حادثهای که در سال ۶۱ قمری در سرزمین کربلا و پنجاه سال پس از ارتحال حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روی داد، به قدری عظیم و گسترده بود که پس از گذشت چندین صده از این واقعه هنوز هم بهت و حیرت ناشی از آن در بین مردم باقی است. هنوز هم وقتی از عاشورا و کربلا یاد میشود، اهل تفکر را به فکر فرو میبرد که چه شد در این فاصله زمانی اندک پس از پیامبر رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم) فرزندان وی به قتلگاه کشانده شدند. چه تحولاتی در جامعه آن روز عرب روی داد که مردمی که دم از ایمان و اسلام میزدند، کشتار صالحترین بندگان خدا را دیدند و با سردی و بیاعتنایی از کنار آن عبور کردند.
آنچه مسلم است اینکه جامعهای که امام حسین(علیهالسلام) رهبری و امامت آن را به دست گرفته بود تفاوتهای آشکار و فاحشی نسبت به گذشته کرده بود. جامعه عربی، پیش از آن که کلام وحی و رحمت الهی آن را مورد توجه قرار دهد، مملو از جهل و عصبیتهای قومی و قبیلهای بود. بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و تلاشهای بیوقفه در مبارزه با این تعصبات و عقب ماندگیهای فکری، برای این جامعه روح تازهای بود که در آن دمیده شد و بسیاری را با خود همراه کرد، ولی افسوس که بسیاری به عمق کلام وحی و پیام رسالت پی نبردند و دست از باورهای سنتی خود در برتری قومی و قبیلهای بر نداشتند و با اسلام ظاهری خود فتنههای نهفته ای را پرورش دادند تا بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نیات خود را آشکار کنند. همزمان با رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جامعه اسلامی اولین رفتارهای انحرافی خود را از سنت پیامبر نشان داد و بدون توجه به تعهدات و پیمانی که بسته بودند، حق امامت را از ولی و جانشین پیامبر دریغ کردند و این اولین ظلمی بود که به خود کردند. از این رو با محرومیت حضرت علی(علیهالسلام) جریان رجعت و بازگشت به سنتهای زمان جاهلی سرعت یافت و انحرافها و بدعتهای بسیاری پدید آمد. هنگامی که حضرت علی (علیهالسلام) امامت و رهبری را در جامعه به دست گرفتند بر عهد خود مبنی بر حکمرانی بر اساس سنت پیامبر و عمل بر طبق قرآن، اعلام وفاداری کردند و چون دیدند جامعه از اصول اسلامی فاصله بسیار گرفته است درنتیجه اصلاحات داخلی را بر هر امر دیگری ترجیح دادند، لکن این وضعیت خوشایند قدرت طلبان و دنیا دوستانی نبود که در طول سالهای پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) توانسته بودند موقعیت ممتاز از دست رفته خود را باز یابند. از این رو جریان نفاق و دورویی در جامعه قوت گرفت و با تجهیز نیرو و امکانات و ایجاد جنگها و درگیریهای داخلی، مشکلات بسیاری را بر حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تحمیل کردند به طوری که ایشان در طول مدت کوتاه زمامداری، فرصت لازم را برای اصلاح جامعه و برنامههای تربیتی خود نیافتند.
با قدرت یافتن معاویه بر جامعه اسلامی روند انحراف از اصول اولیه و اصیل اسلامی شتاب بیشتری گرفت و در این زمان خلق و خویهای جاهلی که مدتها بود امحا شده بود، احیا شد. مبارزه با اشرافیگری وبرقراری عدالت اقتصادی و برابری اجتماعی و نژادی که از اساسی ترین برنامههای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود و نیز اصولی همچون نماز و حرمت شرابخواری در این زمان نادیده گرفته شد و فساد و تباهی به اوج خود رسید و انحراف از اصول و موازین اسلام در زمان امام حسین (علیهالسلام) بسیار گسترده شد. در این زمان معاویه در منطقه شام نظام شاهانهای به سبک اجداد خود ایجاد کرده بود و خوی اشرافیگری و فساد را در تمام ارکان حکومتش تثبیت کرده بود و با همین شیوه سرنوشت مسلمین و مقدرات جامعه اسلامی را در دست گرفته بود. از این رو زمینههای شکل گیری قیامی برای احیای دوباره سنتهای اسلامی پیامبر فراهم بود و پس از بدعهدی که معاویه نسبت به امام حسن مجتبی (علیهالسلام) انجام داد؛ ضروری مینمود و همان طور که امام حسین(علیهالسلام) نیز فرمودند: «من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا میخوانم، زیرا سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از بین رفته و بدعت زنده شده است.»
