ازدواج، زاد و ولد و بحران جمعیت امروزه از کلیدواژههایی هستند که در چندسال اخیر یا در سطوح سیاسی محل منازعه و جبههگیری بودهاند یا اسباب شوخی و طنز در شبکههای اجتماعی شدهاند. مسئلهای که جامعهشناسان وضعیت آن را بحرانی میدانند اما به نظر، اقناع عمومی در این مورد شکل نگرفته است. با صالح قاسمی، دبیر مرکز مطالعات راهبردی جمعیت و نویسنده مجموعه «جنگ جهانی جمعیت» در این خصوص گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
جناب قاسمی! سؤال این است که چگونه میتوان در عین تمرکز بر سیاستهای حمایتی، با انسان مدرن وارد گفتوگو شد و بر وظیفه اجتماعی او در قبال بحران جمعیتی تاکید کرد؟
سطحی از موضوع باید برای نخبگان و سیاستگذاران کلان کشور تبیین شود و آنها باید به طور جدی تقابل تمدنی را درک کنند و در سطحی نیز باید برای مردم عمومی تبیین شود. با توجه به گسترش تفکر فردگرایی(individualism) که از غرب به ما سرایت کرده، نمیتوانیم اینگونه با مردم و زوجهای جوان وارد گفتوگو شویم که ما وارد یک جنگ تمدنی شدهایم، بلکه باید در مواجهه با مردم، موضوع را از آنجایی که مسئله زوجهای جوان است، سؤال کنیم و در پایان به آنجایی که میخواهیم آن را مرتبط کنیم. یعنی باید مطالب را طوری مطرح کرد که مسئله خود زوجهای جوان باشد. مثلاً اگر به این زوجها بگوییم این تحولات جمعیتی فعلی و الگوی کنونی فرزندآوری پیش از آنکه تمدن و کشور و نظام ما را به چالش بکشد، خانواده خود شما را به چالش خواهد کشید، تربیت فرزند شما را دچار مشکل خواهد کرد و سبب گسست شبکه خویشاوندی که یک شبکه حامی است، خواهد شد؛ چون مسئله خود زوجهای جوان است جدی گرفته خواهد شد. پس باید در مواجهه با مسئولان یک الگوی اقناعی داشته باشیم و در مواجهه با مردم روی مسئلهمحوری تأکید کنیم.
در موضوعاتی چون بحران تجرد چگونه باید ورود کرد؟
در بحران تجرد نیز باید بگویم ورودهای غیرتخصصی به این مسئله سبب میشود مسیرهای غلط و انحرافی ایجاد شود. به نظرم زیاد نباید بحران تجرد را با بحران جمعیتی آمیخته کرد، هر چند ارتباط خود ازدواج با موضوع جمعیت یک ارتباط شبکهای است. نکته اینجاست که اگر همه جوانهای مجرد همین الآن ازدواج کنند در بلندمدت برای جمعیت کشور هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد، چرا که همه زوجهای جدید نیز با همان الگوی فرزندآوری کنونی اقدام به فرزندآوری خواهند کرد و نرخ باروری ما که مؤلفه تأثیرگذار در بحث جمعیت است، هیچ تغییری نخواهد کرد.
شما به دو نوع الگوی اقناعی برای مسئولان و مردم اشاره کردید. به نظر، سیاسیون ما معرفت و شناخت درستی از موضوع ندارند و بیشتر بحث جمعیت و ازدواج صرفاً در لایه و سطوح سیاسی مطرح میشود.
بیشتر سیاسیون صرفاً دوره مسئولیت خودشان را میبینند و نگاه راهبردی به موضوعات کلان ندارند. نمیتوان پذیرفت رئیس مجلس، رئیس جمهور و مسئولان اینچنینی با وجود گذشت هشت سال از هشدارهای رهبری، هفت سال از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۶ سال از ابلاغ رسمی سیاستهای کلی جمعیت، ۶ سال از بررسی طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده در مجلس، سه سال از قانون لازمالاجرای برنامه پنج ساله ششم توسعه و همه اطلاعرسانیها هنوز این موضوع را درک نکرده باشند. این چه معنایی دارد که دو هفته پیش رئیس جمهور پس از ۶ سال سکوت محض درباره سیاستهای جمعیت و بیتوجهی به روز ملی جمعیت در این سالها، بحثی را مطرح کرد و کاملاً موضوع جمعیت و زاد و ولد را به استهزا گرفت. ایشان در آن جلسه گفته بود: ما الآن در مقطع کشاورزی مدرن هستیم و باید ۸۳ میلیون جمعیت را تأمین کنیم، البته هر سال بیش از یک میلیون نفر به جمعیت ما اضافه میشود. این حرف اشتباه بود، چرا که در دو سال گذشته هم یک میلیون نفر به جمعیت اضافه نشده و نخواهد شد. اشتباه دوم رئیس جمهور این بود که ایشان در ادامه گفتند: البته اگر این چنین بماند، اینگونه است و اگر زاد و ولد بیشتر شود که واویلاست. این حرف چه معنایی جز تقابل با سیاستهای کلی جمعیت، ۶ سال تأکیدات رهبری و نظرات کارشناسان جمعیت میتواند داشته باشد؟ شاید بهتر باشد با مردم وارد گفتوگو شد و به آنها گفت آینده خودشان، خانوادهشان و کشورشان در معرض خطر جدی خواهد بود.
