به گزارش قدس آنلاین، "زیرخاکی" در رمضان سال گذشته به سیما آمد و درخشش عجیب و غریب داشت و توجه مخاطبان را به خودش جلب کرد. طنز تلویزیونی که در کنار همه محاسنش، در قالبِ نفوذ هم ماهیت طاغوت را افشا کرد و هم عتیقه دزدیهای اسرائیلیها را به همه نشان داد. دستپختِ جلیل سامان بعد از ۴۱ سال انقلاب اسلامی، با زبان طنز ماهیت طاغوت را افشا کرد و به قولی اولین بار پخمگیهای بازجوهای ساواک را به رخِ مخاطب کشاند و جریان نفوذ و گروهکهای اوایل انقلاب را هنرمندانه به نمایش درآورد که البته نمودِ گستردهتر آن را این روزها در فصل دوم شاهدیم.
عتیقه دزدیهای اسرائیلیها و کلی محتوای افشاگرانه را جلیل سامان و هنرمندانش به قابِ تلویزیون آوردند تا نسخه دیگری از دغدغههایش را این بار به شکلِ طنز ارائه کند. تجربه اولِ "سامان" در ساخت طنز، به ظنّ کارشناسان بسیاری، قابل تحسین بود. جایی که غیرمستقیم و زیرپوستی با زبان گویای طنز، حرفهای مهمی از اتفاقات اوایل انقلاب را به نمایش درآورد. این روزها تلویزیون در رقابتِ تنگاتنگ با شبکههای مجازی و نمایشخانگی، دچار ریزش مخاطب شده و با این نوع مجموعهها میتواند به روزهای پرمخاطب، قصهگو و با اصالتش برگردد.
"زیرخاکی" از حاشیه به انقلاب نگاه میکند و این نقطه متمایز سریال است. مردمی را نشان میدهد که در آن دوران خیلی درک سیاسی نداشتند و آرام آرام در مسیر "شدن" قرار گرفتند. نمایش چنین صحنههایی با زبان طنز قابل توجه و جذاب است. بازی به خصوص "پژمان جمشیدی"، ژاله صامتی و بازیگر خردسال، طراحی صحنه جزو ارکان تأثیرگذار سریالاند؛ این عناصر بر ماندگاری و باورپذیری سریال کمک کردند. جالب است که جمشیدی بازی بدون نقص و جامعی را به نمایش گذاشت که بدون تردید قدرت هدایت و بازیگردانی، کارگردان سریال را نشان میدهد.
یکی از محاسن سریال، گزارش "زیرخاکی" از گروهکهای مختلف اوایل انقلاب است که در قالبِ "نفوذ" نمایش تأثیرگذاری را به منصه ظهور رساند و البته به صورت گستردهتر و برجستهتر این ماجرا را در فصل دوم شاهدیم که جلیل سامان خیلی با ظرافت و هوشمندانه به آن پرداخته است. البته در این میان، کنایهها و طعنههایی هم دارد که خیلی به موضوعات و اتفاقات روز نزدیک است. با کاراکتر سادهای به نام "فریبرز" طرفیم که در کوران و اتفاقات مختلف انقلاب، اول وقایع را شوخی میبیند و آرام آرام شخصیتش شکل میگیرد و نهایتاً با سرنوشتِ قابل توجه این کاراکتر روبرو خواهیم شد.
فیلمنامه جلیل سامان مبتنی بر تیپسازی بود و بازیگران آن از پس اجرا به درستی برآمدند و موقعیتهای کمدی قابل باوری را خلق کردند. سامان بعضی از اتفاقات فرعیتر که در زمان انقلاب رخ داد و کمتر یا اصلاً در آثار نمایشی دیده نشده بود در مجموعه گنجاند از جمله مصادره منزل رجال پهلوی که از کشور گریخته بودند. سامان به خوبی در هریک از سریالهایش بخشهایی از اتفاقات دیده نشده در سالهای ملتهب انقلاب را به نمایش میگذارد که بسیار مهم و قابل اعتنا است. هر انقلابی در تاریخ بشر که منجر به استقرار نظام حاکم شده است پرداختن به مسائل و اتفاقاتش بسیار حساسیت برانگیز و شوخی کردن با اتفاقات رخ داده آن بسیار سختتر است. پرداختن به روزهای حساس سیاسی هر کشور کار سادهای نیست اما سامان نشان داد توان این مهم را دارد و طنز را به بستر سیاسی تزریق کرد و موضعگیری در قبال این مجموعه در طول پخش آن دیده نشد.