دوره آغازین امامت امام حسین(علیهالسلام) زمانی است که معاویه زنده است و پس از شهادت امام حسن (علیهالسلام) خود را زمامدار تمام قلمرو اسلامی میداند. نیرنگ و فریبکاری که از برجسته ترین ویژگیهای شخصیتی معاویه است و از طرف دیگر ظاهرسازی وی در تبعیت و رعایت اصول اسلامی و اخلاقی موجب شد که امام حسین(علیهالسلام) دست به قیام آشکار با حکومت نزند. امام حسین(علیهالسلام) اگر در زمان معاویه قیام میکرد، معاویه میتوانست از پیمان صلحی که با امام حسن(علیهالسلام) امضا کرده بود، برای متهم ساختن امام حسین(علیهالسلام) بهرهبرداری کند، زیرا همه مردم میدانستند که امام حسن و امام حسین(علیهالسلام) متعهد شدهاند تا زمانی که معاویه زنده است اقدام آشکار علیه حکومت وی نداشته باشند. متأسفانه مردم نیز به قدری مبهوت جلوه خودساخته معاویه و قدرت وی شده بودند که بسادگی دست به قضاوتهای نادرست نسبت به اهل بیت پیامبر میزدند؛ البته وفای امام حسین(علیهالسلام) به پیمانی که برادر بزرگوارش با معاویه بسته بود در حقیقت پایداری نسبت به قول ایشان بود وگرنه نسبت به معاویه هیچ تعهدی احساس نمیکردند بخصوص که خود معاویه شرایط این پیمان نامه را نادیده گرفته بود و مفاد آن را نقض کرده بود اما وضعیت جامعه اسلامی به گونهای نبود که قیام مسلحانه امام تأثیرات عمیقی را که مدنظر ایشان بود بگذارد زیرا معاویه با نیرنگ خود مردم را فریفته و همانطور که در زمان امام علی(علیهالسلام) و در نبرد صفین بر امام تحمیل شد؛ جامعه اسلامی بیشتر دچار انحراف و تشکیک میشد. معاویه پس از شهادت امام حسن مجتبی(علیهالسلام) از هر راهی که میتوانست سعی کرد تا علیه امام حسین(علیهالسلام) و شیعیان جوسازی کند. گاهی با تهدید، زمانی با تطمیع و گاهی با دروغ پردازی و تخریب چهره امام علی(علیهالسلام) و واجب کردن سب و لعن ایشان بر منبرها.
اگرچه امام حسین(علیهالسلام) در زمان معاویه به قیام دست نزدند اما سکوت نیز اختیار نکردند و از هر فرصتی برای افشاگری مکر معاویه و سیاستهای ضد اسلامیاش استفاده میکردند. از جمله در سخنرانی که در مراسم حج ایراد کردند در برابر معاویه موضع گرفته و فرمودند: «دیدید که این مرد زورگو و ستمگر (معاویه) با ما و شیعیان ما چه کرد؟ من در اینجا مطالبی را با شما در میان میگذارم، اگر درست بود آن را تصدیق و اگر دروغ بود تکذیب کنید. سخنان مرا بشنوید و گفتار مرا بنویسید، وقتی که به شهرها و میان قبایل خود برگشتید با افراد مورد اطمینان و اعتماد در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید، زیرا میترسم این موضوع (رهبری امت توسط اهل بیت) به دست فراموشی سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد.»(۱) امام حسین(علیهالسلام) با این سخنان به وضوح حق رهبری را از آن اهل بیت دانستند و حکومت معاویه را غاصب خواندند. در واقع امام در زمان معاویه تاکتیکی غیر از تاکتیک مبارزه با شمشیر اتخاذ کرده بودند. اما فساد دستگاه حکومتی یزید به قدری زیاد و آشکار بود که امام حسین(علیهالسلام) را بر لزوم اتخاذ تدابیر جدی تری وادار کرد. یزید جوانی شهوتران، هوسباز، خوشگذران و فاقد صلاحیت لازم برای اداره امور مسلمین بود. خلیفه مسلمین درحقیقت جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. اگرچه معاویه ابن ابی سفیان نیز به ناحق این جایگاه را تصاحب کرده بود ولی یزید در بی لیاقتی و ناشایستگی بسیار فراتر از پدر بود، زیرا فسق و فجور خود را آشکارا نمایش میداد و احکام اسلامی را به راحتی زیرپا میگذاشت. این حد از وقاحت بر لزوم برخوردی جدی از سوی امام حسین(علیهالسلام) تردیدی باقی نگذاشت. از این رو اولین دلیل برای قیام یعنی ضرورت مبارزه با حاکمیت فاسد و برقراری حکومت اسلامی به وجود آمده بود. یزید نیز در اولین اقدام نامهای به ولید بن عتبه فرماندار مدینه نوشت و از وی خواست که از امام حسین(علیهالسلام) برای