قدس آنلاین: نشست تخصصی علم دینی همراه با رونمایی از مجموعه کتابهای «علم دینی؛ از چیستی تا چگونگی» در محل مؤسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلامی در مشهد برگزار شد. دکتر احمد رهدار، رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه قم در این نشست به عنوان سخنران مدعو در خصوص آسیبشناسی روند تولید علم دینی سخنرانی داشتند که خلاصهای از آن را در ادامه میخوانید.
تولید علم دینی و توقف در مبانی
نکته نخست اینکه بحثی را به صورت کلی در خصوص علم مطرح میکنند و میگویند علم، حرکت از discipline به fact است. آنچه در تاریخ علم اسلامی بیشتر مشهود است این بوده که ما از disciplineها به factها آمدیم، از مبادی شروع کردیم و مبانی را گفتیم و به نظر حقیر نیز بیشتر در همان مبادی ماندهایم. به نظرم این توقف ما در مبانی نیز بیش از آنکه یک منطق و عقلانیت پشت آن خوابیده باشد، وضع تاریخی ما این توقف را بر ما تحمیل کرده است. یعنی ما به حلقه سوم این کار که نظام اجتماعی بوده است خیلی دعوت نشدهایم و جایی نداشتهایم. بعداً نیز که به صورت موردی در برخی از مقاطع برای ما بهخصوص در جمهوری اسلامی فضا فراهم شده، به نظرم واقع تاریخی ما بر ما حجاب شده است یا بهتر است اینطور بگویم که عادات تاریخی ما برایمان هنجار درست کرده که رفتن به سمت بحثهای عینی و اجتماعی علم، شاید ضدهنجار تلقی شده است.
علم دینی، علمی است که میخواهد واقع دین را گزارش کند
ما بیشتر در همان لایه بحثهای نظری و انتزاعی و مبانی تولید علم و از جمله تولید علم دینی ماندهایم. البته همانطور که مقام معظم رهبری فرمودهاند این عرصه، عرصه کوتاهی نیست که فکر کنیم قرار است زود از آن عبور کنیم. اما عرض من این است که فرایند علم دینی با ماندن در این عرصه، تمام نمیشود. به عبارت دیگر اصلاً قرار نیست این اقیانوس علم را در ساحت مبانیاش تا انتها طی و تمام کنیم و بعد وارد مرحله سوم شویم. به گمان من علم دینی نسبتی با خود دین دارد. علم دینی، علمی است که میخواهد واقع دین را گزارش کند، شفاف و صورتبندی و در مورد آن بحث کند. بنده اعتقاد دارم بخشی قابل توجه از دین در بستر تاریخ تحقق یافته است و علم دینی باید ناظر بر این امر محقق شده باشد. به تعبیر استاد میرباقری، دین کامل است و دینداری مستکمل؛ انتظار نداریم همه دین در یک برهه زمانی محقق شده باشد. دین در یک فرایند تاریخی قرار است لباس عینیت بپوشد و صورت تام و تمام تحقق دین هم مربوط به زمان ظهور حضرت حجت خواهد بود؛ ولی در مسیر میل به حکومت جهانی مراتب و منازلی محقق شده است. علم دینی ما آدمهای غیرمعصوم باید ناظر بر این امر باشد و بتواند آن را برای ما توصیف و صورتبندی کند.
در بحث امکان علم دینی سرمان کلاه رفته است
اگر این مقدمه طولانی را از بنده بپذیرید باید بگویم در بحث امکان علم دینی سرمان کلاه رفته است. بله چند قرن پیش در کتابی باید در مورد امکان علم دینی حرف میزدیم، پس از آن دیگر وضع تاریخی ما، وضع تحقق دین و علم دینی است. اگر هیچ یک از این مراتب در اختیار ما نبود ما نمیتوانستیم تعین هویتی خودمان را در تاریخ رقم بزنیم. نمیتوانستیم مرز بین خود و غیر خودمان را مشخص کنیم. ما با داشتن این چیزها توانستیم تعیین هویتی را پیدا کنیم. ایده ما باید واقع ما را مشخص کند. به گمان من مهمترین، بیشترین و مناسبترین بستر تحقق عینی دین در روزگار ما همین بستر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ماست. علم دینی باید بتواند مختصات موقعیت تاریخی ما را تبیین کند تا بتواند ما را از هر کسی که به هر میزانی با ما زاویه دارند متمایز کند.
