تحولات لبنان و فلسطین

امروزه در بیشتر دانشگاه‌های جهان‌، فلسفه فیزیک مورد توجه جدی محققان قرار دارد و چندین دهه است که مباحث بنیادین فلسفی با فیزیکدانان مورد بحث و گفت‌وگو قرار می‌گیرد.

فیلسوفِ هسته‌ای

شهید فخری‌زاده دارای برنامه‌ای علمی ‌فکری برای حل بن‌بست‌های فیزیک معاصر با فلسفه اسلامی بود. در ادامه مباحثی از آن شهید تقدیم می‌گردد که در سلسله نشست‌های «فلسفه و فیزیک» طرح شد. بخشی از این مباحث به صورت پراکنده و با دقت نظر کمتری پیش از این در سالنامه «ترنم حکمت» (خلاصه‌ای از عملکرد علمی و پژوهشی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران) در سال‌های ۹۲ تا ۹۴ منتشر شده بود؛ به این امید که مورد اهتمام اهل اندیشه و دانشجویان فلسفه اسلامی قرار گیرد، گزیده‌هایی از آن‌ها که عیناً از سخنان شهید فخری‌زاده در این جلسات استخراج شده ارائه می‌شود. 

 تعامل فلسفه اسلامی با فیزیک

 ۱-جریان‌سازی برای تعامل

حقیقت امر این است که فلسفه اسلامی دور از تعارض، تعامل و مقابله با علوم تجربی قرار دارد. غربی‌ها بالاخره کارهایی کرده‌اند. ابتدا فلسفه را به منطق کاستند ولی الان دوباره به مسائل متافیزیکی نیز پرداخته‌اند و در این مسائل بحث‌ها و کارهایی صورت گرفته است. ولی واقعاً به عنوان فلسفه اسلامی چه کردیم؟ برای اینکه فلسفه اسلامی نیز به این مباحث بپردازد، به این تعاملات نیاز است و باید جریان راه انداخت؛ اگر این جلسات بتواند گروهی را به این پرسش‌ها علاقه‌مند و باب گفت‌وگو ایجاد کند، به نظر من این جلسه به هدف خود رسیده است؛ به شرط آنکه این جریان به شکل درست راه بیفتد. (۱/۸/۹۲) 

 ۲- چالش‌های فیزیک معاصر

ام‌المسائل نسبت فلسفه و فیزیک دو موضوع است: ۱- مشاهده و اندازه‌گیری و ۲- چیستی واقعیت فیزیکی و نسبت آن با وجود. حکمت متعالیه ظرفیت‌های شکوفا نشده بسیاری در پاسخ به این دو مسئله دارد. ۲-۱- نخستین سؤال، اساساً می‎توانیم به احکام و خواص موضوعی پی‌ببریم؟ علامه طباطبایی این حرف را می‌زند... اگر بنا باشد، این مبانی [برساخته بودن فرایند اندازه‌گیری] را از علم فیزیک بگیریم چه بر سرِ معرفت می‎آید؟۲-۲- [دومین سؤال] فیزیک کوانتوم مدعی است همه اشیای عالم خاصیت موج‌ذره دارند... خاصیت دوگانگی موج‌ذره یا واقعیت است یا نیست؛ باید تکلیفمان را مشخص کنیم. باید ببینیم «واقعیت» در فیزیک چگونه تعریف می‌شود. فلسفه اسلامی باید به این بحث بپردازد. واقعیت وجودی و عینی موجودی مثل الکترون چیست؟ موج است یا ذره است؟ یا شقِّ سومی است که به حسب شرایط به گونه‎ای رخ نشان می‎دهد. اصلاً این موضوع در مورد واقعیت فیزیکی مهم است یا مهم نیست؟ فیزیکدان به درستی یا نادرسی اظهارنظر کرده است؟

پرسش‌های مهم دیگری نیز وجود دارد. برای مثال

۲-۳- آیا نظریه فلسفی وجود می‌تواند به بسطِ مفاهیم در طبیعیات به خصوص فیزیک کمک کند؟ از نظریه اصالت وجود چگونه می‌توانیم بهره ببریم؟... الان بر ایده‌ای کار می‌کنم که آیا بحثِ «طردِ تحویل‌پذیری» را با اصالت وجود می‌توان پاسخ داد یا نه؟... بر اساس مکانیک کلاسیک، جهان را به هر میزان می‌توانیم تجزیه کنیم، ولی آن جزء ربطی به اجزای دیگر ندارد. فیزیک کوانتوم می‌گوید نه این خبرها نیست که شما بتوانید جهان را به این اجزا تقسیم کنید و هر کاری که در مورد اجزا می‌کنید به بقیه کاری نداشته باشید. می‌گوید همیشه باید کل را درنظر گرفت، کار بر یک جزء، کار روی کل را پاسخگو نیست.

