قدس آنلاین: طی دو هفته اخیر نماد غرور و مقاومت ملی ایرانیان، سردار حاج قاسم سلیمانی با ترور ناجوانمردانه شهید شد و ۱۷۶ نفر انسان بیگناه دیگر نیز در حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی جان باختند و به تعبیر ستاد کل نیروهای مسلح آنها نیز به شهادت رسیدند، اما میلیونها ایرانی در فضای مجازی و واقعی به واسطه جنگ روانی دشمنان خارجی و پادویی همدستان داخلیشان و بیتدبیری مسئولان لشکری و کشوری روح یکدیگر را میکشند.
اما چرا ایرانیان در پس هر واقعه و حادثهای اینگونه چنگ بر صورت یکدیگر میکشند؟ شاید باید به سالها قبل برگردیم، نه صرفاً انتخاباتهای ۸۸، ۹۲ یا حتی ۹۶، نه دهه ۶۰ یا سال ۵۷، حتی میتوان به پیش از وقوع انقلاب اسلامی نیز برگشت و ریشههای رویدادهای امروز را بررسی کرد. روزهایی که فعالان سیاسی با سوءاستفاده از شکافهای اجتماعی به دنبال کسب قدرت و رسیدن به اهداف خود بودند.
هر که باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد، در همه این سالها سیاستمداران و جناحهای سیاسی از هر آب گلآلودی ماهی خود را گرفتند و جامعه را نیز وادار کردند که تفاوتها و اختلافنظرها را ندیده بگیرند؛ یا با من هستی یا علیه من!
این که در روزهای اخیر یک فرزند شهید یا استاد دانشگاه در صداوسیما به مخالفان خودش میگوید که اگر با ما موافق نیستید، کشور را ترک کنید یا یک سلبریتی بر زخم فرزند شهید سلیمانی نمک میپاشد و به او زخمزبان میزند، حاصل کینههایی است که سیاستبازان و قدرتطلبان کاشتهاند و امروز طوفان آن تبدیل به شکاف اجتماعی و دوقطبیهایی شده است که شهروندان یک کشور را مقابل هم قرار میدهد، درحالیکه دشمن اصلی بیرون از کشور با رسانههای نیابتیاش این شکافها را گستردهتر میکند تا ایران از هم بپاشد.
وقتی دوقطبی شد، مارپیچ سکوتی بر فضای جامعه حاکم میشود که یا با من هستی یا علیه من! یا باید هر حرفی را تأیید کنی یا حداقل سکوت کنی که معنی آن تأیید است. در این دوقطبی، فقط تحلیلها و خبرهایی را دنبال میکنیم که عقیده ما را تأیید کند.
راهحل این روزهای کشورمان گفتوگو و دیدن اختلافنظرهاست. همانطور که مردم بسیاری از پنهانکاریها و بیتدبیریها ناراحت، عصبانی و مطالبهگر شفافیت درباره حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی هستند، مردم بسیار دیگری هم هستند که دلسوزانه میخواهند عزت و اقتدار نیروهای مسلح و از همه مهمتر انقلاب اسلامی حفظ شود.
همانطور که عدهای خواهان ثبات اقتصادی و دوری از جنگ هستند، عدهای هم خواهان گرفتن انتقام خون شهید قاسم سلیمانی و هزاران شهید مدافع وطن هستند.
حال معنی دفاع از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای مسلح، بیارزش بودن خون جانباختگان هواپیمای اوکراینی است؟ یا مطالبه شفافیت، پاسخگویی و مجازات خاطیان به معنای نادیده گرفتن خون حاج قاسم سلیمانی و دشمنی آمریکاست؟ میتوان منتقد و معترض بود، اما نمیتوان این نقد و اعتراض را تبدیل به کینه، خشم و نفرت کرد.
حوادثی همانند سقوط هواپیمایی اوکراینی، پیچیدگیهای فنی و سیاسی زیادی دارد که قضاوت را سخت میکند، اما این به معنای گفتوگو نکردن و نشنیدن تحلیلها نیست، گوشت هم را خواهیم خورد، اما استخوان یکدیگر را نگهداریم. ایران جمهوری اسلامی بر ایران براندازان و ویرانیطلبان داخلی و خارجی ارجحیت دارد و در آن میتوان به اصلاح امید داشت، اما آنان که بر این شکافها میدمند، خواهان ویرانی ایراناند نه منتقم خون جانباختگان.
انتهای پیام/
نظر شما