار به آب زده و بدون اطلاعات کافی از ماجرا تصمیم به سخنرانی و افشاگری گرفته بودند. امام(ره) روز و مکان خوبی را هم برای سخنرانی انتخاب کرده بود. خانه شخصی و روز ۴ آبان که مصادف با ولادت حضرت زهرا(س) هم بود. سخنرانی در مسجد میتوانست به آسانی توسط مأموران رژیم به هم بریزد یا از حضور مردم در آن جلوگیری شود. در خانه امام(ره) اما هیچکس نمیتوانست چیزی را به هم بریزد. جمعیت هم که لابد یا برای حضور در درس و یا برای تبریک گفتن عید ولادت میآمدند، چیزی جلودارشان نبود.
من اعلام خطر میکنم!
چند ماه مانده به نخستین سالگرد سرکوب قیام ۱۵ خرداد، رژیم مجبور به آزادی امام(ره) شد. اما فکرش را نمیکرد امام(ره) بلافاصله پس از آزادی سخنرانیهای روشنگرانهاش را از سر بگیرد. سخنرانی اول، فروردین ۱۳۴۳ بود و سخنرانی مهم بعدی در شهریور همین سال. در هر دو هم امام(ره) بهشدت به سیاستهای استعماری آمریکا تاخت و پته روابط میان ایران و رژیم صهیونیستی را روی آب ریخت. بعد هم ماجرای کاپیتولاسیون پیش آمد و امام(ره) آماده سخنرانی و افشاگری اصلی در ۴ آبان ۱۳۴۳ شد. اگرچه بالاتر از دلایل انتخاب روز و مکان برای این سخنرانی مهم گفتیم اما این را هم اضافه کنیم که ۴ آبان که روز تولد محمدرضا پهلوی بود برای رژیم اهمیت زیادی داشت و هرساله هم مراسم و جشنهایی به همین مناسبت در سراسر کشور برگزار میشد. حالا تصورش را بکنید که درست همزمان با این مراسم و جشنها، یکی از سرشناسترین مراجع کشور، دست به سخنرانی علیه رژیم و دستاوردهایش بزند: «انالله و انا الیه راجعون... ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردهاند... قانونی در مجلس بردند... که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانوادههایشان، با کارمندهای فنیشان، با کارمندان اداریشان، با خدمهشان، با هر کس که بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند... آقا من اعلام خطر میکنم، ای ارتش ایران! من اعلام خطر میکنم ای سیاسیون ایران! من اعلام خطر میکنم، ای بازرگانان! من اعلام خطر میکنم، ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر میکنم... رئیس جمهور آمریکا بداند، بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما... آقایان موظفند ملت را آگاه کنند، علما موظفند ملت را آگاه کنند، ملت موظف است که در این امر صدا در بیاورد، با آرامش... به مجلس اعتراض کند، به دولت اعتراض کند که چرا یک چنین کاری کردید، چرا ما را فروختید؟ مگر ما بنده شما هستیم؟...».
مستقیم آنکارا
نه امام(ره) و خانوادهاش مرتبه اولشان بود و نه مأموران و کماندوهایی که چهارشنبه، ۱۳ آبان ۱۳۴۳، آفتاب نزده، مثل مور و ملخ ریخته بودند توی محل و تا روی پشت بام را هم پُر کرده بودند. یک سال و ۵ ماه پیش هم این ماجرا اتفاق افتاده بود. این بار هم وقتی صدای قیل و قال مأموران بلند شد، امام(ره) مثل دفعه قبل، مشغول عبادت بود. زنها و بچهها سرآسیمه از خواب برخاستند... وحشت به جانشان افتاده بود... بیشتر از همه همسر امام(ره) که حالا آشکارا میلرزید... سرانجام این صدای امام(ره) بود که انگار آبی شد روی آتش داد و فریاد مأموران و ترس و لرز زنان و کودکان... بر خلاف همیشه مجبور شد صدایش را بالا ببرد... نهیب زد به مأموران که: «چه خبر است... چرا اینطور میکنید؟ شما مرا میخواهید که میآیم...». همه مراحل هجوم، بازداشت و انتقال به فرودگاه مهرآباد تقریباً ۹۰ دقیقه طول کشید. بعد هم هواپیمای هرکولس نیروی هوایی، امام(ره) را به ترکیه برد. مأموران امنیتی ترکیه پس از هماهنگی با سرهنگ افضلی که از سوی ساواک مأمور به انتقال شده بود، امام(ره) را از فرودگاه آنکارا به استانبول، هتل پالاس، طبقه چهارم، اتاق شماره ۵۱۴ منتقل کردند. ساعت ۲ بعدازظهر روز بعد با مراقبت کامل و طرحی پیش بینی شده، ایشان را به طبقه هشتم یکی از ساختمانهای خیابان آتاتورک که امنیت بیشتری داشت بردند و بعد هم با وجود تغییرمکانهای پی در پی، ۲۱ آبان امام(ره) را به شهر «ورسا» نزدیک دریای مرمره انتقال دادند. امام (ره) همان وقت که به آنکارا رسیده بودند برای خانواده نامه مینویسد. مفاد نامه جز سفارش به صبر و پایداری، شامل چند درخواست است: «وسایل شخصی، کتابهای مفاتیح، صحیفه سجادیه، مکاسب و حواشی را برایم بفرستید». وقتی هم به «بورسا» میرسند، بدون توجه به استرس و اضطراب تبعید و جابهجاییهای پی در پی نگارش «تحریرالوسیله» را آغاز میکند!
