تحولات لبنان و فلسطین

۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۹:۴۸
کد خبر: 752459

نخستین کتابی که از رضا امیرخانی خواندم «من او» بود. قرار بود نشستی برای این کتاب در حوزه هنری برگزار شود تا امیرخانی با مخاطبان مشهدی‌اش دیداری داشته باشد و با خبرنگاران هم گفت‌وگو کند.

باز هم بنویس و بپرس

رضا امیرخانی آن زمان رضا امیرخانی امروز نبود. نویسنده‌ای بود که در کارنامه نویسندگی‌اش سه کتاب بیشتر نداشت، نویسنده‌ای تازه‌کار بود که با نخستین اثرش شناخته شده بود هنوز سرد و گرم روزگار را نچشیده بود و بنای ناسازگاری با خبرنگاران را نداشت، آرام‌تر و منعطف‌تر بود. هنوز «بیوتن»، «نفحات نفت»، «جانستان کابلستان»، «قیدار»، «ره‌ش» و سفرنامه «نیم‌دانگ پیونگ یانگ» را ننوشته بود. همه او را با «ارمیا» می‌شناختند، قرار بود نویسنده «ارمیا» به مشهد بیاید! نخستین باری که با او گفت‌وگو کردم فقط در مورد «من او» صحبت کردیم. من خبرنگاری تازه‌کار مقابل نویسنده‌ای در ابتدای مسیر نویسندگی نشسته بودم. آن زمان نمی‌دانستم رضا امیرخانی قرار است چقدر در مسیر حرفه، روحیه و شخصیت نویسندگی‌اش تغییر کند، نمی‌دانستم قرار است چند سال بعد هوادارانش برای گرفتن عکس و امضا صف‌های طویلی درست کنند و او با افتخار مقابل آن‌ها بایستد و بگوید: «خوشحالم که با همه سختی‌ها و مصائبی که مردم ایران با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، رمان ایرانی هنوز خوانده می‌شود و نویسنده ایرانی مورد ارج و قرب است!».

جوان‌ترین خلبان ایرانی

اگر بخواهیم فهرستی از نویسندگان آگاه و محبوب در این دوره از ادبیات ایران معرفی کنیم نام رضا امیرخانی در این فهرست می‌درخشد. مدرک تحصیلی او هیچ ربطی به نویسندگی‌اش ندارد اگرچه در رشته تحصیلی‌اش هم موفق بود چون در سال ۱۳۷۱ به عنوان جوان‎ترین خلبان ایرانی آن زمان معرفی شد.

امیرخانی در ۲۷ اردیبهشت سال۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد و کودکی خود را در محله‌ ‎۲۵شهریور گذراند، دوره‎ دبیرستان را در مدرسه‎ علامه حلی با خواندن ریاضیات طی کرد و با حضور در شب‌های شعر مدرسه کم‌کم متوجه علاقه خود به دنیای نویسندگی شد و از همان سال آخر دبیرستان شروع به نوشتن کرد. در سال ۱۳۷۴ که مدرک مهندسی مکانیک خود را از دانشگاه شریف گرفت، اولین کتاب خود را به نام «ارمیا» منتشر کرد. ارمیا، دانشجویی شمالی بود که در زمان جنگ به جبهه می‌رود، در روزهای پایانی جنگ، دوستش مصطفی را بر اثر انفجار در سنگر از دست می‌دهد. جنگ بر ارمیا تأثیر عمیقی می‌گذارد، آن قدر که پس از پایان جنگ و بازگشت به تهران هم نمی‌تواند از فکر جبهه و جنگ بیرون بیاید. همین مسئله موجب می‌شود ارمیا زندگی عارفانه‌ای در پیش بگیرد و در سیر و سلوک عرفانی‌اش به جنگل‌های شمال برود و در معدن مشغول به کار شود تا اینکه درگذشت امام خمینی(ره) را می‌شنود... .

نوشتن این داستان برای جوانان و نوجوانان دهه ۷۰ جذاب بود. این رمان در آن زمان آن قدر خوب ظاهر شد که توانست در جشنواره ۲۰ سال دفاع مقدس به عنوان کتاب برگزیده انتخاب شود.