پیشنهاد شما در خصوص رویکرد تبلیغی این موضوع چیست؟
به نظرم رویکرد دیگری را باید انتخاب کرد و آن هم استفاده از تجربه جهانی است. نباید سود شخصی و منفعت اجتماعی را در موضوع جمعیت از همدیگر تفکیک کرد و بعد مردم را مجاب کرد برای آینده کشور و سود اجتماعی الگوی جدید فرزندآوری را بپذیرند. راهکاری که برای عموم مردم میتوان در نظر داشت و یک تجربه جهانی نیز بوده، ایجاد وجه اشتراک میان سود شخصی و سود اجتماعی است؛ یعنی مردم به دنبال تأمین منابع شخصی خودشان بروند ولی این موضوع منتج به سود اجتماعی شود. این رویکرد با دو راهبرد قابل پیگیری و عملی شدن است. نخستین راهبرد قانونگذاری و حمایت از فرزندآوری و دومی ارزشگذاری فرهنگی برای فرزندآوری است. از یک طرف باید مشکلات اقتصادی خانوادهها را در حد وسع، کم کنیم؛ البته متکی بودن صرفاً به این راهبرد مشکل ما را حل نخواهد کرد، چرا که تا بیفرزندی و تکفرزندی کلاس اجتماعی محسوب میشود نتیجه نخواهیم گرفت. این کاری بود که غرب پس از ۵۰ سال کشاندن خانواده به لبه پرتگاه، از این نگاه برگشته و در تمام تولیدات فرهنگی و رسانهای، اصالت را به خانواده میدهد و ازدواج و فرزندآوری را به عنوان یک ارزش اجتماعی تبلیغ میکند. نتیجه این راهبرد این شده که یک زوج در غرب با ازدواج و فرزندآوری احساس ارزش اجتماعی و شخصیت اجتماعی کنند. این راهبرد تکمیل کننده آن سیاستهای حمایتی است که حتماً باید روی آن تأکید داشت چرا که اثرگذاری فرهنگی از الگوهای حمایتی اثرگذارتر است. این کار واقعاً شدنی است که سود فردی و اجتماعی بر هم منطبق شوند و با یک قانونگذاری خوب و هدایت رفتاری نهادها به راحتی میتوان آن را محقق کرد.
الگوی جهانی خانواده کامل چهار فرزندی است
پس از دو جنگ جهانی بود که سیاستمداران فهمیدند برای مدیریت جمعیت و حفظ اقتدار سیاسی خودشان باید کاری کنند. حاکمان غرب وقتی متوجه شدند جمعیت را که مؤلفه پیشران اقتصاد و سیاست و اقتدار است، از دست دادهاند و تمدن رقیب آنها یعنی شرق و بهخصوص تمدن اسلام چنین مؤلفهای را به وفور دارد، تصمیم به وضع یک استاندارد دوگانه گرفتند و اسناد محرمانهای را نوشتند تا همزمان تمدن شرق را به کنترل جمعیت ترغیب و برعکس جوامع خودشان را به افزایش جمعیت تشویق کنند.
در برخی از اسناد محرمانه مثل سندی که کسینجر در سال ۱۹۷۴ با هدف تأمین دکترین امنیت ملی ایالات متحده منتشر کرده، بهصراحت تأکید میشود جمعیت آفریقا و آسیا باید کنترل گردد تا منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا حفظ شود.
ما باید از الگوی چهار فرزندی صحبت کنیم که علاوه بر مبتنی بودن بر پایه دادههای علمی، نهاد خانواده را نیز از آسیبها حفظ خواهد کرد. در دنیا تعبیری با عنوان خانواده کامل (perfect family) شکل گرفته که تعریفش خانوادهای است که همه اعضای آن همه روابط درونخانوادگی را تجربه میکنند. چنین خانوادهای با کمتر از چهار فرزند قابلیت تحقق ندارد. اگر ما چهارفرزندی را تبلیغ کنیم و نرخ باروری را به طور متوسط به دو یا سه فرزند بکشانیم، پیامدهای سونامی سالمندی در آینده را تا حد امکان کنترل کردهایم.
نظر شما