قدس آنلاین: سند همکاریهای جامع ایران و چین یا آنچه از آن به عنوان توافقنامه ۲۵ ساله تهران و پکن در سطح جامعه نام برده میشود در روزهای اخیر کانون اظهار نظرها و تحلیلها و شایعات و در نتیجه مخالفت ها و موافقتهای منطقی و البته اگثرا متعصبانه و عوامانه بوده است.
آنچه در این میان بیش از هر چیز آزار دهند یبوده این است که جریان سازی و خط دهی و و دروغپردازیهای شبکه های خارجی و ب دنبال ان شبکههای فارسی زبان خارج نیشن و معاند ایران جریان غالب در برداشت عامه از این اتفاق مهم و تأثیر گذار در روابط خارجی اقتصادی و سیاسی کشور بوده است.
این نکته را نمیتوان انگار کرد و نادیده گرفت که خارجی ها و خارج نشینها دایه مهربانتر از مادر و کاسه داغتر از آش این ماجرایند.
آنگونه که مجله اکونومیست یا شبکه بیبیسی انگلیس، یا کانال منوتو سلطنت طلبان و ایران اینترنشنال سعودیها فریاد واویلا سر میدهند و میگویند جمهوری اسلامی ایران را حراج کرد و به چینیها فروخت، که گویی واقعاً دغدغه مردم ایران و منافع ایران را دارند. مردمی که سالهاست زیر شدیدترین فشارها و تحریمها همین دولتها هستند و حتی در فروش دارو هم رحمی به آنها نمیشود.
طبیعی است که کشورهای اروپایی و امریکایی ها و عربهای دور و بر ما نگران چنین توافقنامهای بین ایران و چین باشند. توافقنامهای که سطح روابط ایران و چین را به راهبردی ارتقا میدهد.
این سند در اوج تحریم واه و فشارها برای به زانو درآوردن اران به معنای شکت آمریکا و متحدان اروپایی و عرب اوست اما شکی نیست که تنظیم چنین سند بلندمدت و جامعی دغدغهها و وسواسها و هوشیاری خاص خود را نیر در تنظیم طلب میکند. رابطه راهبری با کشوری که کارشناسان میگویند تا یک دهه دیگر قدرت اول اقتصادی جهان است یک امتیاز ویژه است به ویژه در شرایط موجود کشور، اما با وجود غیر واقعی و دورغ بودن موج شایعات و تخریب ذهنی دشمنان و رسانههای بیگانه، حساسیت افکار عمومی ما نیز خالی از ریشههای تاریخی ونگرانی های منطقی نیست. نگرانی هایی که شفاف سازی میتواند به رفع آنها کمک کند.
شاید اگر در این زمینه دولت اینگونه چراغ خاموش و در سکوت پیش نرفته بود که تا حدی البته این رفتار قابل درک است، امروز این سطح از حساسیت و امکان موج سواری رسانههای بیگانه بوجود نمیامد. به هر حال تنظیم سند همکاری جامع و راهبردی بین دو کشور که یکی در ژئواستراتژیکترین نقطه یعنی هارتلند جهان قرار دارد و دیگری در حال بدل شدن به قدرت اول اقتصادی دنیاست ابعاد و ویژهگیهای خاص خود را دارد که هر کدام میتئاند جداگانه مورد بررسی قرار گیرد.
گروه سیاسی قدس آنلاین به همین منظور درباره ضروت رفتن به سمت چنین قرارداد بلند مدتی با چین و و پارهای نگرانیهای مطرح شدن در جامعه پیرامون آن با دکتر نوذر شفیعی استاد تمام روابط بینالملل، کارشناس و پژوهشگر مسائل آسیای جنوبی وعضو اسبق کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس به گفتگو نشسته است. حاصل این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
* در روزهای اخیر با موضعگیری برخی چهرهها در مورد مذاکرات توافقنامه همکاری راهبردی میان ایران و چین و چیزهایی که در مورد محرمانه و مخفیانه بودن این مذاکرات مطرح شد و البته ادعاهایی که در رسانههای خارجی درمورد محتوای این توافقنامه مطرح کردید، شاهد موجی از موضعگیریها و ابراز نگرانی در افکار عمومی و شبکههای اجتماعی و البته اعداد و ارقام و صحبت از امتیازهای عجیب و غریب دولت به چینیها بودیم.
