تحولات منطقه

تا حالا به این نکته فکر کرده‌اید که وجود یک انسان موفق در یک روستا و یا یک شهر می‌تواند تا چه اندازه مفید باشد؟ فاطمه ذاکریان، خانم خراشادی یکی از همین آدم‌های موفق است که می‌تواند برای من و شمایی که داریم سرگذشت او را می‌خوانیم یا پیش از این درباره او شنیده‌ایم الگو باشد.

همتی که «خراشاد» را جهانی کرد
زمان مطالعه: ۱۶ دقیقه

قدس آنلاین: تا حالا به این نکته فکر کرده‌اید که وجود یک انسان موفق در یک روستا و یا یک شهر می‌تواند تا چه اندازه مفید باشد؟ فاطمه ذاکریان، خانم خراشادی یکی از همین آدم‌های موفق است که می‌تواند برای من و شمایی که داریم سرگذشت او را می‌خوانیم یا پیش از این درباره او شنیده‌ایم الگو باشد تا بدانیم همیشه هم این حرف که می‌گویند یک دست صدا ندارد خیلی درست از آب درنمی‌آید؛ چون درست است که او با کمک جمعی از زنان روستای خراشاد توانسته هنر توبافی یا پارچه‌بافی سنتی را احیا کند، اما اول او بود که از دیگران خواست دوباره سراغ این هنر بروند و پایداری او بود که سبب تشویق دیگران شد تا به قله موفقیت برسند و نام خراشاد به عنوان روستایی موفق بدرخشد. کسب عنوان کارآفرین برتر کشوری در صنایع دستی در سال ۱۳۹۴، کسب عنوان نمونه استانی شرکت‌های تعاونی روستایی زنان در سال ۱۳۹۴، انتخاب به عنوان نمونه ملی در میان شرکت‌های تعاونی روستایی زنان در سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷، احیاکننده پارچه‌بافی سنتی در خراسان جنوبی و شرکت در بیش از۵۰ نمایشگاه ملی، بخش کوچکی از موفقیت‌های فاطمه ذاکریان، بانوی موفق خراشادی است.

ماجرای شما و توبافی از کجا آغاز شد؟

تیر ۱۳۴۱ در روستای خراشاد متولد شدم و دارای مدرک دیپلم هستم. سه فرزند دارم که یکی از آن‌ها دارای معلولیت است. به دلیل شغل همسرم که نظامی است مدتی از زندگی‌ام را در سیستان و بلوچستان گذراندم تا زمانی که دوباره برگشتیم به بیرجند. سال‌ها بود به کارهای بافتنی مثل بافت لباس گرم مشغول بودم. بعضی وقت‌ها سرم آن قدر شلوغ می‌شد که تابستان‌ها هم مجبور بودم لباس ببافم تا سفارش‌های مشتری‌هایم را تحویل بدهم. در همان ایامی که مشغول کار بودم و می‌بافتم یک شماره ناشناس با من تماس گرفت و از من خواست سری به اداره تعاون روستایی بیرجند بزنم. چندین بار با من تماس گرفتند و من بالاخره پس از چهار ماه طفره رفتن، از سر کنجکاوی همراه همسرم سری به اداره زدم. پس از سر زدن به اداره، رئیس اداره توضیحاتی در خصوص کار به من دادند و خواستند مدیرعامل شرکت تعاونی روستایی زنان خراشاد شوم. زمانی که توضیحات ایشان تمام شد، گفتم من نه سواد بالایی و نه اطلاع زیادی درباره کار شرکت تعاونی دارم؛ اما ایشان توضیحاتی در خصوص شرکت تعاونی داد و از من خواست این شرکت را تجهیز و برای آن درآمدزایی کنم. من در همان جلسه اعلام کردم نمی‌توانم از پس این کار برآیم چون علاوه برمشکلات کاری، فرزند معلولی هم در خانه داشتم که به مراقبت نیاز داشت.

