کنشگری اقدامی است که هر گروه اجتماعی برای هدف مشخصی انجام میدهد. از این رو لازم است قواعد منطق آن را کشف کرد تا بتوان کنشگری مؤثری را شکل داد، آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی ما با حجتالاسلام والمسلمین محمد الهی خراسانی با هدف بازخوانی هویت حزبالله و پاسخ به پرسش در خصوص «منطق کنشگری حزبالله» است که به صورت پیوسته تنظیم شده است.
مفهوم شناسی «حزبالله»، «کنشگری» و «منطق»
نخستین مسئله، تبیین مفهوم حزبالله است. حزبالله از مفاهیم اصیل قرآنی است که سه بار در قرآن به آن اشاره شده است. ترکیب حزبالله از دو واژه حزب و الله تشکیل شده و به معنای گروه منسوب به خداست. همانطور که از واژه حزب متبادر میشود ما در اینجا نه با یک فرد بلکه با یک جماعت روبهرو هستیم، جماعتی که مراد از آن یک جمعیت به هم پیوسته است. به زبان خودمانی شاید بهتر باشد این تعبیر را برای حزبالله به کار برد که اینها یک گروه وابسته به خدا و جماعت پای کار خدا هستند.
پس تا اینجا کلیتی از مفهوم حزبالله را تصویر کردیم. حال درباره مفهوم کنشگری که از قضا جزو اصطلاحات کاربردی در علوم سیاسی و معادل واژه Activity است باید گفت کنشگری اقدام گروههای اجتماعی است؛ یعنی دقیقاً همان معنا که به حزب میشود.
وقتی گروهی اقدامی را در عرصههای مختلف با هدفی مشخص یا برای حفظ و یا تغییر وضعیت موجود انجام میدهد، تعبیر به کنشگری میکنند. مصادیق مختلفی را ذیل مفهوم کنشگری میتوان ذکر کرد که هم به لحاظ حوزه و عرصه و هم به لحاظ شکل و قالب متفاوت است. عمدتاً هدف از کنشگریهای اجتماعی جلوگیری از وضعیتهای نامطلوبی است که جامعه را دچار بحران و انقلابهای اجتماعی میکند.وقتی صحبت از منطق میکنیم منظور این است میخواهیم از مبانی، اصول و قواعد این کنشگری صحبت کنیم. علم منطق به این خاطر منطق نامیده شده که قاعده اندیشیدن را به دست ما میدهد. در منطق قواعد درست اندیشیدن را کشف میکنیم و در منطق کنشگری هم باید قواعد کنشگری ثمربخش و مؤثر را کشف کنیم.
درک منطق کنشگری حزبالله با تحلیل و تجزیه شاکله شخصیتی آن
گاهی منطق، منطق ناخواسته و غیرارادی و گاهی منطق ارادی و اختیاری است. وقتی گروهها و احزاب کنشگری صورت میدهند، عمدتاً مبتنی بر اصول و قواعد است، گاهی خودشان توجه ندارند و از احساسات دفعی پیروی میکنند. اینجا دنبال کشف هستیم که منطق کنشگری حزب ما چه بوده و چه چیزی میتواند باشد. به طور طبیعی این کنشگری برخاسته از بینشها و نگرشهاست. شخصیت یک انسان مجموعهای از بینشها و گرایشهای او است. شخصیت که شکل گرفت، کنشگریهای او برآمده از همین شخصیت شکل میگیرد. این همان چیزی است که از آیه شریف قرآن یعنی «قُل کُلّ یعمل عَلی شاکِلَتِه» استنباط میشود. از لحاظ انسانشناسی و جامعهشناسی کاملاً قابل اثبات است که هرکس براساس شاکله خود عمل میکند. این همان است که شاعر فرمود: «از کوزه همان برون تراود که در اوست»؛ یعنی کنشها برخاسته از بینشها و گرایشهای درونی افراد است. نکته اینجاست این کنشها گاهی جنبه فردی و گاهی جنبه گروهی و حزبی دارد.
وقتی از منطق کنشگری حزبالله صحبت میکنیم یعنی یک درک و تحلیل از شاکله جریانی حزبالله بدست آوریم. نقطه اساسی در کشف منطق کنشگری، تجزیه و تحلیل شاکله وجودی و شخصیتی حزبالله است. اگر این شاکله را درک کنیم، این منطق را هم میتوانیم درک کنیم.
سپس باید از اینجا شروع کنیم و جواب این پرسش را بیابیم که مهمترین مؤلفه شخصیتی حزبالله از نظر قرآن چیست؟ در قرآن سه بار مفهوم حزبالله مطرح شده که وقتی آن سه را کنار همدیگر میگذارید به یک مؤلفه مشترک میرسید که «ولایتمداری» است. پس میتوان گفت مهمترین مؤلفه شاکله حزبالله، ولایتمداری است.