وی بیعت بگیرد و در غیر این صورت سر از بدن امام حسین(علیهالسلام) جدا کند. امام(علیهالسلام) در پاسخ به خواسته ولید گفت: «ما از خاندان نبوت و رسالتیم، خاندانی که خانه آنها محل رفت و آمد فرشتگان است و خداوند به خاطر ما همه چیز را آغاز کرد و همه چیز را پایان میبخشد، اما یزید، مردی فاسق، شرابخوار و قاتل است و آشکارا جنایت و گناه میکند و مثل من با مثل او بیعت نخواهد کرد». این جواب صریح و تند در حقیقت شمشیری بود که امام برای یزید از رو بست و در برقراری اسلامی که اکنون دچار انحرافات بسیاری شده بود؛ سرسوزنی قصد تعلل و تأخیر نداشت. امام حسین(علیهالسلام) پس از این واقعه تصمیم به ترک مدینه گرفتند و آنچه در وصیتنامه خود خطاب به برادر بزرگوارشان محمد حنفیه بیان داشتهاند، روشنگر بسیاری از اهداف حرکت و تصمیمات ایشان است.
امام(علیهالسلام) تقریر فرمودند:
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إلَی أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّه:
إنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ. وَأَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه ءَاتِیَه لاَ رَیْبَ فِیهَا. وَأَنَّ اللَهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ. إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِی أُمَّه جَدِّی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛ أُرِیدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ، وَأَسِیرَ بِسِیرَه جَدِّی وَسِیرَه أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام. فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَی بِالْحَقِّ، وَمَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّی یَقْضِیَ اللَهُ بَیْنِی وَبَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ؛ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ. وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی إلَیْکَ یَا أَخِی؛ وَمَا تَوْفِیقِی إلاَّ بِاللَهِ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإلَیْهِ أُنِیبُ. وَالسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَعَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی. وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.
این وصیت حسین بن علی بن ابی طالب به برادرش محمد بن حنفیه است:... من خروج (قیام) نکردم از برای هوسرانی و نه از برای استکبار و خودخواهی و سرکشی، و نه از برای فساد و خرابی و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج (قیام) من برای اصلاح امت جدم محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) می باشد. من میخواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جدم و آیین و روش پدرم علی بن ابی طالب رفتار کنم. پس هر که مرا بپذیرد و قبول کند پس خداوند سزاوارتر است به حق و هر که مرا در این امر رد کند، پس من صبر و شکیبایی پیشه میگیرم تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت حکم به حق فرماید. (۲)
امام حسین(علیهالسلام) به روشنی اهداف قیام خویش را روشن کردند ودر آغاز، قیام خود را از هرگونه اتهامی مبنی بر قدرت طلبی و سرکشی که در حقیقت جوسازی امویان بر ضد امام بود، مبرا دانستند و هرگونه فساد، ظلم و ستم را نیز هدفی ناروا و نادرست برای خود قلمداد کردند. مهمترین نکته ای که در وصیتنامه ایشان وجود دارد مسأله اصلاح امت و مبارزه با فساد است. فسادی که از زمان خلیفه دوم آغاز شد و در بعد اقتصادی و قومیتی گروهی را بر گروه دیگر برتری داد. تفضیل گرایی عمر بن خطاب ریشه در باورهای سنتی جامعه جاهلی عرب داشت که بر جامعه اسلامی تحمیل شده بود. این رفتارها در حقیقت زمینههای قدرت گیری امویان و ریاست طلبی و اشرافی گری معاویه را فراهم کرد و بر انحرافات بیشتری دامن زد.