دوستان البته نپذیرفتند و پس از چند بار گفت‌وگو، در نهایت قانع شدم کارم را شروع کنم. امیدوار بودم پس از مدتی کارهای شرکت تعاونی روی ریل قرار بگیرد. خلاصه کارم را شروع کردم اما زمانی که شرکت تعاونی زنان خراشاد را تحویل گرفتم متوجه شدم فقط ۴۶۰ هزار تومان جنس دارد. دو هفته از شروع به کارم گذشته بود که به شرکت اعلام کردند نزدیک به ۴ میلیون تومان بدهی هم دارد.

پس شروع خوبی برای شما نبود؟

اصلاً. این موجب شد تصمیم بگیرم هنوز که دیر نشده انصراف بدهم چون توان پرداخت این بدهی سنگین را نداشتم. این موضوع در سال ۱۳۸۳ بود. موضوع بدهی شرکت را با زنده‌یاد پدرم در میان گذاشتم. ایشان نه تنها من را از ادامه راه منصرف نکرد بلکه صحبت‌هایش عطشم را برای ادامه کار قوت بخشید. پدرم گفت: «اگر الان پشیمان شوی تا آخر عمر نمی‌توانی کاری انجام دهی چون الان توانایی کار داری، نه زمانی که سن و سالی از تو بگذرد».

پس انصراف ندادید؟

نه حرف‌های پدرم دلگرمم کرد و با خودم فکر کردم باید هر طور شده بدهی شرکت را بپردازم و هدفم شد سر پا نگهداشتن و پرداخت بدهی‌های شرکت. در تصمیمم جدی‌تر شدم.   تا حدودی با هنر خیاطی آشنایی داشتم برای همین ماه‌های اول با خیاطی شرکت را می‌گرداندم، با خرید قرضی پارچه به دوخت و دوز مشغول شدم. شب‌ها پیاده کردن الگو و برش پارچه‌ها را انجام می‌دادم و روزها دوخت و دوز می‌کردم. رفت و آمدهایم به روستا و پیگیری باقی امور زیاد شده بود برای همین دیگر توان ادامه کار خیاطی را نداشتم و کار را به یکی از خانم‌های روستا واگذار کردم و در قبال کار مبلغی به وی می‌پرداختم.

چه شد از خیاطی به توبافی رسیدید؟

در یکی از جلسات هیئت مدیره، یکی از اعضا گفت: مدیر عامل قبلی پیش زمینه‌ای از پارچه‌بافی مهیا کرده بود اما کار انجام نشده و شما می‌توانید ادامه‌دهنده راه باشید. وقتی بقیه این حرف و پیشنهاد را شنیدند، عده‌ای موافق و عده‌ای مخالف بودند. یکی از خانم‌های حاضر در جلسه گفت: «در سال‌های گذشته یکی از همشهری‌هایی که ساکن تهران هستند تماس گرفته و تقاضای حوله‌های بافته شده قدیمی کرده است». شنیدن همین جمله جرقه‌ای شد برای من. خلاصه از همان روز در روستا پرس‌وجو کردم تا ببینم چه کسانی این هنر را بلد هستند؛ یا دستگاه تون‌بافی هست یا نه و چیزهایی از این قبیل.

دلایل دیگری هم بود که سراغ احیای پارچه‌بافی رفتید؟

وقتی  شرکت را تحویل گرفتم چهار سال از خشکسالی می‌گذشت. دیدم خشکسالی سبب مهاجرت مردم از روستاها می‌شود، برای همین دنبال راهی برای جایگزین کردن درآمد حاصل از کشاورزی بودم که حذف شده بود. از طرفی در گذشته در روستای ما و خیلی از روستاهای دیگر کشورمان پارچه‌بافی سنتی وجود داشته اما با پیشرفت‌هایی که شد و آمدن دستگاه‌های صنعتی پارچه‌بافی و عوض شدن زندگی، مردم در روستای ما هم مثل بقیه روستاها کم کم پارچه‌هایی را که خودشان می‌بافتند فراموش کردند و سراغ پارچه‌هایی رفتند که توسط کارخانه‌ها در کشور خودمان یا کشورهای دیگر بافته می‌شد. اما من و دیگر زنان روستایی در خاطراتمان پارچه‌بافی قدیم را داشتیم. این‌ها هم از دیگر دلایلی بود که باید برای روستا و زنان روستا کاری می‌کردیم و چه چیزی بهتر از اینکه درآمد زنان روستایی از طریق یک هنر آبا و اجدادی آن‌ها باشد.