اولین چیری که در این ماجرا به افکار عمومی ما القا شد و تحریک آن را کرد کلمه توافق و دادن امتیازهای چندساله به یک کشور خارجی است به نظر میرسد در فرهنگ و ذهنیت افکار عمومی ما نوعی نگرانی و نگاه منفی به قراردادهای بلند مدت خارجی وجود دارد. چرا ما باید به سمت یک قرارداد بلندمدت با چین برویم و آیا این مسئله جای نگرانی دارد؟
** هر کشوری در انعقاد قراردادهای خارجی اعم از اجرایی یا همکاری و مشارکت و یا راهبردی، ملاحظات خاص خودش را دارد. ایران و چین هم در انعقاد این قرارداد ملاحظات و نگاه خاص خودشان را داشتند بنابراین عنصر ۲۵ سال یک مقطع زمانی است که مورد توافق دو طرف هست و بر اساس ملاحظات دو طرف تنظیم شده است. البته تا آنجا که میدانم در این توافقنامه نقطه یا زمان پایانی لحاظ نشده است.
نکتهای که مهم است اینکه روابط ایران و چین طی سالهای اخیر نوسانات زیادی داشته به خصوص همیشه این گلایه از دو طرف مطرح بوده که مسیر روابط ایران و چین مسیر با ثباتی نیست و نوسان در این روابط بسیار زیاد است. برخی حتی منتقدند که روابط ما با چین در سطح راهبردی نبوده است.
به عنوان مثال وقتی که برجام امضا شد، دولت یازدهم گرایش ملموسی به غرب پیدا کرد و به همان میزان که به غرب نزدیک شد چینیها احساس کردند که تهران از پکن فاصله گرفته است. مجدداً وقتی که آمریکاییها از برجام خارج شدند، دولت روحانی دوباره به سمت شرق حرکت کرد.
این موضوع در سالهای اخیر موجب گله چینیها هم بود اما گلایه ایران هم به جای خودش باقیست. چینیها هم به رغم حرفهای دوستانهای که به ایران میزنند در عمل با رقبای ایران مثل عربستان سعودی و امارات متحده عربی خیلی جدیتر کار میکنند.
پس این گلایهها بین دیپلماتهای ایرانی و چینی همواره در این سالها رد و بدل میشد. راه حل میانهای که پیدا شد این بود که برای ثبات روابط و برای اینکه از دغدغههای نوسان در روابط خارج شویم یک توافقنامه بلند مدت منعقد کنیم. این فلسفه وجودی چنین توافقی بود. البته دو طرف ملاحظات دیگری هم دارند.
چین میخواهد اطمینان پیدا کند که امنیت انرژیاش تضمین است و ایران این منابع را در اختیار دارد ضمن اینکه چین میداند آینده برتری اقتصادیاش وابسته به دسترسی به خلیج فارس است. در مقابل ایران در پی این است که فروش انرژی و درآمد نفتیاش تضمین شود.
لذا به نظر من مؤلفه ۲۵ سال در این توافق خیلی نباید حساسیتبرانگیز باشد اما آنچه که محتوای این توافقنامه بلند مدت ۲۵ ساله را تشکیل میدهد باید با دقت و وسواس زیاد تنظیم و تدوین شود.
* یعنی میشود گفت این قرارداد عبور از سیاست غالب چند دهه گذشته ایران یعنی موازنه منفی و مثبت در رابطه با غرب و شرق است. به عبارتی روابط ما از سطح تأثیر پذیری از این موازنه و نوسان بین نگاه به غرب و شرق در سیاست دولتهای مختلف عبور خواهد کرد؟
** قبل از پاسخ به این سؤال من یک توضیح تکمیلی بدهم. آنجا که من گفتم هر کشوری ملاحظات خاص خودش را دارد، یک مسئله همین است. به نظر میرسد نگاه دولت این است که دنیای آینده دو قطبی است. با این تفاوت که قطب دوم این بار چین خواهد بود. بنابراین پیشاپیش با این توافقنامه ایران رابطه خودش را با یک بلوک تنظیم و مدون میکند و خیالش از یک قطب راحت است.