۲-۴- رابطه ماده فلسفی یا ماده‌المواد با ماده فیزیکی چیست؟ رابطه ماده‌المواد با انرژی چیست؟ آیا اساساً این ماده‌الموادی که در فلسفه تعریف می‌شود، همان انرژی فیزیکی نیست؟ در نسبیت و کیهان‌شناسی، مفهوم انرژی تاریک یا ماده تاریک مطرح می‌شود، چه تعبیر فلسفی از این امور می‌توانیم داشته باشیم؟

۲-۵- ارتباط بین حرکت فیزیکی و حرکت فلسفی چیست؟ علامه در کتاب اصول فلسفه، خیلی تلاش می‌کند هم در بحث زمان و هم حرکت ارتباط برقرار کند. ولی هرچند بارها این مطلب را خوانده‌ام، ولی آن مطلب هنوز برایم مبهم است.

۲-۶- خلق از عدم امکان‌پذیر است؟ در دعای شریف جوشن کبیر می‎گوید «یا من خلق الاشیاء من عدم» آنجا مقصود چیست؟ در نظریه آقای فایمن که می‎گوید خلأ نوسان‌هایی (fluctuation) دارد که از آن «وجود» پدید می‎‌آید، فیزیکدان‌ها هم همین را می‌گویند. این عدم چیست؟ اساساً عدم داریم؟ خلأ مطلق داریم؟

۲-۷- آیا مقولات عشر هنوز به همان شکل پابرجاست و نیاز به بازتعریف یا حذف از متنِ منطق یا فلسفه دارد؟

۲-۸- چه تعبیرِ فلسفی برای جهان‌های موازی داریم؟ جهان‌های موازی یک بحث اساسی است، نکته در این است که طرف یک نظریه می‎دهد و بعد با آن مسئله حل می‎‌کند. الان بحث «انتقال از دور» (teleportation) را با این جهان‌های موازی حل می‌کنند... آیا ارتباطی بین نظریه جهان‌های موازی با مراتب وجود هست؟ (۱/۸/۹۲)

 مسئله مشاهده

 ۱- غیرمستقیم‌بودن مشاهدات در فیزیک کوانتوم

[در فیزیک کوانتوم] «اندازه‎گیری کسب دانش منفعل نیست، یک فرایند فعال است که معمولاً شامل فرایندهای تقویت بازگشت‌ناپذیر است... بازگشت‎ناپذیری تصادفی نیست، بلکه ذاتی است. اگر ما خواستار یک ثبت ماندگار عینی باشیم، حتماً باید تقویت شود. ثبت باید عینی باشد. حتی اگر کمیتِ فیزیکی که به آن رجوع می‌شود نباشد».... خروجی‎های تجربیِ تولیدشده توسط وسایل را تفسیر می‌کنیم. این کار را با بناکردنِ یک مدل نظری انجام می‎دهیم، به وسیله مدل نظری رفتار وسائل ماکروسکوپی توصیف می‎شود.... دقیق‌تر خواهد بود که بگوییم «اندازه‌گیری» را «می‎‌سازیم». (۴/۱۰/۹۲)

 ۲- تغییر مبنای هستی‌شناختی در مشاهدات

می‌گوییم موجودی به نام الکترون را اگر به یک نحو نگاه کنیم، ذره است و اگر به نحوِ دیگر نگاه کنیم، موج است. در یک سازوکار اندازه‎گیری، الکترون خود را ذره نشان می‎دهد و در سازوکاری دیگر موج. دانشمندان می‎گویند باید دقت کرد این امر فقط برای الکترون، نوترینو و فوتون و این‌طور چیزها نیست، بلکه برای کل کره زمین و عالَم طبیعت نیز این گونه است... بنابراین، هستی‎شناسی عوض شده است. این تغییرِ هستی‌شناسی، تفسیر ما از مشاهدات را تحت تأثیر قرار داده است. (۷/۱۲/۹۲)

 ۳- واقع‌نمایی مشاهده و اندازه‌گیری

سؤال ما به عنوان فیزیک‌پیشه از فیلسوف این است، آن طور که علامه طباطبایی برای علم خاصیت کشف واقع را مطرح می‌کنند، آیا علمِ حاصل از این مشاهده‎ها کشف از واقعیت می‎کند یا خیر؟... سؤالی که از فیزیکدان کردیم از فیلسوف هم می‎پرسیم. واقعیتِ قبل از مشاهده چیست؟ از کجا معلوم که پدیده‎های دیگری وجود نداشته باشند که همین نتایج را بدهند... اگر برای مثال، علامه می‎فرماید علم کاشف واقع هست، در حالِ حاضر علامه طباطبایی با این نگرش کوانتومی چه برخوردی دارد؟... آیا ما بر مبنای فلسفه اسلامی، یا منطق حاکم بر فلسفه اسلامی، می‌توانیم یک چارچوبی سامان دهیم که جواب‌های مشخصی را به این سؤالات دهد؟ (۴/۱۰/۹۲)