پس از آن جلسه همه چیز حل شد و تصمیم به احیای پارچه‌بافی گرفتید؟

به این سادگی هم نبود. در یکی از روزها از خانم‌ها خواهش کردم به مسجد خراشاد بیایند. وقتی خانم‌ها جمع شدند از آن‌ها خواهش کردم کسانی که هنر توبافی را بلد هستند به دیگران آموزش بدهند و در راه احیای آن به ما کمک کنند. متأسفانه آن روز آن‌هایی که جمع شده بودند این پیشنهاد را جدی نگرفتند و حتی بعضی‌ها به نظرشان مسخره می‌آمد که ما خواسته باشیم دوباره پارچه‌بافی را احیا کنیم. نظر آن‌ها این بود که الان دیگر کسی پارچه‌های توبافی را نمی‌خرد اما من مصمم بودم این کار را انجام دهم. خلاصه آن روز جلسه به این شکل تمام شد و من به بیرجند برگشتم. تازه رسیده بودم که دختر یکی از اعضای تعاونی تماس گرفت و گفت مادربزرگ من گفته حاضر است این هنر را آموزش بدهد به شرط اینکه کسی نفهمد، چون خجالت می‌کشد. پیش از آن جلسه من دو دستگاه توبافی را آماده کرده بودم چون می‌دانستم بالاخره کسانی با من همراه خواهند شد، برای همین وقتی فردای آن روز یک نفر دیگر هم تماس گرفت و او هم خواست کار محرمانه باشد، فعالیت ما شروع شد.

با دو نفر کارتان را شروع کردید؟

شدیم پنج نفر و کار را شروع کردیم. سه ماه که گذشت چیزهایی تولید کرده و از این بابت خوشحال بودیم؛ هر چند این دغدغه را داشتم که چه اتفاقی خواهد افتاد و آیا در فروش موفق خواهیم بود؟ خوشبختانه همان زمان بود که توانستیم در یک نمایشگاه صنایع دستی در تهران شرکت کنیم. در آن نمایشگاه استقبال بسیار خوبی از محصولات ما شد تا جایی که کاملاً غافلگیر شدیم. آن‌قدر فروش ما خوب بود که روز دوم جنسی برای فروش نداشتیم و این انگیزه ما را چند برابر کرد. آنجا من یاد بعضی از برخوردهای مردم پس از جلسه مسجد افتادم. فکر کردم بعضی‌ها فکر احیای توبافی را مسخره می‌کردند اما اینجا چقدر مشتری دارد. آن‌هایی که برای خرید محصولات ما آمدند، وقتی کیفیت خوب محصولات را دیدند باور نمی‌کردند پارچه‌ها با دست بافته شده است. یادم هست یکی از خانم‌های روستا که در بافت پارچه‌ها به ما کمک می‌کرد پیرزنی بود که چشم‌هایش خوب نمی‌دید برای همین پارچه‌هایی که ایشان بافته بود ایرادهای کوچکی مثل زدگی داشت و در نمایشگاه تهران بعضی از مشتری‌ها می‌گفتند این‌ها کار دست است ولی بقیه پارچه‌ها را با ماشین بافته‌اند. نمایشگاه تهران تمام شد و ما با کلی انگیزه به روستا برگشتیم. با خودم فکر کردم برای اینکه انگیزه خانم‌ها بیشتر شود و بافنده‌ها تشویق شوند و کارشان را جدی‌تر بگیرند، پولی برای شرکت برندارم برای همین درآمدی که از نمایشگاه بدست آورده بودم را بین آن‌ها تقسیم کردم.