در این موضوع باید به این نکته هم توجه داشت که هر چند سیاست و الگوی غالب در سیاست خارجی چین عدم تعهد است اما چین در سالهای اخیر به سمت پیمانهای مشارکت با کشورهای مختلف در یک پازل معنادار پیش میرود.
پیمان مشارکت متفاوت از پیمان اتحاد یا شبه اتحاد است و چین تا کنون با ۷۷ کشور پیمان مشارکت امضا کرده است که در ۲۵ الگوی متفاوت قابل تقسیمبندی است.
اگر این ۲۵ الگو را خلاصه کنیم به سه مدل کلی پیمان مشارکت منظم، پیمان مشارکت استراتژیک و پیمان مشارکت استراتژیک جامع قابل دستهبندی است.
توافقنامهای که چین با ایران در حال تدوین آن است در رده سوم یعنی پیمان مشارکت استراتژیک همه جانبه یا جامع تعریف میشود که بالاترین سطح است اما یک ویژگی دیگر هم دارد که آن را در نوع خود منحصر به فرد میکند. اینکه چین تاکنون با هیچ کشوری این نوع پیمان را ۲۵ساله امضا نکرده است.
البته به لحاظ محتوا هم تفاوتهای زیادی در توافقنامهای که بین پکن و تهران در حال تدوین است با دیگر کشورها حتی در قیاس با پیمان همکاری چین و روسیه یا توافقنامه مشارکت دوستانه چین و پاکستان وجود دارد.
این تفاوت هم در بعد زمان و مدت اجرا است و هم در نامگذاری آن است. وقتی که میگوییم مشارکت از دید چینیها یعنی برابری در تعهدات، منافع و نگاه برد-برد و وقتی میگوییم استراتژیک یعنی بلند مدت و در حوزه مسائل مهم و تعیین کنند و سرنوشت ساز و وقتی میگوییم جامع یعنی همه جانبه و در سطوح مختلف.
به بیان دیگر پیمانی در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، فناورانه و ... در سطح مختلف یعنی از سطوح عالی حکومتی و دولتی گرفته تا بخشهای مختلف مثل سازمانها، صنایع، بنیادها و ... حتی بین مردم با مردم. پس در این توافق هم نوعی همکاری بین دولتها و حکومتها در عرصه بینالمللی و سیاسی و حتی دفاعی وجود دارد، مثل اینکه گفته شده حمایتهای دوجانبه در عرصههای مختلف بینالمللی بین دو کشور ارتقا پیدا میکند یا دو طرف در زمینه مبارزه با تروریسم و جرائم سازمانیافته همکاری خواهند کرد، هم یک سازوکار هماهنگ کننده و تنظیم کننده در سطح وزرا بین دو کشور برای پیگیری توافق بوجود خواهد آمد، هم اینکه ارتباط بخشهای خصوصی دو کشور با این توافق تسهیل خواهد شد.
* وقتی به نقشه طرح"یک کمربند یک جاده" نگاه میکنیم که به گفته شما بیش از ۷۰ کشور را شامل شده و هدف گذاری کرده است، ایران درقلب این طرح قرار دارد. کشور ما در نقشه راه چین برای آینده اقتصادیاش چه جایگاه و نقشی دارد و چرا قرار داد با ایران از ابعادی که اشاره کردید استثنا تنظیم شده؟
** یک نکته را باید در این زمینه به جد مورد توجه قرار داد. یعنی دولتمردان باید نسبت به آن هوشیار باشند. اینکه چینیها الان احساس میکنند ما به دلیل فشارهای آمریکا و تحریمها و انزوایی که غربیها میخواهند به ما تحمیل کنند به آنها نیازمند و وابسته هستیم و آنها میتوانند از این مسئله استفاده کنند و از ما امتیاز بگیرند.
