قدس آنلاین: چندیاست درباره مناسکی که شیعیان برپا میکنند، برداشتها و تفسیرهایی مطرح میشود که جنبه سلبی و نفیای دارند. دراینمیان، پارهای از انتقادها و اشکالها بجاست و پارهای نابجا. آری، برخی شیعیان دچار خطاها و انحرافهای مناسکی هستند، اما این وضع، غالب نیست و نباید با تعمیم خاص به عام، استثنائات را قاعده انگاشت و همه را به یک چوب راند. در اینجا، به ابطال برخی از داوریهای ناصواب و واقعیتگریز از منطق مناسکی شیعیان میپردازیم.
۱- دوگانه مفهومی بدعت- سنت
گاهی این استدلال مطرح میشود که چنین مناسکی بدعت است، ازآنجهت که در اسلام سابقه نداشته، اما اکنون به اسلام نسبت داده میشود و بهعنوان آیین اسلام برپا میشود. نخست، اصل بر تکریم و تعظیم شعائر است و اشکال و قالبها، فرع هستند و چهبسا صورتها به تناسب زمان تغییر کنند. چنین تغییری، بهمعنی بدعت و افزودن چیزی بر دین که جزو آن نیست، نیست، بلکه باید این هندسهها و هیئتها را ظواهری وابسته به زمان و مکان قلمداد کرد و به آنها جنبه تقدس نبخشید. آیا مکانی بهعنوان حسینیه را میتوان به معصومان(ع) نسبت داد!؟ یا مراسمِ سینهزنی را در عزاداری ایشان!؟ و... نه نبودن این امور در آن زمان، نقص بوده نه بودنشان در زمان حال، بدعت است. دوم، آنچه صورتها و اشکال تعظیم و تکریم شعائر را به خود محدود میکند، احکام اسلام است و باید از این زاویه به شعائر نگریست و درباره آنها قضاوت کرد، نه از زاویه بدعت. هرآنچه در امتداد احکام اسلام میروید و میجوشد، مطلوب است و عدمسابقهاش را نباید حمل بر ناصواببودن آن کرد. اینکه شیعیان تلاش کنند نرمافزاهایی را برای استفاده از ثروتهای فرهنگی خویش بیافرینند، یک فضیلت است و باید این ابتکار عمل و حُسن سلیقه را ستود؛ چنانکه نرمافزار راهیان نور برای استفاده از ثروت فرهنگی دفاع مقدس ایجاد شد و برکات و خیرات فراوانی را به همراه آورد.
۲- دوگانه مفهومی نمودها- نیّات
سخن دیگر این است که برپایی شعائر اسلامی و شیعی، به نوعی عادت تهی از معنا تبدیل شده که تنها رفتارها و اعمال را دربرمیگیرد و هیچگونه بازتاب قلبی و باطنی ندارد. وقتی حقیقتی به عادت و خو تبدیل شود، بهتدریج خودش موضوعیت مییابد و انسان از انگیزهها و نیات محرک آن غافل میشود و به بجاآوردن همان صورتهای ظاهری و خشک، بسنده میکند و به عمق و باطن، نظر نمیافکند. نخست، غلظت ابعاد احساسی و عاطفی شعائر اسلامی و شیعی در میان مردم نشان میدهد این شعائر، از حوزه قلب و دل مردم خارج نشده و در سطح ظاهر و رفتار محدود نماندهاند، بلکه برعکس، ارتباط معنوی و عارفانه مردم با این شعائر، قوی است و مردم نه از سر عادت و تکرار که برای دستیابی به حالات روحی قدسی و الهی و معاشقههای عارفانه، در این مراسم شرکت میکنند. دوم، چگونه ممکن است مردمی که با دغدغهها و دلمشغولیهای مختلف دستبهگریبان هستند و کمتر فراغت دارند و اگر هم فراغتی پیدا شود، راههای متعددی برای سرگرمی و تفنن در اختیار دارند، تنها براساس عادت و تکرار، اینچنین مشتاقانه و داوطلبانه، هر سال به برپایی مراسم و مناسک دینی همت گمارند و زمان خاص اختصاص دهند و متحمل زحمت و مشقت شوند؟ آیا جز این است که شوری باطنی و کششی معنوی، آنها را بهاینسو سوق میدهد و به نقشآفرینی وامیدارد؟
۳- دوگانه مفهومی ارادت- معرفت
