تحولات لبنان و فلسطین

در دوران سیطره تجدد بر شرق و غرب عالم و در فضایی که تجدد مدرن خود را نسخه نهایی و بی‌بدیل در تنظیم امور جهان قلمداد می‌کرد، در ایران، انقلابی با هویتی دینی سربرآورد که خواهان بازگشت دین در رأس امور اجتماعی-سیاسی خود بود.

باید در برابر تجدد، عقلانیت انقلاب اسلامی را نشان دهیم

از این حیث انقلاب اسلامی را می‌توان انقلابی خارج از عالم مدرن با حرفی نو برای عالم تلقی کرد که به لحاظ هویتی ناسازگار با جهان مدرن است. بنابراین انقلاب اسلامی برای حفظ هویت خود در مواجهه با تجدد و نیز برای آشنایی جهانیان با ماهیت و گفتمانش نیازمند رویکرد و نگرش صحیحی در تعریف هویتی خود است که در گفت‌وگویی با دکتر محمد رضا قائمی نیک، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی درباره ملزومات آن به بحث نشستیم.

این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

آقای دکتر در پی گسترش تجدد در عالم و در زمان سیطره دو جریان چپ و راست در بخش‌های مختلف جهان، انقلابی دینی در ایران اتفاق می‌افتد؛ پیام این انقلاب از منظر هویتی را چه می‌دانید؟

بله همان طور که اشاره کردید انقلاب به لحاظ فضایی که در آن اتفاق افتاد، انقلابی‌ در بحبوحه منازعات جنگ سرد است. یعنی انقلاب اسلامی در متن جنگ سرد بین بلوک شرق و غرب متولد می‌شود. به‌خصوص اگر آغاز انقلاب را از دهه ۴۰ در نظر بگیریم و صرفاً به سال ۱۳۵۷ نگاه نکنیم، دیگر این ماجرا روشن و مشخص است. شواهدش هم زیاد است، مثل حضور مارکسیست‌ها و به نوعی جریان‌های چپ یا جریان‌های راست و خود وابستگی رژیم پهلوی به بلوک غرب و شواهد بسیار دیگر. در این فضایی که انقلاب دارد متولد می‌شود ایده انقلاب اساساً ایده وابسته به جریان چپ است و این جریان در این دوره مدعی اصلی انقلاب و حرکت‌های انقلابی است و جریان راست جریانی است که به نحوی میراث‌بر اصلی تجدد و مدرنیته غربی است. در مورد انقلاب ایران حدس و گمان می‌رفت که انقلاب چپ است.

نیروی چپ که از مارکس شروع می‌شود یک مدعایی دارد؛ اینکه آرمان‌هایی که جریان راست روشنفکری در دوره مدرنیته سودا و ادعایش را داشتند با جهان سرمایه‌داری محقق نمی‌شود؛ بلکه باید یک گام دیگری برداشت و سرمایه‌داری باید به یک بلوغ و انقلاب دیگری بپیوندد.

در این فضایی که در واقع جناح چپ و راست روشنفکری دارد ظهور می‌کند و در دوره جنگ سرد، یک نیروی انقلابی می‌آید که با هر دو این نیروها بیگانه است؛ چون هر دو نیرو، نیروهای تجدد غربی هستند و نیرویی که حالا می‌خواهد ظهور کند خارج از این جهان، خودش را با آن هویتی گره بزند که هویت ماقبل تجدد است، یعنی آوردن دیانت به حوزه‌های مختلف زندگی از جمله سیاست و جامعه و اقتصاد و...؛ بنابراین این انقلاب را از این منظر می‌شود به عنوان جریان خروج از کلیت تجدد مطرح کرد. یعنی نیروهای این انقلاب اساساً با آن روایتی از دین که این دنیایی است کاری نداشتند. روایتی که دین را به مثابه کارکرد اجتماعی می‌بیند که می‌خواهد در کنار نهادهای دیگر عمل کند. 

از آنجا که انقلاب ما خروج از عالم مدرن تلقی می‌شود و داعیه‌دار حرفی نو است، چه باید کنیم که این هویت ضمن مقاومت در مواجهه با هویت مدرن، گسترش هم یابد و جهان نیز از این نگاهِ به باور ما جدید، آگاه شود؟