برخورد اهالی پس از شرکت شما در نمایشگاه چه بود؟

ماجرای موفقیت ما در نمایشگاه تهران و استقبال بسیار خوب از محصولاتی که با خودمان برده بودیم، در روستا دهان به دهان چرخید. برای مردم جالب و غیرمنتظره بود که بافته‌های ما را در تهران خریده‌اند و توانسته‌ایم همه آن‌ها را به فروش برسانیم. این اتفاق خوب انگیزه‌ای شد برای اینکه خیلی از خانم‌های روستا بیایند و با ما همراه شوند. گفتند ما هم می‌خواهیم پارچه ببافیم. خلاصه تعاونی ما با ۷۵ عضو کارش را شروع کرد و به ۳۰۰ نفر رسید و نکته جالب اینکه در حال حاضر ۳۰۰ خانم از طریق تعاونی ما در همین زمینه  پارچه‌بافی و تولید محصولات مرتبط با آن مشغول به کار شده‌اند. ما آن زمان کارمان را با بافتن حوله شروع کردیم اما حالا شال سر، حوله مسافرتی، حوله نوزاد، سفره نان، دستمال جیبی، دستمال آشپزخانه، چادرشب، انواع پارچه و چیزهای دیگری تولید می‌کنیم که پارچه همه آن‌ها را خانم‌های روستایی می‌بافند. از آنجایی که پارچه‌های توبافی با پنبه تولید می‌شود، جذب آب بسیار بالایی دارد و از طرفی حجم آن هم کم و ضد حساسیت است؛ یعنی از این پارچه‌ها می‌توان برای نوزاد، افراد سالخورده و آن‌هایی که بیماری پوستی دارند هم استفاده کرد. خوشبختانه به خاطر کیفیت این پارچه‌ها و محصولات، هر کس از ما چیزی خریده، مشتری ما شده است. برای من اهمیت فراوانی دارد که حالا زنان روستای خراشاد که بعضی از آن‌ها در خانه بودند و کار خاصی انجام نمی‌دادند، می‌توانند از هنری که گذشتگان آن‌ها داشته‌اند استفاده کنند و از این راه برای خودشان منبع درآمدی داشته باشند آن هم از طریق کاری که می‌توانند آن را در خانه و کنار خانواده انجام دهند. خانمی که توبافی می‌کند هم می‌تواند به امور روزانه در خانه برسد و هم می‌تواند کسب درآمد کند و این به نظر من ارزشمند است. از طرفی خوشبختانه حالا بین خانم‌ها رقابت خوبی هم دیده می‌شود چون هر کدام از آن‌ها می‌خواهند تولید بیشتری داشته باشند و اصلاً برای بعضی از خانم‌ها مهم است که سهمی در احیای این هنر داشته باشند و به قول معروف خانواده آن‌ها هم در این آش نخودی بیندازد. مثلاً دختر خانمی هست که گفت من هم دوست داشتم از خانواده ما کسی در این کار سهمی داشته باشد و به احیای توبافی کمک کنیم برای همین سراغ این هنر آمدم. امروز شما در بیشتر خانه‌های روستا کارگاه پارچه‌بافی می‌بینید. خانه‌ای داریم که در آن چهار نسل همزمان در کنار هم  توبافی می‌کنند، یعنی از مادربزرگی که بالای ۸۰ سال سن دارد تا مادر، دختر و نوه. از طرفی خوشحالم که می‌بینم مثلاً بعضی دختران روستا برای تأمین هزینه تحصیل خود به این هنر رو آورده‌اند و به جای اینکه منتظر شغل دولتی باشند و یا جایی منشی شوند سراغ این هنر آمده‌اند و از طریق احیای این هنر به خودشان و خانواده کمک می‌کنند. در حال حاضر هر خانم بین ۸۰۰ تا یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان در ماه از راه پارچه‌بافی درآمد دارد. البته ما خانم‌هایی هم داریم که می‌توانند تا ۲ میلیون تومان در ماه هم درآمد داشته باشند اما این استثناست.