خداوند در سوره مائده، آیه ۵۶ میفرماید: «هر کس خدا و پیامبر او و کسانی را که ایمان آوردهاند ولیّ خود بداند پیروز است، چرا که حزب خدا همان پیروزمنداناند». در اینجا پس از طرح بحث ولایتمداری، عنوان حزبالله مطرح میشود. در آیه دیگری در سوره مجادله خداوند جنبه دیگری از ولایتمداری را مطرح میکند که اگر ولایتمدار باشیم باید مرزبندیمان را با هر فرد و جریانی که در مقابل این ولایت میایستد مشخص کنیم.
ریشه ولایتمداری، ایمان مکتومشده در قلب است
ولایتمداری ریشه در ایمان داشته و این ایمان نشان از جوشش درونی دارد. ما میتوانیم منشأ همه این کنشگری را ایمان عمیقی بدانیم که فرد فرد جریان حزبالله نسبت به باورهای خودشان دارند و این باورها را درونی و از عمق دل باور کرده اند. اینجا دیگر مسئله تنها معرفت نمیشود، بلکه معنویت هم میشود. آنچه میتواند کنشگریها را شکل و سامان دهد هم معرفت و هم معنویت است.
در بررسی آیات قرآن خصوصیت مهم حزب شیطان، غفلت از یاد خداست. در مقابل آن، ویژگی حزبالله دائمالذکر بودن یا به تعبیری که ذکر شد معنویت است. معنویت به معنای دائم نماز خواندن نیست، بلکه دائم به یاد خدا بودن است. با این نگاه میتوانیم به همه رفتارهای مادی خود رنگی معنوی و عبادی ببخشیم. پس مبنای این کنشگری این میشود: ولایتمداری برخاسته از ایمان مکتوم شده در قلب.
تکلیفمداری و حجتمداری، دو لازمه مهم ولایتمداری
ولایتمداری دو لازمه مهم و اساسی دارد. نخست، تکلیفمداری و دوم، حجتمداری. حزبالله وقتی هویت خود را در بندگی و سرسپردگی خدا تعریف کند، مهمترین دغدغهاش انجام تکلیفی میشود که از جانب خدا بر گردن او است. طبیعی است وقتی دغدغه انسان انجام تکلیف باشد، بقیه چیزها را برای خدا کنار میگذارد و حاضر است از عمیقترین تعلقات خود به خاطر تکلیف بگذرد.
حزبالله در دوگانه تعلق و تکلیف همیشه تکلیف را انتخاب میکند. تکلیفمداری یک لایه بینشی و انگیزشی در دل خود دارد. وقتی صحبت از تکلیف میکنیم لایه کنشی آن که اقدام به تکلیف میکند به ذهن میآید، اما در لایه بینشی آن، تکلیفشناسی است. در درجه اول باید درک درستی از اینکه تکلیف چیست داشته باشیم. لازمه تکلیفشناسی؛ حجتشناسی، راهنماشناسی، مسیرشناسی، مبدأ و مقصدشناسی، تشخیص دوست و دشمن، تشخیص فرصتها و تهدیدها و تشخیص اولویتهاست که اینها مقدمات تکلیفمداری به شمار میروند.
لایه انگیزشیاش هم این است که وقتی به تکلیف رسیدیم، صبر به تکلیف داشته باشیم. نخستین جلوه صبر، صبر بر طاعت و تکلیف است. امیرالمؤمنین(ع) معتقد است پرچم این نبرد را کسانی میتوانند حمل کنند که هم بصیرت و معرفت و هم صبر و استقامت داشته باشند. اینها لازمههای انگیزشی تکلیفمداری است. وقتی انگیزه آدمی ضعیف شده باشد، تکلیف را تشخیص میدهد، ولی ملزم به انجام تکلیف نمیماند.
لازمه دوم، حجتمداری است. یعنی تکلیف و ولایتمداری، چه نوع کنشگری را اقتضا میکند. به این منظور انسان نیاز به حجت دارد. اینکه قرآن میفرماید «وقتی علم نداری، حق نداری دنبال کنی» به همین معناست یعنی انسان حق کنشگری بدون علم و آگاهی را ندارد. ظن بیپایه جایی ندارد. قرآن اجازه نمیدهد گمانهزنی بیپایه را بیان کنیم. باید حجت یا علم یا دلیل علمی باشد. علم یقین است و اگر نباشد یک گمان معتبر(حجت)شرعی باید باشد که میشود خبر ثقه، شهادت بینه، فتوای مجتهد که مصداق دلیل علمی هستند، هر چند ما را به یقین نمیرسانند ولی برای آن حجت داریم.
نظر شما