قدس آنلاین: فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» یکی از فیلمهای منتخب بخش مسابقه فیلمهای مستند جشنواره فیلم فجر که پیش از این روی پرده جشنواره سینماحقیقت رفته است و توانست جایزه بخش «هنر و تجربه» و جایزه ویژه هیئتداوران مهمترین جشنواره فیلم مستند ایران را کسب کند. این فیلم درباره دختران تیم ملی «اسکیتهاکی» ایران و مشکلات پیچیده آنها در راه مسابقات آسیایی کرهجنوبی است. فدراسیون توانایی تأمین هزینه دختران را ندارد و این اتفاق موجب میشود تا تیم در شرایط روحی بحرانی قرار بگیرد. تعدادی از اعضای تیم کمپینی برای جمعآوری کمکهای مالی راهاندازی میکنند که با حمایت مردم، این دختران عازم مسابقات کره میشوند. این فیلم سعی میکند توانمندی و قدرت زنان و دختران ایرانی را نشان دهد و هدفش فراتر از یک فیلم ورزشی است که سعی دارد به لایههای اجتماعی زندگی این دختران ورزشکار هم اشاره داشته باشد. با سام کلانتری، کارگردان این مستند که برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم مستند سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر شده است، گفتوگو کردیم که میخوانید.
شما در مستند «جایی برای فرشتهها نیست» نگاه امیدبخشی به یک ماجرایی که میتوانست تلخ تمام شود داشتید، با توجه به اینکه در نگاه غالب کلیشهای مسئله ورزش زنان با مشکلات و گرههای کوری همراه است، اما روزنههای امید در این فیلم پیداست، چطور به این نگاه امیدبخش رسیدید؟
اینکه فیلم حال و هوای امیدوارانهای دارد به چند مسئله برمیگردد. نخست اینکه به احوال خودم برمیگردد. به نظرم هر کارگردان و فیلمسازی، فیلمی که میسازد منبعث از روحیه خودش است. من هم با توجه به باور و رسالتی که در فیلمسازی دارم همان نگاه در آثارم نمود مییابد. دوم اینکه فضای انسانها و افرادی که در فیلم ما حضور دارند همین است. افرادی که در فیلم هستند همه با هم متحد میشوند و امید دارند، در واقع فضا و آدمهای فیلم هم امیدبخش هستند.
مسئله ورزش زنان، خط اصلی قصه فیلم شما را شکل میدهد. آنچه معمولاً در آثار ساخته شده درباره ورزش زنان شاهد بودیم گرفتار شدن فیلمساز در دام فمینیسم از منظر منفی بوده است، شما چه کردید که گرفتار این نگاه نشوید؟
مسئله ورزش در این فیلم بهانهای است که بتوان وارد لایههای پنهان زندگی زنان و دختران ایران شد. این فیلم با تغییر چهار یا پنج دقیقه میتوانست فیلم افتتاحیه خیلی از فستیوالهای اروپایی باشد نه اینکه این اتفاق الان نمیافتد یا با این فیلم به فستیوالهای مختلف نمیرویم، ولی اگر فیلم را کمی تلختر میساختیم و حال و هوای فیلم ناامیدانه و با نگاه منفی فمینیستی میبود، بیشتر به ما توجه میشد. من از اینکه بخواهم حقیقت را دستکاری کنم، فراری هستم. ایده فیلم ما این اجازه را میداد که فیلمساز وسوسه شود و با تغییر چند اتفاق و طراحی چند سکانس اضافه، فیلمی مغرضانه و مورد توجه فستیوالهای خارجی ساخت، اما واقعیت آنچه شاهدش بودم، چیز دیگری بود. ضمن اینکه هر کدام از ما رسالتی داریم. من میخواستم چهره این زنان و دختران ورزشکار را آن طور که هستند نشان دهم. اگر میخواستم کمی فضای فیلم را ناامیدانه کنم، از حقیقت دور بود که هم به خودم و هم به این بچهها خیانت میکردم.
بچههای تیم و خانوادههایشان هم در مسیر فیلمسازی و هم در ادامه آن بسیار همراه بودند. در این فیلم با مردهایی روبهرو هستیم که شاید در کمتر فیلم ایرانی این جنس از مردها را دیده باشیم، مردانی که در کنار همسران و دخترهایشان ایستادند و برای رسیدن به هدفشان آنها را یاری کردند.
