فاطمینژاد/
در منظومه و منشور فکری انقلاب اسلامی؛ نظام اجتماعی نباید از پدیدهای چون شهادت به راحتی عبور کند. شهادت شهید قاسم سلیمانی و موج حاصل از آن صرفاً نقطهای در چارچوب روایت تاریخی نبود و معنایی که در پس این شهادت تولید شد نشان داد نباید صرفاً آن را در قاب یک واقعه تاریخی محصور دانست. آنچه در ادامه میخوانید گفتاری از امیر سعادتی، پژوهشگر فرهنگ و ارتباطات در مورد همین موضوع با عنوان «علوم انسانی سلیمانی» در برنامه گفتار عصر حسینیه هنر است.
در بازهای که از شهادت حاج قاسم سلیمانی میگذارد باید گفت که یک انفجار معنایی صورت گرفت و فضای معجزهگونی را مشاهده کردیم. هنر ما در این فضا باید این باشد که این معناها را در تمام فضای اجتماعی رصد کنیم و آنها را چارچوببندی کنیم و بر اساس آنها پیشروی کنیم. اطلاق لفظ سیدالشهدای مقاومت توسط سیدحسن نصرالله برای شهید سلیمانی و تعبیرات متعالی که رهبر معظم انقلاب برای حاجقاسم به کار بردند اهمیت پرداختن به این موضوع را دوچندان میکند. به لحاظ جنبههای مختلف معنازایی و به واسطه اینکه هر کدام از تکههای وجودی و ابعاد شخصیتی حاج قاسم دربرگیرنده بخشی از تاریخ این سرزمین و مقاومت بود، استفاده از عنوان سیدالشهدای مقاومت کاملاً برای شهید سلیمانی بجا و درست است. تاکنون بیشتر ناظر به جنبههای نظامی حاجقاسم تولید فکر شده که با توجه به اینکه هنوز مدت زیادی از شهادت این شهید نگذشته طبیعی است. بحثهایی چون جنگاوری و مدیریت راهبردی موضوعاتی بودهاند که تاکنون به آنها پرداخته شده ولی به جنبههای نرم این شخصیت کمتر پرداخته شده است و به عقیده من روی این جنبه میتوانیم تولید علوم انسانی داشته باشیم. علوم انسانی علی القاعده چه در پارادایم دینی و چه در پارادایم غربی، دال مرکزی آن انسان است. درباره انسان بسیار میتوان سخن گفت چون فردوسی که گفت «نخستین فطرت پسین شمار/ تویی خویشتن را به بازی مدار» تا امیرالمؤمنین(ع) که فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» و دست آخر کلام خداوند در قرآن که «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الآْفاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
شهادت، قدرت نرم میآفریند
در پارادایمهای مختلف معمولاً انسان را مبنای تولید علم قرار نمیدهند بلکه این کار معمولاً بر مبنای انسانهای کامل صورت میگیرد مثلاً در فلسفه مسیحی، هگل حضرت عیسی(ع) را مبنای نظریهپردازی خود قرار میدهد. حتی پس از عصر روشنگری و رنسانس نیز که انسانی موهوم مبنا قرار میگیرد نشان از این دارد که علوم انسانی ذیل انسان کامل یا کسی که در مسیر کمال است تولید میشود. در واقع در یک انسان شاخص و مصداقی است که این مبانی شکل میگیرد. برای ما با توجه به نظریه ولایتی که داریم، انسان کامل اهمیت دوچندانی پیدا میکند. انسانهای کاملی که افقها را جابهجا میکنند و تولید علم نیز در پرتو آن شخصیت شکل میگیرد. در مبانی دینی انسانی که در مسیر کمال است و به تعبیری قهرمان و ابرقهرمان است در سطح عالی انبیا و ائمه(ع) هستند و در سطح پایینتر، شهدا سمبل و نماد اینچنین انسانی هستند. رهبر انقلاب ضمن بیان این آیه از قرآن میفرمایند: «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بأنّ لهم الجنّة یقاتلون فی سبیل اللَّه فیقتلون و یقتلون»؛ این، وعده الهی است. این جانِ رفتنی را- که انسان به ناچار باید از دست بدهد- خدا از شما میخرد و در مقابلش به شما بهشت میدهد. این فقط مخصوص ما مسلمانها نیست؛ در ادیان پیش از اسلام هم بوده؛ «وعدا علیه حقّا فی التورات والانجیل والقرآن»؛ این وعده را خدا در تورات، انجیل و قرآن هم داده است. پس شهادت یک هدیه الهی است و یک هدیه در ابعاد بینالمللی است و شهادت، قدرت نرم میآفریند.