اسناد چه میگویند؟
نه اینکه همه چیز ناگهانی و یکباره شکل گرفته و رژیم با دستپاچگی مجبور به تبعید شده بود. در واقع سخنرانی ۹ روز پیش، فقط یک بهانه بود. بهانه برای اینکه رژیم با حساب و کتاب خودش این بار طومار مرجعیت همیشه معترض را در هم بپیچد و بعد با آسودگی کارهایش را پیش ببرد. در اسناد ساواک و شهربانی به جا مانده از آن روزها، همه چیز ثبت و ضبط شده و نشان میدهد مأموران وظیفه دارند در نهایت مخفی کاری مراقبتها و بعد هم دستگیری را انجام دهند و زمینه بروز هیچ بحرانی را فراهم نکنند. در نامه محرمانه ریاست شهربانی قم به شهربانی کل کشور آمده است: «... محترماً در اجرای امریه تیسمار معظم ریاست شهربانی کل کشور در مورد دستگیری آقای خمینی... جریان انجام مأموریت و اقداماتی را که به عمل آمده ذیلاً به عرض میرساند... اقدامات احتیاطی قبل دستگیری انجام گردیده... از نظر اهمیت مأموریت از چهار روز قبل منزل آقای خمینی به وسیله مأموران اطلاعات در ۲۴ ساعت تحت مراقبت قرار گرفت... به سبب اهمیت موضوع، تا ساعت ۳ صبح روز ۱۳ /۸ /۴۳ مأموریت به هیچ یک از عناصر تابعه ابلاغ نگردید...».
به قول امروزیها، عوامل رژیم همه گزینههای ممکن پس از تصویب کاپیتولاسیون را در نظر گرفته و برایش راهکار آماده کرده بودند... بر اساس همان راهکار، در حالی که از قبل حکم تبعید و مکانش را مشخص کرده بودند، دستور دستگیری دادند، دستگیر کردند و بلافاصله امام(ره) را به تبعید فرستادند. روزی که برای نخستین بار لایحه کاپیتولاسیون را رو کرده بودند، امام هنوز در زندان بود. میدانستند گند ماجرا در بیاید، خمینی اهلِ ساکت ماندن نیست. وقتی هم از گوشه و کنار شنیدند امام(ره) قصد سخنرانی دارد، نمایندهای را هم به قم فرستاده بودند تا مثلاً هشدارهای لازم را دوستانه بدهد: «... آمریکا برای کسب وجهه در میان مردم ایران با تمام قدرت فعالیت میکند، پول میریزد و از نظر قدرت در موقعیتی است که هرگونه حمله به آن، به مراتب خطرناکتر از حمله به شخص اول مملکت است. آیتالله خمینی اگر بنا دارند نطقی ایراد کنند، باید خیلی مواظب باشند که به دولت آمریکا برخوردی نداشته باشد که خیلی خطرناک است و با عکسالعمل تند و شدید آنان مواجه خواهد شد... دیگر هرچه بگویند حتی حمله به شاه چندان مهم نیست...»!
نظر شما