قدس آنلاین: در این سومین یادداشت از سلسله یادداشتهایی که به متون آموزش ادبیات فارسی در مدارس میپردازد، به این مینگریم که سهم و نقش این نظام آموزشی در شناساندن شاعران برجستۀ زبان فارسی به دانشآموزان چیست. در دو یادداشت قبل که به فنون و آرایههای ادبی اختصاص داشت، این را گفتیم که سهم قابل توجهی از آنچه در این زمینهها به دانشآموزان آموخته میشود، کارآیی چندانی ندارد. حقیقت این است که در زمینۀ شناخت شاعران فارسیزبان هم وضعیت خیلی بهتر نیست. همانگونه که در آن حوزهها مباحث فنی و گاه حفظکردنی بر جنبههای هنری و تحلیلهای زیباییشناسانه غلبه داشت، در اینجا نیز اطلاعاتی که یک دانشآموز از متون درسی خود نسبت به جریان شعر فارسی از امروز تا دیروز مییابد، تا حدود زیادی حفظکردنی و خشک است.
البته این را میپذیرم که کتابهای درسی نسبت به سالهای قدیم که ما درس میخواندیم، خیلی بهتر شده است. اکنون شعر معاصر در همه نحلههای خود در کتابهای درسی حضور دارد و این خوب است. ولی به نظر میرسد که غالباً شناخت دانشآموزان از شاعران و جریانهای ادبی، جزئی است نه کلی. یعنی غالباً شاعران به صورت منفرد و بدون این که در یک جریان و بسترۀ تحولات ادبی دیده شوند، شناخته و مطرح میشوند و اطلاعاتی که در مورد آنها ارائه میشود نیز غالباً از جنس نام کتابها و تاریخ زندگی است. به این ترتیب دانشآموز یک تصویر کلی از تاریخ تحولات شعر فارسی نمییابد و نمیتواند نقش این شاعران در این مسیر را به خوبی تبیین کند. طبق اطلاعاتی که دانشآموز از این شیوه میگیرد، آنچه سنایی و عطار را از هم متفاوت میسازد، عصر زندگی و آثار آنان است. در حالی که اگر قدری تحلیلی بنگریم، این دو شاعر هر کدام یک نقش و کارکرد مستقل در جریان شعر فارسی داشتهاند.
موضوع دیگری که در این میان قابل توجه است، این است که شناخت شاعران، با ارزیابیهای هنری همراه نیست. دانشآموز ما میداند که سعدی دارای گلستان و بوستان است و مولانا دارای دیوان شمس و مثنوی معنوی. ولی نسبت به اینها تحلیل هنری نمییابد.
البته چنان که در دو قسمت قبلی این مباحث هم گفتم، یک عاملی که این وضعیت را تشدید میکند، «آزمونمحور» بودن این آگاهیهاست. حقیقت هم این است که سؤالاتی از این قبیل که فلان اثر متعلق به کدام شاعر است یا فلان شاعر در چه قرنی میزیستهاست، خیلی برای آزمون گرفتن مناسب است و به راحتی میشود سؤال چهارگزینهای از آن استخراج کرد، در حالی که فهم و درک جایگاه و موقعیت هنری شاعران، به راحتی در قالب امتحان نمیآید.
و بالاخره میباید در این میان به نقش جنبههای محتوایی و شخصیتی در معرفی شاعران و نویسندگان هم اشاره کرد. از دیرباز تا کنون همواره گروهی از شاعران به دلایلی از دایرۀ متون آموزشی ادبیات فارسی بیرون ماندهاند و این محدودیت هرچند گاهی کمتر شده است، گاهی نیز دوباره تشدید یافته است. شاید این تفکیکها و این خطکشیها به واسطۀ سایۀ سنگین نگرشهای محتوایی باشد که در همه متون علوم انسانی ما دیده میشود و البته در حد معقول خودش شاید ضروری هم باشد، با توجه به دورۀ سنی خاص دانشآموزان و تأثیرپذیری شدید آنان در این دورۀ سنی از اطراف. ولی از آن طرف باید در نظر داشت که نادیده گرفتن بخشی از کارنامه و شخصیتهای مهم شعر فارسی در یک دورۀ زمانی، لاجرم عطش و علاقهای نسبت به آنان در خارج از حوزۀ متون درسی تشدید میکند و این مشکلی است که رسانهها و به خصوص صدا و سیما هم با آن دست و گریبان است. به نظرم در این مورد هم خوب است چارهجوییای بشود و مسیری پیموده شود که بیشترین بهرهمندی و کمترین عوارض را داشته باشد.
نظر شما