فرهنگ مقاومت ذاتاً ضد نیهیلیسم است
حال باید از خود پرسید که شهادت چه خدمتی به علوم انسانی میتواند بکند و هسته اولیه آن چیست؟ برای جواب به این پرسش باید این آیه از قرآن را مورد بررسی قرار داد که «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ». مطابق این آیه شهدا استبشار میدهند که خوف و حزن نداشته باشید. در علوم اجتماعی غربی عمدتاً ریشههای خوف و ترس را متأثر از عوامل اجتماعی میدانند که سبب شکلگیری بسیاری از بحثها در همین زمینه میشود. حزن بیشتر اما ابعاد فردی دارد. حزن و خوف از این جهت دو پایه ناامیدی برای بشر غربی و در نهایت رسیدن به پوچی میشوند. انسان غربی تحت تأثیر نیهیلیسمی که بر زندگی او حاکم است چه بسا دست به خودکشی بزند یعنی نقطه مقابل جریان قهرمانان ما که عاقبت به شهادت ختم میشود. رهبری نیز دقیقاً روی همین نکته دست میگذارند و حتی آن را از وجوه جنگ نرم معرفی میکنند: این پیام شهیدان است. امروز همه تلاش دشمنان ملت ایران در جنگ نرم چیست؟ این است که ملت ایران را اندوهگین، ناامید، ترسیده و مانند اینها بکنند، وادار کنند ملت ایران را که از ورود در میدان بترسد، مأیوس باشد؛ پیام شهدا نقطه مقابل این است: اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون؛ خوف و حزن برداشته است در میدان شهادت. در حقیقت فرهنگ مقاومت به علوم انسانی ما با این دو بال امید میدهد و ذاتاً ضد نیهیلیسم است.
علوم انسانی و شنیدن دیالکتیک بین خون شهید و جهان
تبعات چنین فرهنگی و تولید معنایی که به این واسطه صورت گرفته در علوم سیاسی قویتر شدن است؛ چرا که مؤلفه ترس کنار میرود و مبارزه جای آن را میگیرد. دوباره ذیل همین نگاه باید به سخنان رهبری ارجاع داد که در دیدار دست اندرکاران بزرگداشت شهدا گفتند: شهدا مایه رونق حیات معنویاند در کشور. حیات معنوی یعنی روحیه، یعنی احساس هویت، یعنی هدفداری، یعنی به سمت آرمانها حرکت کردن، عدم توقف؛ این کار شهداست؛ این را هم قرآن به ما یاد میدهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع میکنند، وقتی میروند، با جان خودشان: وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون؛ ببینید این استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادیشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه اسلامی است، وقتی میروند، معنویتشان، صدایشان تازه پس از رفتن بلند میشود. نطق شهدا پس از شهید شدن باز میشود، با مردم حرف میزنند- بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم- با ماها دارند میگویند؛ [باید] ما گوشمان سنگین نباشد تا بشنویم این صدا را. کاری که شماها میکنید. علوم انسانی و فضای حوزه و دانشگاه و اجتماع ما باید سنگینی گوشش را رفع کند؛ چرا که دیالکتیکی که بین خون شهید و جهان برقرار میشود سبب تولید علم و معنا میشود.
نقش برانگیزاننده و زندهکننده شهادت در نظام اجتماعی مسلِم
بیتوجهی علوم انسانی به پدیدهای چون شهادت را باید آسیبشناسی کرد. در نگاه تمدنی به این قضیه نیز باید گفت که موتور محرکه پیشرفت مادی و معنوی، نظریه مقاومت است. مجاهدان علاوه بر آخرتشان، دنیای دیگران را نیز میسازند. این جمله پیوستگی موضوع پیشرفت را با فرهنگ مقاومت به راحتی میرساند و راه پیشرفت ایران را با احیای روحیه انقلابیگری و مجاهدت نشان میدهد. قضیه شهادت حاجقاسم و اتفاقات پس از آن صرفاً گذر از سوگ به حماسه نیست بلکه در ادامه ما را به تولید قدرت باید برساند؛ چرا که خون شهید در حال تولید معناست. اگر علوم اجتماعی ما امروز نتواند از این معنای تولید شده استفاده کند، اشکال به خود او برمیگردد. در منظومه فکری رهبر انقلاب در رابطه میان علوم اجتماعی و شهادت دوباره ایشان این گونه روی بحث معناسازی تأکید میکنند: «یکی از برکات انقلاب اسلامی، بازتولید معارف اساسی اسلامی در این زمان است. خیلی از این معارف بزرگ را ما در کتابها و در ذهنها داشتیم لکن انقلاب اسلامی این معارف را مجسم کرد و تحقق عینی داد. یکی از بخشهای بسیار مهم این معارف، عبارت است از منظومه معارف مربوط به شهادت، همین چیزی که در این آیه شریفهای که تلاوت کردند، به صراحت از آن یاد شده است: وَ لا تَحَسَبَنَّ الَّذینَ ... این یک معرفت است، یکی از معارف بزرگ اسلامی است؛ [یعنی] نقش برانگیزاننده و زندهکننده شهادت در نظام اجتماعی مسلِم». این حرف یعنی خون شهید باید نظام اجتماعی ما را تکان بدهد. حتی فارغ از نگاه منفعل لیبرالیسم، این رویکرد میتواند به راحتی تنه به تنه جریان چپ نیز بزند؛ چرا که معنویتی را داراست که به نیهیلیسم چپ و راست آمیخته نیست.
نظر شما