پاسخ اینکه چطور انقلاب اسلامی می‌تواند هویت ملی را تبدیل به هویت فراملی کند، این است که دست‌کم کشورهای اسلامی را به ادعای انقلاب اسلامی بودن و کشورهای مستضعف را به ادعای انقلاب مستضعفین بودن، با خودش همراه کند. همان طوری که انقلاب فرانسه چنین فرایندی را طی کرد. انقلاب فرانسه در کشور فرانسه در سال ۱۹۸۹ اتفاق می‌افتد، اما می‌تواند در ادامه نه تنها فعالان قلمرو اقتصادی، نظامی، سیاسی، دیپلمات‌ها، سلاطین و رهبران کشورهای اطراف خودش یا کشورهای دیگر را جذب کند، بلکه می‌تواند بر عالمان و فیلسوفان کشورهای دیگر نیز تأثیر بگذارد؛ مثلاً هگلی در آلمان است که می‌تواند فلسفه خودش را در انقلاب فرانسه متجلی ببیند یا مارکس یا دورکیم. این‌ها در واقع نشان می‌دهد انقلاب فرانسه توانسته آن امواج فکری نیروهای اجتماعی خودش را در خارج از فرانسه گسترش دهد. به‌واسطه این گسترش است که می‌رسیم به جایی که انقلاب فرانسه یک موقعیت استثنایی و خاص در جریان سیر تجدد و مدرنیته پیدا می‌کند. یعنی انقلاب فرانسه ذیل تجدد غربی دارد معنا می‌شود، همان‌طور که بعداً غربی‌ها این‌کار را کردند. چنان‌که وقتی شما امروزه می‌گویید غرب، دیگر کسی نمی‌گوید کجا را می‌گویید؟ آمریکا را می‌گویید، فرانسه را می‌گویید و... بلکه می‌گویند یک کلیتی به‌نام غرب است که یک تعاملاتی با آن داریم.اگر نتوانیم عقلانیت انقلاب اسلامی یا هویت انقلابی‌مان را متکثر و یارگیری کنیم نمی‌توانیم در مقابل تجدد که انقلاب فرانسه، خود را با آن گره زده و این تجدد الان به چین و ژاپن و همه جا صادر شده، مقاومت کنیم و هویت انقلاب هم به‌تدریج به اضمحلال می‌رود. اضمحلالش هم به این صورت است که به لحاظ ریشه‌ای و ماهیتی، انقلاب را یک انقلابی برای تبدیل سلطنت به دموکراسی یا برای تبدیل زندگی روستایی به شهری معرفی می‌کنند. از این ماهیت‌ها دیگر تمدن اسلامی درنمی‌آید. باید بدانیم تمدن اسلامی بدون گسترش هویت انقلابی در سطح کشورهای مستضعف و کشورهایی که با اهداف انقلاب همراهی دارند ممکن نیست. به نظر من اولین کاری که باید به آن فکر کنیم همان چیزی است که در اول انقلاب طرح شد: یا ایها المسلمون اتحدوا اتحدوا. یعنی باید در قلمروهای مختلف این همکاری جهان اسلام را فعال و دست‌کم در بُعد همکاری، کشورهای مستضعف را با خودمان همراه کنیم. 

طرح هویت اسلامی از انقلاب ایران، در بعد نظری و عملی چگونه باید محقق شود؟

همین الان تعداد کتاب‌هایی که در سطح دنیا در فضای علمی به انقلاب می‌پردازند بیشتر درباره هویت چپ و مارکسیستی انقلاب ۵۷ یا درباره هویت لیبرال و سرمایه‌دارانه و دموکراسی‌خواهانه آن است تا آثار و تألیفات و مقالاتی که درباره هویت اسلامی انقلاب ایران صحبت می‌کنند. یعنی آثاری که تجدد -چه جناح چپ و چه جناح راستش- درباره تحلیل انقلاب اسلامی ایران نوشته اگر نگوییم به لحاظ مکتوبات بیشتر است، دست‌کم گستره انتشارشان در پرداختن به موضوع در سطح آکادمی‌های جهان و در سطح پژوهش‌ها، بر تحلیل‌های اسلامی که دنبال طرح یک هویت اسلامی از انقلاب ایران است غلبه دارد.

بنابراین یک کار سخت نظری و عملی لازم است تا بتوان انقلاب را بر مدار آن هویتی که ادعایش را کرده پیش برد. ما در بعد نظری باید استمرار حرکت انقلاب اسلامی را در استمرار حرکت انبیا و تاریخ اسلام و ائمه طرح کنیم و با آن پیوندش دهیم. در بعد عملی نیز نظریه‌های هویت را که دنبال کنید یکی از نظریات مشترک بین دیدگاه‌هایی که می‌خواهند هویت اسلامی را توضیح دهند، مقوله فطرت است. وقتی به فطرت مثلاً در آثار شهید مطهری مراجعه می‌کنید، ایشان فطرت را یک نوع استعداد می‌دانند که می‌تواند بنا بر اختیار انسان به سمت حق و کمال‌جویی سیر کند و می‌تواند بر اساس اختیار انسان به مسیر باطل و طاغوت و... کشیده شود. بنابراین شکل‌گیری هویت انقلابی بر اساس نظریه فطرت که شهید مطهری مطرح می‌کنند و یکی از نظریات مطرح در مورد انقلاب اسلامی هست، اساساً یک بخش آن تضمین شده توسط خداوند یا تاریخ و بخش دیگرش هم وابسته به نیروهای درگیر انقلاب برای تحقق بخشیدن است. یعنی هر چقدر بگوییم ما آدم‌های نسبتاً خداجویی هستیم و انقلاب آمده کمکمان کند، اما خودمان هیچ کار نکنیم، در واقع آن فطرت پویا نمی‌شود و شکل نمی‌گیرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.