در این چند قسمت پخش شده از سریال "زیرخاکی ۲" به چند مورد دست پیدا کردیم که یکی از آنها تجربه موفق دنبالهسازی با مجموعه "جلیل سامان" است. تولید دنباله برای یک سریال موفق و پرتماشاگر، اتفاق تازهای نبوده و نمونههای پرشماری در جهان و نیز ایران دارد. به خصوص در سالهای اخیر که شبکههای مختلف تلویزیونی کشورمان به این سمت و سو رفته و دست به تولید آثاری از این دست زدهاند. "زیرخاکی ۲" به کارگردانی جلیل سامان یکی از آنها است که به تازگی روی آنتن شبکه یک سیما رفته است.
سامان که نگارش فیلمنامه را هم برعهده داشته، در سری دوم تنها زمان را اندکی جلوتر برده و فریبرز باغ بیشه را در شرایطی نشان میدهد که قصد خروج از کشور همراه با عتیقهها دارد. آن هم از مرز جنوبی کشور که درست در همین زمان جنگ ایران و عراق آغاز میشود. در قسمت نخست سری دوم، از یک فرمول امتحان پس داده که بخش مهمی از بار کمدی سری نخست را به دوش میکشید، بهره گرفته شده است. آن هم چیزی نیست جز بدشانسیهای پی در پی فریبرز و قرار گرفتنش در موقعیتهای اشتباهی.
برای نمونه هم میتوان به همراه شدن به اجبار او با افسر ارتشی که با توپ قابل حمل به تانکهای عراقی شلیک میکند، اشاره کرد. ایدهای جذاب که پیش از این نمونه آن را در فیلم موفق "لیلی با من است" ساخته کمال تبریزی شاهد بودهایم. با بازگشت فریبرز به تهران، قصه وارد فاز تازهای شده و داستانهای فرعیاش شکل جذابتری به آن میدهد. یکی قصه منافقینی که اسلحههای خود را در باغ پدری فریبرز دفن کرده بودند و حال به دنبال او شهر را زیر و رو میکنند.
دیگری داستان قاچاقچیهای عتیقه که به دنبال بقیه عتیقهها پی ردی از فریبرزند. هردوی این داستانکها به خوبی به موازات یکدیگر پیش رفته و باعث بیخانمانی فریبرز به عنوان عامل پیش برنده داستان میشوند. ناپدید شدن فرهاد برادر همافر فریبرز هم دیگر معمای فیلمنامه "زیرخاکی ۲" است که حسّ کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزد. سامان برای وارد کردن الباقی شخصیتهای سری نخست به دومی، تمهید سادهای به کار برده که نمونه آن را در استخدام فریبرز به عنوان راننده در جهاد و روبرو شدن دوباره او با حاج آقا مروتپور شاهدیم.
در پرداخت شخصیتهای اصلی نیز سامان چندان دست به ترکیب قبلی شان نزده و تنها به آنها اندک ظرایفی در جهت جذابتر شدن بخشیده است. برای مثال هم میتوان به خود فریبرز اشاره کرد که بلاهت و گیج بودنش در زیرخاکی ۲ عمیقتر شده و شوخیهای جذابی بر این اساس شکل گرفته که نمونه آن را در سکانسهای مربوط به جنگ دیدهایم. به لحاظ ساختاری هم سری دوم پیشرفت بیشتری داشته و فرم چشمنوازتری دارد که بخش مهمی از آن به دکوپاژ کارگردان و بخش دیگر آن نیز به طراحی صحنه و لباس در کنار جلوههای ویژه رایانهای آن بازمیگردد.
اما بدون هیچ تردیدی ستاره اصلی زیرخاکی ۲ (پژمان جمشیدی) است که به بهترین شکل ممکن در قالب فریبرز جا افتاده و اندک اغراقهایی که در میمیک چهرهاش در سری نخست به چشم میآمد را کاملاً اصلاح کرده است. (ژاله صامتی) هم در نقش پری، پارتنر فوقالعادهای برای جمشیدی بوده و شوخیهای درخشانی نیز با پاسکاریهای به موقع و سرضرب این دو شکل گرفته است.
نظر شما