از منظری دیگر شاید اشکال شود که شعائر اسلامی و شیعی، اگرچه حامل معناست و صوری و خشک نیست، اما متضمن معرفت و شناخت نیست، بلکه در آن، سهم عاطفه، احساس و شور بهغایت داده میشود، ولی دریغ از معرفت. این مناسک، تمام توان خویش را بر بهجوششدرآوردن احساسات معنوی متمرکز میکند و میخواهد با تحریک عواطف دینی و مذهبی، استدلال و منطق و عقلانیت را به حاشیه سوق دهد، درحالیکه ارادتورزیدن به معصومان کافی نیست، بلکه باید به آنها بهمثابه الگوهای عملی و واقعی زندگی نگریست و تلاش کرد به آنها نزدیک شد و این، محتاج تحصیل شناخت و معرفت دینی است. نخست، رقیقبودن عنصر معرفتافزایی در شعائر اسلامی و شیعی تا حدی مقبول است و جای بحث و مناقشه ندارد، اما بر اساس تنبهیافتن نسبت به این ضعف و کاستی، مصلحانی در دهههای گذشته کوشیدند صاحبان و عاملان این مناسک را متوجه این خلأ و نقصان کنند و آنها را وادارند پارهای از توان خویش را نیز مصروف ارتقا بخشیدن به محتوای معرفتی مراسم کنند. دوم، اگر ضعف و خللی در شعائر اسلامی و شیعی وجود دارد، باید آن ضعفها و خللها را برطرف کرد، نه اینکه این خصایص را ذاتی مناسک انگاشت و با اصل مناسک یا گسترشیافتنشان مخالفت کرد. این مناسک، یکی از بهترین مدارها و مجراها برای انتقال حقایق و بسیج مردمی هستند و کارکردهای فراوانی دارند که چهبسا با هیچ ساختار دیگری نتوان آنها را محقق گرداند. دراینحال، هرگز موجه نیست به بهانه ابتلا و اتصاف آنها به کجیها و چالشهایی برطرفشدنی، نگاه فرودستانه به آنها افکند و از اقبالِ مردم به آنها، ناخشنود گشت.
۴- دوگانه مفهومی استفاده ابزاری- استفاده ذاتی
مقوله دیگری که در نقدها به آن اشاره شده، این است که شعائر اسلامی و شیعی، گرفتار مداخلات غرضورزانه و سیاستاندیشانه نهادهای فرهنگی حاکمیتی شدهاند و بهایندلیل، آسیب دیدهاند. آری، چنانچه نهادهای فرهنگی رسمی به کمک مناسک بشتابند و زمینهها و بسترها را فراهم سازند، کار صواب و صلاحی کردهاند، اما اگر بهدنبال آن باشند که از رهگذر این خدمات، مقاصد سیاسی و جناحی خود را محقق گردانند و از شعائر اسلامی و شیعی بهعنوان محملی برای بسیج سیاسی و انتخاباتی و ایجاد گروههای فشار و خودسر بهره بگیرند، از دین و مناسک دینی استفاده ابزاری کردهاند و به حیثیت و اعتبار آن، گزند رساندهاند. نخست اینکه شعائر اسلامی و شیعی، در سرشت و ذات خویش سیاسی هستند و دلالتهای آشکار سیاسی دارند، چراکه اسلام چنین خصوصیتی دارد و احکام و ارزشها هرگز بیگانه با جامعه و قدرت و نظام سیاسی نیست. پس غایات سیاسی جزو طبیعت خود آنهاست، نه تحمیلی از بیرون که بتوان به آن خُرده گرفت. ازاینرو، مناسک سکولار، انکار بخشهای عمدهای از دین و بر تلقی سکولار از دین، استوار است. پس صورت طبیعی، مناسک سیاسی است و صورت مرَضی، مناسک سکولار. دوم، آنچه سیاسیکاری و جناحاندیشی خوانده شد، هرگز با واقعیت تطابق ندارد؛ زیرا دمیدن روح انقلابی در شعائر اسلامی و شیعی و پیوندزدن درونمایههای آن با نیازهای انقلاب و کشاندن مردم به عرصه هواداری از انقلاب، امری سیاسی است، اما سیاسیکاری نیست که بتوان به مذمت و ملامتش پرداخت. چگونه میتوان ادعای علاقه به معصومان(ع) داشت، اما به دفاع از حکومتی که ریشه در تعالیم و معارف ایشان دارد و میخواهد جامعهای مبتنی بر آموزههای ایشان بیافریند، برنخاست و بیطرف و بیموضع بود!؟ باید شبیهسازی تاریخی کرد و مردم را به تکالیف تاریخی امروزیشان آگاه کرد و جزو پیروان عملی ائمه(ع) بود.