در زمان حکومت معاویه ارزشهای اسلامی به کلی رنگ باخت و بی ارزش شد، بدعتهای بسیار نابرابری در حقوق و بردگی در این زمان دوباره رواج یافت. امام حسین(علیهالسلام) نیز این شرایط را درک کرده و خون دل میخورد. اقدام عاجل برای تغییر این شرایط به قدری برای امام ارزشمند و مهم بود که فرمودند: «مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی گردد. مؤمن مشتاق دیدار پروردگارش باشد، شایسته است.»(۳) امام حسین(علیهالسلام) در واقع کشته شدن برای احقاق حق را مشتاقانه پذیرفتند و آن را از ویژگیهای مؤمنین بر شمردند.
در زمان معاویه بسیاری از نهادها و بنیادهای که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و توسط ایشان بنا شده بود و برای مؤمنین قابل استفاده بود تغییر کاربری داد و به طور کلی از اهدافی که برای آن برقرار شده بود فاصله گرفت. از جمله مسجد؛ که در زمان رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) محل فعالیت بود، در عصر معاویه به بنایی صرف تبدیل شد و هرگونه اقدام فعالانه غیر از عبادت در آن، موجب خشم حاکمیت شده و با آن برخورد میشد. مسجد که در زمان پیامبر محلی برای فعالیتهای اجتماعی بود در زمان معاویه کاملاً بی هویت شد. عمق این تحریفات به قدری بود که تنها چاره امام حسین(علیهالسلام) در قیام مسلحانه بود زیرا انحراف از دین در تمام شؤون سیاسی و اجتماعی مسلمین رسوخ کرده بود و امام حسین(علیهالسلام) برای زنده نگه داشتن و بقای امت اسلامی راهی جز شهادت نداشتند. دوره بیست ساله حکومت معاویه فرصت کاملی برای احیای سنتهای جاهلی فراهم کرده بود تا با ارایه آن در قالب و ظاهر دین؛ برای مسلمین قابل قبول باشد. خطبه ای از امام حسین (علیهالسلام) در توضیح شرایط آن روز جامعه اسلامی وجود دارد که ایشان فرمودند:
«بار پروردگارا تو میدانی که آنچه از ما تحقق یافته (از میل به قیام و اقدام و امر به معروف و نهی از منکر و نصرت مظلومان و سرکوبی ظالمان) به جهت میل و رغبت رسیدن به سلطنت و قدرت مفاخرت انگیز و مبارات آمیز نبوده است و نه از جهت درخواست زیادیهای اموال و حطام دنیا، بلکه به علت آن است که نشانهها و علامتهای دین تو را ببینم و در بلاد و شهرهای تو صلاح و اصلاح ظاهر سازم، تا اینکه ستمدیدگان از بندگانت در امن و امان بسر برند و به واجبات، سنتها و احکام تو رفتار گردد. پس هان ای مردم! اگر شما ما را یاری ندهید و از در انصاف با ما در نیایید؛ این حاکمان جابر و ستمکار بر شما چیره میگردند و قوای خود را علیه شما به کار میبندند و در خاموش شدن نور پیغمبرتان میکوشند» (۴)
از این رو امام حسین (علیهالسلام) در پاسخ به درخواست یزید برای بیعت با وی با اقتدار و شجاعت فرمودند: «هنگامی که امت اسلامی به پیشوایی مثل یزید گرفتار شود باید فاتحه اسلام را خواند». لزوم مقابله با ظالمان، احیای سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه (علیهم السلام)، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح امور مسلمین، عمل به حق، فساد دستگاه حکومت و شخص یزید همگی از دلایل و انگیزه هایی است که امام حسین (علیهالسلام) را در مسیر حرکت به سوی قیام و شهادت استوار کرد.
پی نوشت ها:
۱. الغدیر، ج۱، ص ۱۹۸
۲. بحارالانوار، ۴۴/۳۲۹
۳. حیات الحسین، ج ۳ ص ۹۸
۴. تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ص۲۳۹
منبع: مجله زائر
نظر شما