دونالد ترامپ پس از پیروزی در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا تلاش کرد تا با ترکیبی از روشهای مسبوق به سابقه و نوین، ایران را که به عنوان یکی از نقاط ثقل توجه سیاست خارجی این کشور تعریف میشد، پای میز مذاکره جدیدی بنشاند که مسائل مربوط به کنشورزی منطقهای جمهوری اسلامی و نظام دفاع موشکی را شامل شود. او با این دیدگاه که ایرانیان بسیار وابسته به توافق با آمریکا هستند، از برجام خارج شد و درعینحال، از آمادگی ایالاتمتحده برای مذاکره سخن گفت. پس از مدتی، ایران در حالی که برجام را با تئوریکای اروپایی و شرقی ادامه داد، مذاکره دوباره در حوزه هستهای و هرگونه مذاکره در مورد مسائل منطقهای و موشکی را خط قرمز خود خواند. پس از آنکه در این مرحله، ترامپ به اهداف از پیش تعیینشده خود نرسید و ایران به سمت او قدمی برنداشت، رئیسجمهور ایالاتمتحده و مشاورانش راهبرد فشار حداکثری منجر به تعامل (Maximum Pressure & Engagement) را برگزیدند. بدین معنا که تا حداکثر ممکن، فشارهای مختلفی در حوزههای اقتصادی، سیاسی و امنیتی بر ایران واردشده تا این کشور در اثر فشارهای اجتماعی داخلی و بهمنظور ادامه حیات اقتصادی و سیاسی، به ناچار به بازی مذاکره طراحیشده توسط ایالاتمتحده وارد شود. پس از کلید خوردن این راهبرد، آمریکاییها که هر روز در حال افزایش فشار حداکثری بر ایران بوده و همزمان، منتظر دریافت پاسخی مثبت از سوی تهران بودند، نه تنها هیچ واکنش مثبتی از سوی جمهوری اسلامی دریافت نکردند که مقامات ایران در اقدامی متقابل، راهبرد مقاومت فعال را در سطح منطقه اجرایی کردند. این استراتژی به طور خلاصه به دنبال افزایش هزینه کنشهای ایالاتمتحده در منطقه غرب آسیا در حوزههای نظامی، امنیتی، اطلاعاتی، اقتصادی و اجتماعی است؛ بهطوریکه این کشور، در اثر فشار مالی، جانی و اجتماعی ناشی از پیشبرد راهبرد مقاومت فعال، دست به اصلاح در رویکرد خود در قبال جمهوری اسلامی بزند و یا نیروهایش را از سطح منطقه خارج کند.
واشنگتن در این برهه به این ادراک رسید که راهبرد فشار حداکثریاش نهتنها منجر به پاسخ مطلوب نشده که هزینههای جدی جدیدی برای او و متحدانش در سطح منطقه ایجاد کرده است. در همین حین بود که در اقدامی از پیش حسابشده، پهپاد گلوبال هاوک آمریکایی به منظور سنجش میزان «آمادگی نظامی» و «ارادهای برای پاسخ نظامی» به حریم هوایی ایران وارد شد که آنها دریافتند که تهران، در عین مقاومت فعال، آماده واکنش مستقیم به هر نوع اقدام نظامی است.
جمهوری اسلامی و ایالاتمتحده در مدت ۴۱ سال درگیری در سطوح استراتژیک و تاکتیکی، هر دو قواعد بازی مشخصی را رعایت میکردند و سالها به صورتی تقریباً نانوشته، بدان پایبند بودند؛ اما در آخرین مرحله راهبرد فشار حداکثری، تیم ترامپ در واشنگتن تصمیم خطرناکی گرفت تا قواعد بازی میان ایران و آمریکا را به هم زده و در حوزه جدیدی، راهبرد فشار حداکثری بهمنظور دستیابی به تعامل را امتحان کند. ترور سردار سلیمانی، جدیترین اقدام بهمنظور بر هم زدن قواعد تنش میان ایران و آمریکا تلقی میشود. درگیری مستقیم با ایالاتمتحده، همیشه آخرین گزینهای است که در فهرست انتخاب ما محفوظ است و هیچوقت نباید بهعنوان گزینههای ابتدایی به آن نگریست؛ چراکه درگیری متقارن، در عین آنکه مزیت نسبی آمریکاست، نقطهضعف ماست.
در مقابل، درگیری نامتقارن و نیابتی، مزیت نسبی ماست؛ حوزهای که اتفاقاً در آن، ایالاتمتحده بسیار آسیبپذیر بوده و هزینههای آن برای ایران نسبت به آورده آن نیز بسیار پایین است. امریکا با ترور شهید سلیمانی، ضمن آنکه یکی از شاهمهرههای منطقهای ایران را حذف کرد، بهدرستی به دنبال کشاندن آن به درگیری متقارن است؛ بنابراین، به نظر میرسد که جمهوری اسلامی ضمن آنکه راهبرد مقاومت فعال را باقوت و شدت ادامه میدهد، به ورطه درگیری متقارن نخواهد افتاد. همچنانکه یکی از شروطی که برای نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهمنظور حمله موشکی به آمریکا گذاشته شد، در نظر گرفتن راه فراری برای طرف مقابل بود؛ مسئلهای که بهدرستی مؤید نکات بالاست که در عین آنکه باید ایالاتمتحده را به سمت درگیری نامتقارن کشاند، نباید به سمت درگیری متقارن حرکت کرد.
نظر شما