نهادهای دولتی چقدر در کنارتان بودند؟

از همان اول با خودم فکر کردم برای اینکه موفق شویم و بتوانیم محصولاتمان را بفروشیم به نهادهای دولتی هم نیاز داریم و آن‌ها می‌توانند به ما کمک کنند. خدا را شکر برای رسیدن به موفقیت، در کنار تلاش بنده و تک تک خانم‌ها نهادهایی هم بودند که به ما کمک زیادی کردند از جمله بسیج سازندگی، سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، جهاد کشاورزی و سازمان و ادره تعاون روستایی. نمایشگاه‌ها و کلاس‌هایی که میراث فرهنگی برگزار کرد برای خانم‌ها بسیار مفید بود. میراث فرهنگی هم کمک کرد تعاونی ما و محصولاتی که خانم‌ها تولید می‌کنند در کشور شناخته شوند. نمایشگاه‌های صنایع دستی که میراث برگزار می‌کند کمک می‌کند بتوانیم محصولات خانم‌ها را بهتر بفروشیم. بعضی وقت‌ها شده چندین میلیون محصول تولید شده در انبار داریم اما من نگران نمی‌شوم چون می‌دانم همین که نمایشگاهی برگزار شود می‌توانیم بخش زیادی از محصولات را بفروشیم. در حال حاضر هم مکانی که میراث فرهنگی در شهر بیرجند در اختیار تعاونی قرار داده یکی از خانه‌های تاریخی و زیبای بیرجند است؛ مکانی که هم در آن خانم‌ها به تولید پارچه می‌پردازند و کارهای مرتبط با پارچه‌بافی را انجام می‌دهند و هم در همین مکان فروشگاهی داریم؛ این لطف میراث فرهنگی کمک بزرگی به خانم‌هایی است که می‌خواهند به سهم خودشان هم برای خودشان و هم برای شهر و کشورشان کاری انجام دهند.

محصولات پارچه‌بافی روستا به کجاها رفته است؟

در ایران که به شهرهای فراوانی؛ چون من در خیلی از نمایشگاه‌ها در ایران شرکت و سعی کرده‌ام در آن‌ها هم این هنر را بیشتر معرفی کنم و هم بتوانیم برای خانم‌ها درآمد بیشتری کسب کنیم.

خدا را شکر اکنون آوازه خراشاد به خارج از مرزها هم رسیده و پس از کلپورگان، دومین روستایی است که از ایران ثبت جهانی شده است و؛ البته با موضوع پارچه‌بافی تنها روستای ایران است که ثبت جهانی شده. سفارشی از آلمان داشته‌ایم که خواستار ۵ هزار متر پارچه در ماه بوده‌اند که البته بیشتر از توان تولیدی ما بود، اما غیر از آلمان هنر دست زنان روستا به کشورهایی مثل سوئد، آلمان، فرانسه، کرواسی، آمریکا، امارات و... هم رفته است. سال پیش گردشگرانی از ایتالیا به بیرجند آمدند که بیشتر در زمینه زعفران فعالیت می‌کنند. وقتی کارهای ما را دیدند سفارش جا جواهری با ترکیب رنگ‌های زعفران دادند و ما هم کارها را برای آن‌ها آماده کردیم. امسال هم دوباره سفارش ۱۰۰ شال زنانه و مردانه یعنی شال گردن به ما دادند که باید تا ۲۰ آبان به تهران برسد تا از طریق خانواده‌ای که دخترشان همسری ایتالیایی دارد و در آنجا زندگی می‌کنند به ایتالیا برسد. متأسفانه به علت مشکلاتی که وجود دارد کار ما جنبه تجارت چمدانی دارد، اما خوشحالیم که حالا کارهای زنان از خراسان جنوبی تا دورترین نقاط دنیا رفته است.