در بلوک شرق روسیه فاقد فناوری و سرمایه لازم برای ورود به یک پیمان راهبردی با ایران است اما چین این دو را به میزان بالایی دارد و قدرت اقتصادی اول جهان در آینده خواهد بود. در مقابل ایران نیز دارای یک از بزرگترین منابع نفت و گاز، معادن و مواد اولیه است و البته موقعیت ژئوپولتیک بسیار بالایی دارد.
چینیها در انعقاد قراردادهای خود چند پارامتر را لحاظ میکنند. اول کشوری که با آن شریک میشوند به لحاظ اقتصادی برایشان چقدر منفعت دارد. دوم در چه موقعیت جغرافیایی است و سوم اینکه به لحاظ منطقهای و ژئوپولوتیک چه جایگاهی دارد. چهارم اینکه به لحاظ نوع نظام اقتصادی و سیاسی با آنها شباهت دارد یا نه، پنجم از بعد ایدئولوژیک از منظر نوع نگاه به نظم بینالمللی به چین نزدیک است و امکان تعامل دارد و آخرین فاکتور نیز بعد فاصله است.
در مورد ایران مسئله امتیاز منابع مطمئن انرژی، موقعیت ژئوپولتیک، بسیار برجسته است. ایران دروازه منطقه به شمار میرود و همانطور که شما اشاره کردید گلوگاه و تنگه مهم جاده ابریشم. ایران دروازه ورود و حضور چین در خلیج فارس نیز هست. این منطقه بار ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک بالایی در سیاست خارجی چین و برنامه بلندمدت چین برای حضور و برتری اقتصادی در جهان تا دهه آینده دارد.
* خوب آیا این بدین معناست که لزوما این توافقنامه یا پیمان برای ایران هم مثبت است و جای نگرانی نیست؟
** داشتن پیمان مشارکت با یک قدرت اقتصادی مثل چین آنهم در شرایط خاصی که کشور ما در جنگ اقتصادی با آمریکا بسر میبرد فی نفسه مثبت و مهم است. البته به این معنا نیست که چشم بسته جلو برویم و هیچ نگرانی نداشته باشیم. به هر حال امضای چنین توافقنامهای باید فکر شده و با دقت انجام شود.
اشاره کردم که چین تصور میکنند ایران نیازمند این توافق است و چارهای جز امضای این توافق ندارد پس میتوان شرایطی را بر آن تحمیل کرد. در عین حال چون این توافقنامه یک پیمان مشارکت است، مثل یک پیمان اتحاد تعهدات الزامآوری را برای چین ایجاد نمیکند. در واقع این پیمان انعطاف پذیر است و ممکن است در آینده این موضوع مشکل آفرین باشد.
* پس اینکه گفته میشود ضمانت اجرای این توافق خود آن است، به همین معناست؟ یعنی این توافقنامه الزامآور نیست و منافع اجرای آن را تضمین میکند؟
** چون این توافقنامه متناظر است، اجرای تعهدات منوط به تعهد طرف دیگر است و منافع متقابل است که این توافق را هم ایجاد کرده و هم اجرا خواهد کرد.
چیزی که خود من را نگران میکند محتوای توافق نیست و حتی زمان توافق هم نیست هر چند اینها جای بحث دارد. آنچه نگرانی ایجاد میکند این است که چین در کشورهایی که این راه را رفته یک روش غیراخلاقی را بکار گرفته و آن دیپلماسی دام بدهی است.
طرح یک کمربند یک جاده یک پروژه چینی است که کاملاً در جهت منافع بلند مدت این کشور طراحی شده و نزدیک به ۷۰ کشور را در بر میگیرد و به دنبال ایجاد یک نوع وابستگی ساختاری بین این کشورها با چین است. همان موضوعی که آمریکاییها را به شدن نگران کرده و به تکاپو واداشته است.
کارکرد اصلی این طرح پمپاژ کالاهای تولید شده چینی به جهان است تا کشورها را به انبار و مصرف کننده کالاهای چینی تبدیل کند. طبق راهبرد موسوم به "تولید چین ۲۰۲۵" (MADE IN CHINA ۲۰۲۵) چین این هدفگذاری را کرده که به موتور تولید جهانی تبدیل شود. چین برای صادرات محصولات خود و عرضه آن نیاز به جاده دارد. طرح احیای جاده ابریشم برای این منظور است.