بعدها خود امیرخانی در خصوص موفقیت این اثرش گفت: «ارمیا را با دل نوشتم با حال و هوای همان روزهای خودم، می‌خواستم با همان احوالات خودم یک رزمنده پس از جنگ را بنویسم. یادم هست سعی می‌کردم مراعات کنم و از بعضی چیزهایی که تخیلم وارد آن می‌شود، پرهیز کنم. مثلاً یادم هست «مصطفا» خواهری داشت که ارمیا از این خواهر خوشش آمده بود و این می‌شد علاقه دنیایی ارمیا. این قسمت را از داستانم حذف کردم. به عبارتی فرمان را گرفته بودم دستم و راضی نبودم که این شخصیت‌ها راه خودشان را بروند. اتفاقی که فقط در همان کتابم افتاد و در آثار دیگرم اجازه دادم قهرمانانم راه خودشان را بروند». 

منتقد، پرسشگر و مطالبه‌گر

امیرخانی در همه آثارش روحیه پرسشگری و مطالبه‌گری خود را حفظ کرد.  او در یکی از گفت‌وگوهایش در خصوص این وجه آثارش گفت: «من هیچ گاه منتظر این نبودم تا ببینم فلان طیف و جریان چه می‌خواهد و آن را بنویسم. همواره پرسش جامعه برای من مهم بوده است، اما در پیروی از کسی به دنبال پرسش جامعه نبودم. چون معتقدم اگر نویسنده‌ای در کتابش به سمت پرسش مردم برود حتی برای آن پاسخ هم نیابد باز هم کتابش توسط مخاطب خوانده می‌شود. ما فکر می‌کردیم کشوهای دوستانی که به خاطر ممیزی مهاجرت کردند پر از داستان است و به محض خروجشان همه را منتشر می‌کنند؛ اما کجاست آن کتاب‌ها؟ نویسنده فقط اینجا می‌تواند اثر خاص و شاهکار خلق کند چون پرسش‌های اینجا همه ما را خفه می‌کند. بیرون از اینجا پرسشی نیست».  او در راستای همین نگاهش درباره پرسش‌های مردم درباره افغانستان کتاب «جانستان کابلستان» را نوشت، در «ره‌ش» درباره مسئله توسعه شهری طرح سؤال کرد بدون آنکه به آن پاسخ دهد و در پاسخ به پرسش مردم که با وجود تحریم‌ها ما کره شمالی می‌شویم یا نه؟ سفرنامه «نیم‌دانگ پیونگ یانگ» را منتشر کرد.

حاشیه‌های آقای نویسنده

انتشار هر اثر امیرخانی خودش داستانی دارد که دانستن آن‌ها خالی از لطف نیست. او در سفر رهبر معظم انقلاب در سال ۱۳۸۱ به سیستان و بلوچستان با ایشان همراه شد و خطرات این سفر را در کتابی به نام «داستان سیستان» به صورت سفرنامه منتشر کرد.

در سال ۱۳۸۷ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اجازه انتشار رمان «بیوتن» را نداد و گفته شد تنها با اصلاح بخش‌‏هایی از این کتاب اجازه‎ چاپ آن را خواهند داد اما با دخالت مستقیم وزیر ارشاد و شخص صفار هرندی این مشکل حل شد و کتاب همان گونه به چاپ رسید.

کتاب جنجالی «نفحات نفت» در سال ۱۳۸۹ به چاپ رسید که در این کتاب رضا امیرخانی انتقادهای بسیار شدید و درستی به مسائل آن زمان کرده بود. امیرخانی  نویسنده‌ای است که پیش از نوشتن کتاب‎هایش مطالعات بسیاری انجام می‎دهد و این موضوع ظرافت قلم او را افزایش می‎دهد و کتاب او را جذاب‎تر می‎کند، به گونه‌ای که طرفداران این نویسنده موفق همیشه منتظر کارهای بعدی او هستند.

پیر شده‌ام!

در آخرین نشستی که در مشهد داشت، یکی از مخاطبان از او پرسید چرا آثار جدیدش حلاوت و شیرینی کتاب‌های گذشته‌اش را ندارد که آقای نویسنده این طور پاسخ داد: «نویسنده‌ها هم مثل همه آدم‌ها پیر می‌شوند و در این شرایط خلاقیت هم تحت تأثیر قرار می‌گیرد و پایین می‌آید؛ وقتی خلاقیت کم شود شیرینی و حلاوت اثر هم کم می‌شود. پیر شدن به معنای بازنشستگی و ننوشتن نیست؛ شاید عمر خلاقیت نویسندگی تمام می‌شود اما نویسنده پس از خلاقیت باز هم می‌تواند بنویسد. من هم خودم را بازنشسته نمی‌کنم و کماکان می‌نویسم، ولی دیگر لبه حمله نیستم چون به هر حال فاصله سنی‌ام با جوانان زیاد شده و دغدغه‌هایمان هم متفاوت می‌شود».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.