یک خاطره خوب

سال پیش برای دومین سال، ۳۰۰ نفر از حجاجی که از خراسان جنوبی عازم سرزمین وحی بودند، برای مراسم حج خودشان از حوله‌های احرام بافته شده توسط تعدادی از آقایان استفاده کردند. پیش از آن و در سال قبل، ما برای ۵۰ نفر از این حوله‌ها آماده کرده بودیم اما سال گذشته این رقم به ۳۰۰ عدد رسید. نکته جالب برای من این بود حجاجی که از این حوله‌ها استفاده کرده بودند خیلی از خریدشان راضی بودند، چون همان طور که می‌دانید این حوله‌ها از الیاف طبیعی پنبه است، کم حجم است، آب‌گیری خوبی دارد و به علت سازگاری با بدن مشکلی برای فرد به‌وجود نمی‌آورد؛ این برای من و بقیه خانم‌ها خاطره خوبی شد و امیدوارم در آینده ان‌شاءالله بارها و بارها اتفاق بیفتد چون کمکی است برای تولید روستایی و زنانی که با عشق این محصولات را تولید می‌کنند و برای برخی از این خانواده‌ها این درآمد یعنی اداره کردن زندگی.

خُراشاد؛ نخستین روستای جهانی پارچه‌بافی ایران

خراشاد یکی از روستاهای کوچک اما سرسبز و ییلاقی در شرق کشورمان است، جایی در ۲۴ کیلومتری شهر بیرجند در خراسان جنوبی. خراشاد در ارتفاعاتی واقع شده که سبب شده هم چشم‌اندازی زیبا داشته باشد و هم کمک می‌کند آب و هوای مطبوع‌تری نصیب این روستا شود. بنا به گفته زنده‌یاد دکتر محمد اسماعیل رضوانی، پدر تاریخ معاصر ایران که خود زاده این روستا بوده است، نام روستا برگرفته از زبان پهلوی و به معنی محل طلوع خورشید است؛ چون این روستا در ورودی دره‌ای بنا شده که در انتها به سمت شرق بازگشته و به دشت خراشاد می‌رسد. شاید تا همین چند سال پیش خیلی‌ها خبر نداشتند خراشاد چه قدمتی دارد و از گذشته آن چیزی نمی‌دانستند؛ حالا این روستا نامی است ملی و حتی جهانی برای گردشگران و علاقه‌مندان به دیدن مراحل تولید پارچه و حوله و دیگر ساخته‌هایی که به شکل سنتی و توسط زنان این روستای کوچک در ایران تولید می‌شوند. پس از اینکه در سال ۱۳۹۶ توبافی خراشاد به ثبت ملی رسید باید گام بعدی و بزرگ‌تر یعنی ثبت جهانی آن برداشته می‌شد و چنین شد. فعالیت‌های خوب زنان روستا در حوزه پارچه‌بافی سنتی و گذشته تاریخی این هنر در روستا موجب شد مدیران سازمان میراث فرهنگی با همکاری اهالی روستا، دهیاری و مسئولان استانی و شهرستانی، به این فکر بیفتند که باید روستای خراشاد ثبت جهانی شود، برای همین مقدمات کار فراهم شد و سرانجام آبان ۱۳۹۷ بود که با حضور هیئتی از سازمان جهانی صنایع دستی وابسته به یونسکو در خراشاد برنامه ثبت جهانی هنر پارچه‌بافی این روستا شکل جدی‌تری به خود گرفت. ویدا توحدی، از اعضای گروه ارزیاب و مشاور معاون صنایع دستی درباره روستای خراشاد گفته بود: «تحولات این روستا برای ثبت جهانی شدن در مقایسه با دیگر روستاها سرعت بیشتری داشته است. برقراری نشانه‌های دو زبانه، سنگفرش روستا، آماده بودن خراشاد برای ورود توریست، بالا بودن سطح سواد و فرهنگ مردم این روستا از نکات بارز این تحولات است». سرانجام به فاصله اندکی در آذر ۹۷ خراشاد ثبت جهانی شد و آوازه این روستا از خراسان جنوبی و کشور فراتر رفت تا در دیگر کشورها هم علاقه‌مندان به این هنر بدانند حالا می‌توانند محصولات خانم‌های روستایی در خراشاد را خریداری کنند. اگرچه این روزها کشور عزیزمان مثل خیلی از نقاط دنیا با همه‌گیری کووید ۱۹ دست و پنجه نرم می‌کند و توصیه می‌شود در این شرایط در خانه بمانیم و از سفر رفتن پرهیز کنیم، اما حتماً آن روز می‌رسد که این بیماری کنترل شود و آن وقت دوباره سفرها شروع خواهد شد. یادتان باشد آن روز یکی از مقاصد ما برای سفر می‌تواند روستای خراشاد باشد به‌خصوص آن‌هایی که به هنر توبافی و پارچه‌های سنتی علاقه دارند می‌توانند به خراشاد سفر کنند و ببینند چگونه خانم‌های خراشادی این هنر را زنده نگه داشته‌اند.