 مسئله واقعیت فیزیکی

در مورد بحث درباره واقع، این همان نقاط بن‌بستی است که فیزیک دچار آن شده است و برای آن پاسخی ندارد و بنده معتقدم فلسفه ما ظرفیت پاسخگویی به آن را دارد... پرسش‌هایی که فیزیکدانان اذعان دارند پاسخی برای آن‌ها ندارند. (۴/۴/۹۳) به نظر بنده، فضا، زمان، ماده و حرکت از جمله موضوعاتی هستند که در نهایت فلسفه باید تکلیف آن‌ها را مشخص کند. (۳۰/۲/۹۴)

 ۱- چیستی حقایق فیزیکی

الکترون فی‌نفسه، یعنی قبل از اینکه ما آن را ببینیم، چگونه موجودی است؟ بعد از دیدن الکترون، یک‌بار آن را موج و یک‌بار هم ذره می‌بینیم. ولی اینکه الکترون فی‌نفسه چیست، در فیزیک در قبال آن سکوت می‌کنند! ما برای انرژی گسترش قائل هستیم. اینکه می‌گویم انرژی و جرم را نمی‌توان یکسان قلمداد کنیم، به همین دلیل است. (۲۷/۸/۹۴)

چه انرژی و چه جسم مادی، صور دوگانه یک نوع هستند. اگر ما این ذرات را موج مطلق فرض کنیم، شما هیچ وقت پدیده فوتوالکتریک نخواهید داشت و باتری‌های خورشیدی هیچ وقت کار نمی‌کنند... پرداختن به موضوع موج‌ذره از عهده فیزیک برنمی‌آید... به نظر بنده مبتنی بر این فلسفه باید مدل دیگری را لحاظ کرد. فیزیک امروز هنوز هم که هنوز است روی داشتن محل خاص ذرات، حرف اساسی دارد. چطور شما یک الکترونی را که در فضای بی‌نهایت گسترده است، به یک‌باره با یک اندازه‌گیری دارای محل خاص می‌کنید؟ (۷/۱۱/۹۴)

 ۲- فیزیک کوانتوم و علیت

در هیچ جای فیزیک کوانتوم، اصلِ علیت زیرسؤال نمی‎رود، حتی در تعبیر کپنهاکی آن که آن‌ها خیلی اصرار داشتند... خودِ کوانتوم اساساً علیت را زیرسؤال نمی‌برد، بله، علیتِ نیوتنی را زیرِ سؤال می‌برد، خب ببرد، چه کسی گفته است علیتِ نیوتنی وحی منزل است که حال زیرسؤال رفته است. (۱۴/۷/۹۲)

 ۳- جسم، بُعد و پیوستگی

اگر بخواهیم بحث لوکالیزه بودن ذرات بنیادی را به طور کلی کنار بگذاریم، اشکال فیزیکی وارد است. در فلسفه هم جسم را بدون بُعد نمی‌دانند. وقتی نتوانیم بُعد را برداریم، آن‌گاه این ذرات را چه گسترده و چه لوکال فرض کنیم، بحث تجزیه را نمی‌توانیم کنار بگذاریم. (۷/۱۱/۹۴)

در هیچ جای فیزیک مرجعی وجود ندارد که بگوید ما می‌توانیم ذرات را تا بی‌نهایت تقسیم کنیم. اتفاقاً بحث ما این است که در تقابل بین فلسفه و کلام و علم تجربی، بتوانیم با این نوع استدلال‌ها در آن طرف یک جای پایی داشته باشیم که بتوان روی آن تکیه کرد والّا چیزی که فیزیک در حال حاضر به آن قائل است این است که تقسیم تا بی‌نهایت نداریم و جزء لایتجزا داریم. (۲۷/۸/۹۴)

ما فیزیکدانان هنوز حرف فلاسفه را خوب نفهمیده‌ایم و اینکه اساساً پیوستگی ماده و خود ماده را چگونه می‌خواهیم تعریف کنیم. وقتی می‌خواهیم در پروتون و الکترون، سطح مقطع برخورد را تعریف کنیم، آن نقطه مادی را در نظر نمی‌گیریم. یعنی سطح مقطعی که می‌خواهیم تعریف کنیم، حجمی بیش از آن نقطه است و چون در فیزیک، دنبال ذرات بنیادی می‌گردیم دچار سرگشتگی شده‌ و به نظریه‌هایی مانند نظریه ریسمان متوسل شده‌ایم. (۲۷/۸/۹۴)

 ۴- پیشنهاد جایگزینی انرژی به جای ماده‌المواد در فلسفه

چرا نمی‌توانیم انرژی را جایگزین ماده یا هیولی کنیم؟... عرض بنده این است که چرا اساس فلسفه خود را برای شکل‌پذیری اجسام، روی انرژی بنا نمی‌کنیم و روی ماده‌المواد بنا می‌کنیم.

ایراد توضیح شکل‌پذیری اجسام بر اساس انرژی چیست؟... اگر فرض کنیم اولین مخلوق در جهان طبیعت «انرژی» است و این انرژی یک نوع هم بیشتر نبوده است و آنگاه این انرژی به حسب مواجهه‌های مختلفی که دارد، صورت‌های مادی مختلفی را می‌پذیرد. آیا با این حرف، براهین فلسفی ما نقض می‌شود؟ (۲۷/۸/۹۴)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.