پکن برای اجرای این طرح چه میکند؟ مسیر جاده ابریشم در کشورهای مختلف نیاز به زیرساخت جادهای و چه ریلی دارد.
چین برای ایجاد و تقویت این زیرساخت از طریق قراردادهای مشارکت و پرداخت وام به کشورهای قرار گرفته در مسیر اقدام میکند. از اینروست که میبینیم بانک زیرساخت آسیا، بانک صنعتی- تجاری چین، بانک نوین یا بانک بریج و بانک توسعه چین با سرمایه عظیمی که دولت پکن در اختیار آنها قرار داده این پروژهها را حمایت میکنند.
بررسی تجربه کشورها نشان میدهد چین و بانکهای چینی برای پروژههای مشارکت و توسعهای به کشورهای طرف قرارداد مشارکت وامهای کلان و سنگین دادهاند و بابت این وامها اتفاقاً سودهایی بالاتر از بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و گروه پاریس دریافت میکنند.
این پروژهها نیز عمدتاً توسط شرکتای چینی اجرا شده و حتی کارگران هم و حتی شرکتهای مطالعاتی پروژهها هم چینی بودهاند. پس بخش عمده این وامها به چین بازگشته و تعهدات سفت و سختی هم میگیرد و گاه خود این پروژهها را به عنوان ضمانت در قراردادها در نظر گرفتهاند.
گاهی هم این پروژهها یا زود بازده نبودهاند یا اساساً بازدهی نداشتهاند.
اخیراً آقای روحانی به عقب ماندگی دولتش در موضوع ساخت مسکن اشاره کرد و از برنامه دولت برای ساخت شهرکهای جدید در حاشیه شهرها حرف زد.
خوب به نظر میرسد این موضوع در قرارداد همکاری با چین نیز مدنظر است اما لازم است در این زمینه با توجه به تجربه دیگر کشورها دقت شود.
در توافقنامههای چین با دیگر کشورها نیز پروژه ساخت شهرهای جدید برای وجود داشته که مطالعه آنها نکات جالبی را نشان میدهد. مثلاً در یکی از کشورهای آفریقایی شهری ساخته شد تا جمعیتی را پوشش دهد و مشکلات مسکن را برطرف کند اما به دلیل مسائل مختلف از جمله جانمایی، زیرساختهای نامناسب، متناسب نبودن با نیاز آن منطقه و ... هیچ جمعیتی را جذب نکرده و به شهر ارواح مشهور شده است.
این به معنای مخالفت با قرارداد راهبردی با چین یا اینکه اتفاقی مشابه در کشور ما رخ خواهد داد نیست بلکه میخواهم بگویم باید در انتقاد قرارداد دقت کرد.
چینیها گاهی دولتشان قرارداد میبندد و گاهی شرکتهایشان و در این بین به گونه ای رفتار میکنند که وقتی پای حساب و کتاب به میان میآید میبینید سیستم مالی چین شفاف عمل نکرده و کشورها مجبور میشوند منابع استراتژیک خود را در اختیار چین قرار دهند.
در روزهای اخیر شایعاتی مطرح شده در مورد تخفیفهای ویژهای که چینیها قرار است در خرید انرژی از ایران یا تبدیل ارز دریافت کنند. این نگرانی ناشی از تجربه دیگر کشورهاست اگر چه در این زمینه نقش فضاسازی و تلاش رسانههای بیگانه در تخریب افکار عمومی هم محرز است، لذا دولت باید در این زمینه شفاف سازی کرده و به مردم اطمینان خط بدهد.