برای ماندن در خراشاد می‌شود از اقامتگاه بومگردی که در روستا و چند سال پیش شروع به کار کرده استفاده کرد. اقامتگاه خانه پدری یکی از خانه‌های قدیمی روستا بوده که بازسازی و مرمت شده تا پذیرای آن‌هایی باشد که دلشان برای خانه‌های کاهگلی و صفا و صمیمیت این خانه‌های روستایی تنگ می‌شود. البته پس از این اقامتگاه پنج اقامتگاه دیگر هم در روستا راه افتاده است.

اگر دوست دارید بیشتر درباره خراشاد بدانید باید به این نکته اشاره کرد که نخستین دبستان در منطقه، به نام دبستان دقیقی، در سال ۱۳۲۲ به همت دکتر محمد اسماعیل رضوانی در این روستا ساخته شد. مردم این روستای ۲۵۰ خانواری بیشتر به کشاورزی، دامداری، قالیبافی، گلیم‌بافی و توبافی (پارچه‌بافی سنتی) اشتغال دارند. زعفران، زرشک، عناب، توت، گردو و زردآلو، محصولات عمده خراشاد هستند.

وقتی به احیای هنر حوله‌بافی در خراشاد دقیق‌تر نگاه کنیم به این نکته مهم می‌رسیم که تا چه اندازه احیای هنر فراموش شده پارچه‌بافی در این روستا در تاب‌آوری و توانمندسازی روستا در سال‌های سالی اهمیت داشته است و به سهم خود کمک کرده مردم و به‌خصوص زنان روستا برای گذار از سال‌های خشکسالی درآمدی برای خود و خانواده خودشان داشته باشند.

با این همه برای من به عنوان کسی که در این دو سه سال اخیر سه بار به خراشاد سفر کرده‌ام ماجرای تلخ این است که به سبب ییلاقی بودن این روستا ساخت‌وسازهایی در آن اتفاق می‌افتد که با گذشته روستا هیچ نسبت و خویشاوندی ندارد. اگر ساخت و سازهای روستا با همین فرمان پیش برود، به زودی موجب خواهد شد چهره قدیمی و صمیمی روستا با آن خانه‌های خشت و گلی و آجرهایی که یادآور معماری گذشته ماست به خاطره‌ای برای اهالی بدل شود. باید پیش از اینکه این اتفاق کامل شود برای آن فکری کرد به‌ویژه حالا که روستا عنوانی جهانی را هم کسب کرده و گردشگران برای دیدن روستا به آن سفر می‌کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.