علم دینی در ساحت مقاومت باید بتواند قاسم سلیمانی را تبیین کند
میخواهم بگویم در خلأ، به دنبال علم دینی نگردیم. علم دینی همین است که واقع شده است. مثال میزنم؛ اگر در زمانه ما دین میخواست بگوید اگر کسی به من عمل کند، این میشود، مثلاً در عرصه مقاومت، اگر دین میخواست کسی را به عنوان خروجیاش بیرون بدهد، آیا این خروجی متفاوت از قاسم سلیمانی میشد؟ نمیشد. علم دینی در ساحت مقاومت باید بتواند قاسم سلیمانی را تبیین کند. یک چیز محقق است؛ باید این را تبیین کند. بچه دهاتی که از قضا درس و دانشگاه نخوانده، ولی به عرصه دینی ورود و شخصیتی پیدا کرده است که آنهایی که تا ته بحثهای نظامی و استراتژیک را خواندهاند، به قاسم سلیمانی نمیگویند جنگ را نفهمیده و این آدم قابل مطالعه نیست. دین همین را میخواهد بسازد و همین را نیز ساخته است. به نظرم تیپیکال نیز هست، یعنی یک شخصی است که حالا حالاها باید عالمان و متفکران عرصه این دانشها -که حضرت آقا فرمودند ذات آنها مسموم است و به لحاظ ماهوی از ما نیستند و غیر ما هستند- باید این فرد را ابژه تأمل خودشان قرار دهند و درموردش بحث کنند. اگر دین در قرن بیستم میخواست بروندادی داشته باشد و یک فرد در قرن بیستم میخواست به دین عمل کند، آیا خروجی آن غیر از امام میشد؟ علم دینی باید بتواند امام را با همه تعینات و تحصلاتش توصیف کند. دین در وجه عامتر و کلانتر نیز پنهان نیست، محقق است. یعنی علیالقاعده باید اینگونه میشد. خداوند نمیتواند ما را برای عمل نکردن به یک امر پنهان، موهوم و مجمل و برای چیزی که نتوانسته است آن را محقق کند، مورد تأدیب قرار دهد و ثواب و عقاب برای ما ترتیب دهد. این خیلی مهم است که ما مباحث علم دینی را در یک صحنه واقعی به بحث بگذاریم. اگر ادبیات علوم دینی که تاکنون تولید کرده بودیم، متوجه این قضیه میشد نیازی به پاسخ گفتن به بسیاری از شبهاتی که مستقیماً متوجه ماست، نمیدیدیم. مشکل ما اینجاست که چون واقع دین را در تأملات نظری خودمان در خصوص علم دینی لحاظ نکردهایم، مفروضات ما تبدیل به فرضیه شده است. در همایشی در تهران مبتنی بر مقدمات کاملاً کلامی دینی، عرض کردم چون من دین را محقق شده دیده و میدانم جرئت میکنم این حرف را بزنم، معتقد هستم بدترین وضعیت جوامع اسلامی از بهترین وضعیت جوامع غیراسلامی بهتر است. اگر شما بگویید در ایران دین محقق شده است، برونداد امر محقق شده دین نمیتواند از جایی که دین محقق نشده بدتر باشد. دستگاههای سنجشی که دارند ما را ارزیابی میکنند، چون ما آنها تولید نکردیم، بروندادهای سنجش را به ضرر ما رقم میزند. اگر دستگاه سنجش را خود ما از دل دین بیرون بیاوریم به صورت واضحی از دنیا جلوتر هستیم؛ در شاخصههای زندگی جلوتر هستیم.
علم دینی و کسانی که به این عرصه ورود کردهاند تلاششان این است که این دستگاه را عوض کنند. آنچه میتواند در تغییر این دستگاه سنجش مؤثر باشد، خود الگوی طبقه بندی علوم است. در عالم اسلامی از حدود قرن سه به این سو با فارابی، غزالی و مرحوم ملامحسن فیض همواره این موضوع بوده است که علوم را چگونه باید به همدیگر مربوط کنند. علمای اسلام به این نتیجه رسیدهاند که علم زیرین، علم کلام و الهیات است. در دنیای غرب از نیمه دوم قرن ۱۹ و بخشی از قرن ۲۰ به این مسئله معطوف شد که علوم را چگونه دستهبندی کنند؛ پس از کلی دعوای عرقریز به این نتیجه رسیدند که زیرینترین علوم، ریاضی است. ریاضی، علم پایه و مادر شد. الآن در دانشگاههای ما نیز دانشکده علوم پایه جایی است که ریاضی و فیزیک و شیمی و امثالهم تدریس میشود. ماجرای علم پایه این است که مبادی علوم پس از خودش را طراحی میکند و جوهر این علم در علوم بعدی سریان پیدا میکند. دنیای جدید، ریاضی را به عنوان علم پایه قرار داده است. جوهر ریاضی عدد و کمیت است. معنایش این است که از این پس علوم بعد از ریاضی، تبدیل به علوم کمی میشوند. علوم کیفی رخت برمیبندند. تسری جوهر عدد در علوم دیگر سبب میشود کیفیات به کمیات بدل شوند. ما هم این را اشتباه کردهایم و زهر این روششناسیها را دیدهایم. نتیجه این میشود که دین کمی میشود. شما برگردید به طبقهبندی علوم اسلامی؛ کلام و الهیات جوهرش اله و خداست. اگر علم الهیات به عنوان علم زیرین قرار بگیرد، میبینید اله در تمامی علوم دیگر سریان پیدا میکند. شما بعد میبینید کسی چون ابواسحاق کندی عالِم موسیقی است ولی کلاسش، کلاس توحید است. شاگردانش موسیقی میخوانند ولی موحد میشوند. ابوریحان یک منجم است، خیام یک ریاضیدان است. اینها علم دین به معنایی که بروند فقه و تفسیر بخوانند که نبودهاند. وقتی اله در ریاضی، نجوم و موسیقی بیاید، خروجی را الهی میکند، ولی وقتی ریاضی در حوزه و قرآن بیاید، حوزه را سکولار میکند. اتفاق مهم به نظرم این است که اگر یک روزی توانستیم کاری کنیم که در دانشکده علوم پایه، الهیات و فلسفه تدریس شود آن روز، روزی است که از علوم دانشگاهی ما چیزی برای دین بیرون میآید. به نظرم مهمترین مأموریت ما در بحث تولید علم دینی به هم زدن طبقه بندی و الگوی فعلی است. این را تصادفی ندانید که از اول انقلاب هیچ یک از وزرای علوم ما، کسانی نبودهاند که علوم انسانی خوانده باشند. این تصادف نیست، ریلگذاری علوم در کشور ما بر علوم انسانی نیست.
نظر شما