* اما این توافقنامه یک برنامه راهبردی و سند یا نقشه راه است، نه یک قرارداد اجرایی و بالطبع در آن هیچ عدد و رقمی نمیتواند بیاید. طبیعی است که نه طرف ایرانی و نه طرف چینی هم در مورد این سند اطلاعاتی در اختیار رسانه های غربی که مدعی این اعداد و ارقام هستند و عملیات روانی در مورد آن به راه انداختهاند نگذاشتهاند؟
** بله این را قبول دارم. این یک سند راهبردی و نقشه راه است و آنچه در مورد امتیازها و رقمها و نیروی نظامی و واگذاریها در آن آمده درست نیست.
اما این سند بند به بندش در آینده نیاز به قراردادها و توافقنامههای اجرایی دارد. این بخش است که احتمالاً در مجلس و نهادهای بالادستی نظارت بر آن وجود ندارد و ممکن است آسیب از این نقطه وارد شود. البته الان که توافقنامه را میبندیم حتماً موضوع توافقنامههای اجرایی هم بحث شده که برخی کدها بیرون میآید. لذا باید دقت کنیم و حساسیت به خرج دهیم که اصل توافقنامه و اهمیت آن برای دولت آقای روحانی که میخواهد اشتباه قبلی خود را جبران کند سبب نشود در آینده داراییهای استراتژیک کشور را در اختیار چین قرار دهیم.
اگر بحث تخفیفات مطرح باشد یا استمهال در پرداخت پول نفت، این یکی از دامها است برای بدهکار سازی و در اختیار گرفتن منابع راهبردی ایران.
در تاجیکستان با همین روش چین یک معدن طلا را تصاحب کرد. در جیبوتی چینیها امتیاز یک پایگاه نظامی را گرفتند چون بدهی جیبوتی به حدی رسید که ۸۰ درصد تولید ناخالص داخلیاش را باید برای پرداخت بدهیاش به چین میداد. در کنیا چینیها به دلیل ناتوانی دولت در پرداخت بدهی خود بندر موباسا را تصاحب کردند در بندر هامانتوتا در سریلانکا به همین شیوه پرچم چین به اهتزاز درآمد.
من میخواهم دولت و دستگاه دیپلماسی کشو را به این مسائل و تجربیات توجه دهم.
* اما قانون اساسی ما اجازه واگذاری پایگاه نظامی یا منطقهای از کشور را نمیدهد. این قیاس با جیبوتی و تاجیکستان و ... درست نیست. یا اینکه گفته میشود کشور ما انبار کالاهای چینی میشود. خوب این یک واقعیت است که در شرایطی که کشورهای دیگر چیزی به ما نمیدهند الان هم ما مصرف کننده کالاهای چینی هستیم کما اینکه بیشتر دنیا مصرف کننده کالای چینی هستند. صحبت از لزوم شفافسازی در مود این توافق از همین نگرانی ریشه میگیرد. این شفاف سازی در چه سطحی باید شکل بگیرد. آیا دولت باید محتوای این طرح را علنی کند؟
** هیچ دولتی مذاکرات خود را برای عقد یک توافقنامه راهبردی با کشور دیگر پیش از نهایی شدن و امضای توافق علنی نمیکند. حتی بعد از امضا هم لزوماً این موضوع نباید انتشار عمومی پیدا کند و در اختیار دیگر کشورها و رقبا و دشمنان که به دنبال صدمه زدن به ما هستند قرار گیرد. این کار منطقی نیست. این توافق در نهایت باید در مجلس مورد بررسی و تأیید قرار گیرد و آنجا نظارت شود.
در مورد اینکه ما الان هم مصرف کننده کالای چینی و وابسته به آن هستیم هم اگر چه این یک واقعیت است اما این سؤال را هم مطرح میکند که چرا شرایط ما این گونه شده است. این جای بحث دارد و یک گفتوگوی دیگر را میطلبد.
دلیل این وضعیت این است که ما راهها را بر خودمان بستیم و تخم مرغهایمان را در یک سبد چیدیم. دولت روحانی در امضای برجام یک اشتباه محرز انجام داد و همه تخم مرغهایش را در سبد غربیها چید. حالا شاید میخواهد آنرا جبران کند اما نباید آن خطا را این بار در مورد چین انجام دهد. ما همواره باید بدترین شرایط را هم در نظر بگیریم.
انتهای پیام/
نظر شما