تعداد فیلمهای ژانر ورزشی در سینمای ایران بسیار انگشتشمار است ولی همان تعداد کم هم نگاه امیدوارانهای ندارند. مثلاً فیلم «عرق سرد» با نگاهی مأیوسانه و ضدمرد ساخته شده که زن ایرانی را موجودی مظلوم و ستمدیده نشان میدهد یا فیلم «سونامی» سایه سنگین سیاست خارجی را بر ورزش ایران با نگاهی نسبتاً سیاه نشان میدهد، چرا همین تعداد کم فیلمهای ورزشی هم نگاه امیدبخشی ندارند؟
به نظرم وقتی میتوانیم درباره یک ژانر صحبت کنیم که از نظر آماری به تعداد قابلقبولی رسیده باشیم. مثلاً با۳۰ یا ۴۰ فیلم مواجه باشیم که اکثر آنها نگاه خاصی دارند، ولی با سه یا چهار فیلم نمیتوان قضاوت درستی داشت. اگر این دو فیلم نگاه ناامیدانهای دارند فیلمی همچون «صفر تا سکو» که یک مستند صرف ورزشی است، نگاهی امیدبخش و جذاب دارد. نمیتوان با این شرایط درباره ژانر ورزشی صحبت کرد، ضمن اینکه در فیلم من لایههای اجتماعی بر مسائل ورزشی میچربد و شاید نتوان فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» را در ژانر صرف ورزشی دستهبندی کرد. در این فیلم برایم مهم بود که آن اتفاق را چطور به تصویر دربیاورم، از روز اول فکر نکردم که حتماً یک فیلم در ژانر ورزشی یا اجتماعی بسازم، بلکه این اتفاق رخ داد. من با تعدادی از ورزشکاران زن کشورمان آشنا شدم که مرا تحتتأثیر تلاش و پشتکارشان قرار دادند و مرا مجاب کردند درباره آنها فیلم بسازم. واقعاً نمیدانم چرا برخی فیلمهای ورزشی پر از ناامیدی هستند، آن هم در شرایطی که در چند سال اخیر فقط سه یا چهار فیلم ورزشی ساخته شده که دو فیلم داستانی نگاه ناامیدانهای دارند ولی روزنههای امید در فیلمهای مستند پررنگتر است. با چند فیلم ورزشی نمیتوان قضاوت درستی درباره این ژانر داشت.
چرا محتوای فیلمهای داستانی این ژانر با فیلمهای مستند اینقدر تفاوت دارند و همان طور که اشاره کردید فیلم شما اگر با اغماض در ژانر ورزشی قرار بگیرد و فیلم «صفر تا سکو» پر از تلاش و امیدواری هستند، ولی فیلمهای داستانی این ژانر، نه؟
شاید این دستهبندی فیلمهای داستانی و مستند در ژانر ورزشی خیلی دقیق نباشد، چون بررسی کیفی دقیقی در این باره انجام نشده و تعداد فیلمها بسیار کم است. فیلمهای مستند آینه یک جامعه هستند و اتفاقاتی که در آن جامعه میافتاد در آثار مستند دیده میشود. وقتی حال یک جامعه به هر دلیلی خوب نباشد، فیلمهای مستند هم حال خوبی ندارند در حالی که سینمای داستانی، قصهپردازی میکند. به نظرم هر سینمایی که در آن تفکر بیشتر باشد و پایههایش روی اتفاقات واقعی شکل بگیرد، تلختر است، ولی این تلخی الزاماً به معنای ناامیدی نیست.
با توجه به درخششی که سینمای مستند در سالهای اخیر داشته میتوان شرایط را به نفع این سینما در گیشه تغییر داد، چون حق این فیلمها در اکران ادا نمیشود
این موضوع به سیاست پخشکنندهها برمیگردد، ضمن اینکه باور سینماداران به سینمای داستانی نزدیکتر است و نگرانی گیشه هم دارند. من مطمئن هستم سینمای مستند جایگاه خودش را پیدا میکند. اکنون برای فیلم ما چند پخشکننده اعلام آمادگی کردهاند. حقیقت این است که سینمای داستانی ما در این سالها یک سینمای ورشکسته است و از آن طرف سینمای مستند، یک سینمای سرحال، رو به رشد، قوی و قابل اتکاست. سینمای مستند ایران با شیب صعودی خوبی جلو میرود. تعداد فیلمهای خوب داستانی در سال از تعداد انگشتان دست کمتر است و به نظرم سینمای ۱۰ سال آینده ایران از آنِ سینمای مستند است. ضمن اینکه جریان رایج دنیا با یک سینما مواجه است نه چند سینما. فستیوال برلین با یک انیمیشن افتتاح میشود و خرس برلین به یک فیلم مستند میرسد. در جشنوارهها تمام فیلمهای مستند و داستانی با هم رقابت میکنند و تفکیک آثار سینمایی کار درستی نیست. هنوز در ذهن برخی از کارگردانهای مسن و تئوریسینهای فسیل، سینمای مستند یک سینمای لوس و خستهکننده است در حالی که دوران این طرز تفکر به پایان رسیده است. سینما یعنی هر چیزی که قابلیت عرضه شدن روی پرده بزرگ را داشته باشد.
به نظر شما جشنواره فیلم فجر هم نباید این تفکیک را در سینمای داستانی و مستند انجام میداد؟
به نظرم مجریان جشنواره چه بخواهند و چه نخواهند کمکم این اتفاق خودش را تحمیل میکند. اگر ۱۵ سال پیش به یکی میگفتید نماینده ایران در اسکار یک فیلم مستند است، شما را مسخره میکرد ولی امروز این اتفاق افتاده است، ضمن اینکه بچههایی که از سینمای مستند وارد سینمای داستانی میشوند به شدت خلاقتر و توانمندتر هستند. به نظرم تهیهکنندههای ما باید به این درک و بلوغ برسند که تق سینمای کمدی و داستانی به شیوهای که ما میسازیم، درآمده است و این سینما دیگر مورد علاقه مردم نیست.
نظر شما