۵- دوگانه مفهومی ازدیاد ناموجه- ازدیاد طبیعی
برخی براینباورند که در دهههای اخیر، بهصورتی غیرعادی بر تعداد شعائر اسلامی و شیعی افزوده شده است؛ چنانکه گویا عدهای قصد مناسکسازی و ایامسازی دارند و میخواهند به هر بهانه، مراسم خاصی برپا کنند. دراینصورت، خود این شعائر مورد وهن و تخریب قرار خواهند گرفت؛ چراکه بهتدریج، تمام سال را فراخواهند گرفت و مردم نیز باید همواره در پی آمادهسازی خود برای این مراسم و آن مراسم باشند. علاقه به اهلبیت(ع) و تکریم ایشان نباید خود را به این وضع ناخوشایند متجلی کند و موجب پدیدآمدن تزاحم و تعارض در زندگی روزمره مردم شود، بلکه باید خود را در قالبها و ابعادِ دیگری نشان دهد و در عرصههای دیگری از زندگی نمایان شود. تولید و بازتولید مستمر مناسک، نهفقط کمکی به ارتقای منزلت تشیع نمیکند، بلکه آن را در موضع اتهام قرار میدهد و شبهه و تردید در ذهن ناظران بیرونی میکارد. نخست اینکه بهنظرمیرسد در مقام توصیف، بسیار مبالغه شده است؛ زیرا نه آنچنان بر تعداد مناسک دینی افزوده شده است، نه این مناسک همه زندگی مردم را به تصرف خود درآوردهاند، بلکه همان رویهها و سنتهای پیشین، همچنان برقرار هستند و هیچ اتفاق متفاوت و خاصی رخ نداده است که این بیان غلیظ، بتواند بیانگر آن باشد. آری، پارهای جماعات مذهبی، گرایشهای شاذ و ناموجهی دارند و میکوشند در آداب و آیینها زیادهروی کنند، اما این رفتارها موردی و تنگدامنه هستند و نمیتوانند وضع و حال جامعه شیعی را نمایندگی کنند. دوم، پارهای رویشها و تکثیرهای مناسکی نیز طبیعی هستند؛ چون همانطورکه بهتدریج، بر حجم معرفتهای دینی افزوده میشود و نظریهها و برداشتهای دینی تازهای به عرصه پامینهند، رفتارها و قالبها و آداب تازهای نیز پدیدار میشوند که از اوضاع و احوال زمانه اثر پذیرفتهاند. همچنین باید واقعیت جهانیگری غرب متجدد و تلاش آن را برای یکسانسازی فرهنگی در ابعاد جهانی نیز در نظر گرفت که در برابر آن، شیعیان میکوشند با نمایانسازی و عینیکردن هویت دینی خویش، از مرزها و حریمهای هویتیشان دفاع کنند. این واکنش، منطقی است.
۶- دوگانه مفهومی مناسکبسندگی/ دینداری جامعنگر
واکنش منفی دیگر این است که شیعیان دچار افراط و تفریط شدهاند، بهطوریکه دین و دیانت را در مناسک ظاهری خلاصه کرده و سایر لایهها و آموزههای آن را نادیده انگاشته یا سبک شمردهاند، درحالیکه وزن و نقش هر یک از ابعاد دین، امری است که خود خدایمتعال آن را تعیین میکند و انسان مؤمن، تنها باید تابع و تسلیم باشد و حساسیتها و علایق دینی خود را متناسب با همین سنجه و معیار تنظیم کند، نه اینکه به دستکاری ارزش و منزلت آنها بپردازد. از نظر شیعیان مناسکبسنده، دینداری عبارت است از هیئت و عزاداری و زیارت و هیچ امر دیگری، در عرض این امور نیست و انسان میتواند به هر گونهای که خواست زندگی کند و امیدوار باشد که این اعمال و آیینها در نهایت به رستگاری و سعادت او خواهد انجامید. ازاینرو، اهتمام اینان بیشازهرچیز، معطوف به برپاییِ این مناسک است. اولاً هرچند این آفت، واقعیت دارد، اما دستکم حدود دو دهه است که بهصورت جدی و محسوس، عالمان و مصلحان دینی کوشش کردهاند تا ذهنیت یاد شده را تغییر دهند و منزلت عمل را بازگردانند و نشان دهند شیعه حقیقی کسی است که در زندگی روزمرهاش آنچنان رفتار کند که اهلبیت(ع) خواستهاند، نه اینکه میان ارادت و محبت آنها به ایشان و زندگی واقعیشان، شکاف بزرگ و پُرنشدنی وجود داشته باشد. خوشبختانه این نگاه انتقادی، بهخوبی منتقل و وضع نسبت به گذشته، اصلاح شده است. دوم، اگر هم قرار است سبک زندگی مردم اصلاح شود و ارزشهای اسلامی در زندگیِ واقعی آنها تحقق یابد، چه مسیر و بستری بهتر از همین مناسک و مراسم برای تجدیدنظر افراد در خودشان!؟ از جمله مهمترین برکات و حسنات این شعائر، عبارت است از اینکه انسان از روزمرگیها و مشهورات فاصله گرفته و به خود بیندیشد و در احوال خویش بازاندیشی کند. هنر آن است که بتوان از این ظرفیت ساختاری استفاده کرد، نه اینکه آن را تضعیف و رقیق نمود.
نظر شما