از جمله آثار رجایی میتوان به «در آغوش قلبها»، «مأموریت خدا»، «گرگهای مهربان کوه تخت»، «سفیدتر از آفتاب» و «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» اشاره کرد.
به بهانه درگذشت این مجاهد فرهنگی با «محمدکاظم کاظمی» که از همراهان دیرینه مرحوم رجایی است گفتوگو کردیم که میخوانید.
شما از چه زمانی و چگونه با آقای رجایی آشنا شدید؟
۱۵ سال پیش که آقای رجایی در حال جمعآوری و تدوین کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» بود من به واسطه آن کتاب با ایشان آشنا شدم. ویرایش این کتاب با من بود و من همان موقع بخشی از کتاب را ویراستاری کردم و نخستین ارتباط کاری ما این گونه شکل گرفت. پس از این آشنایی هم در برنامههای مختلفی که داشتیم، از جلسات ادبی تا جشنوارهها و برنامههای فرهنگی و... با آقای رجایی همکاری، همراهی و ارتباط داشتیم. ایشان سالها در خانه ادبیات افغانستان حضور داشتند که همین مسئله ارتباط ما را بیشتر میکرد.
حوزههای فعالیت آقای رجایی متعدد است. به نظر شما مهمترین کاری که آقای رجایی در این دو سه دهه انجام دادند، چه بود؟
به نظر من پژوهشهای ایشان در زمینه خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی مربوط به رزمندگان ایرانی جهاد افغانستان و رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس ایران یک برجستگی خاصی به جهت ماندگاری و اثرگذاری دارد. اگر این کار امروز گردآوری و انجام نمیشد، دیگر برای آن زمانی نداشتیم. ما در هر زمانی میتوانیم شعر و داستان بنویسیم و جشنواره برگزار بکنیم، ولی اگر این خاطرات مشترک جمعآوری و تدوین نمیشدند کاملاً از دست میرفتند. البته ایشان هم ۲۰ سال پس از جنگ به این کار پرداختند و چه بسا اگر در زمان جنگ این دغدغه وجود میداشت دست ما امروز بسیار پرتر میبود و خاطرات بیشتری ثبت و ضبط میشد، ولی نکته مهم این است که اگر ایشان هم این کار را انجام نمیداد معلوم نبود چه کسی این حرکت را آغاز کند. به این جهت کار آقای رجایی در ثبت و ضبط این خاطرت و دردهای مشترک بسیار شاخص و منحصر به فرد است.
یکی از خصوصیات اخلاقی آقای رجایی خستگیناپذیر بودن ایشان بود. این روحیه از کجا نشأت میگرفت؟
چیزی که در مورد ایشان بسیار مهم است انگیزه قوی آقای رجایی است. این انگیزه در دو چیز خیلی پررنگ بود؛ نخست برجسته کردن، بیان و ثبت فعالیتهای مهاجران و دوم تقویت ارتباطات و اشتراکات بین دو ملت ایران و افغانستان. این کار یک انرژی و انگیزهای به آقای رجایی داده بود که او را خستگیناپذیر کرده و موجب شده بود در هر برنامهای که به این دو موضوع ارتباطی میداشت حضور پیدا کند. به نظر من آن چیزی که به ایشان انگیزه میداد ایمان و اعتقاد به اهمیت این فعالیتها و به سامان رساندن کارهای بر زمین مانده بود. عملاً این طور شده بود که هر وقت نیاز بود تا یکی از مهاجران ما پای کاری در رابطه با ایران و افغانستان باشد و آن کار را به سامان برساند، نخستین گزینهای که به ذهن ما میرسید آقای رجایی بود. مثلاً اگر فرهنگستان فعالیتی در رابطه با زبان و ادبیات فارسی افغانستان داشت، اولین گزینه آقای رجایی بود، اگر یک سازمان فرهنگی قصد برگزاری همایشی داشت ما آقای رجایی را معرفی میکردیم، اگر در زمینه ادبیات، شعر و انتشار کتاب و فعالیتهای مطبوعاتی بود، همین طور. چیزی که برای آقای رجایی مهم بود این بود که کاری روی زمین نماند. یک احساس مسئولیت عمیق و جدی نسبت به امور محوله داشت. این احساس مسئولیت خیلی مهم است. یعنی فرد آن قدر خودش را مسئول بداند که تا وقتی آن کار را انجام نداده است، آرامش نداشته باشد. این ویژگی در همه افراد نیست. من گاهی دیدهام که بعضیها در مقام صحبت خیلی هم مدعی بودهاند ولی وقتی به آنها کاری را میسپردی تا مدتها از آنها خبری نبود. آقای رجایی یک نوع اهمیت ذاتی برای کار قائل بود و همین سبب شده بود در تمام فعالیتهای خود با نهایت انگیزه و انرژی به میدان بیاید.
نوع واکنشها به خبر فوت آقای رجایی هم عجیب بود و نشان داد که خود آقای رجایی هم به واقع تبدیل به پل پیوند میان دو ملت شده بود.
بله. کمتر اتفاق افتاده که کسی از جامعه مهاجر فوت کند و این همه واکنش از جامعه ایرانی رقم بخورد. برای خود من هم این اتفاق تازه بود.
گاهی جوانان جامعه مهاجر و حتی دوستان ایرانی دغدغههایی از جنس آقای رجایی دارند، فکر میکنید تأثیر این فعالیتها که با سختی انجام میشوند چیست؟
ما در سالهای اخیر شاهد اتفاق بسیار خوبی هستیم و آن نگاه جامعه ایرانی و رسانههای ایرانی نسبت به جامعه مهاجر و ارتباطات بین دو ملت است. این چیزی است که ما اکنون به صورت خیلی پررنگ میبینیم و اتفاقاً این حاصل فعالیتهای فرهنگی و رسانهای است که در این سالها انجام شده است. این اتفاق نمیافتاد مگر اینکه کسانی از جامعه مهاجر پا به میدان میگذاشتند و با یک دید و تعامل مثبت با جامعه ایرانی ارتباط میگرفتند. این تعامل مثبت نکته خیلی مهمی است که آقای رجایی داشت و من میخواهم روی آن تأکید کنم. اینکه ما مبنا را روی همدلی دو ملت بگذاریم و در هر زمان بهترین کاری که در جهت این همراهی است را انتخاب کنیم، کار بسیار مهمی است. این اتفاق هم در یک مسیر نرم و متعادل رقم میخورد. کسانی هستند که فکر میکنند نخستین کاری که باید برای بیان دردها و مسائل جامعه مهاجر بکنیم، بیان رنجها و مشکلات با یک زبان تند و اعتراضی است. خب این هم یک روش است، ولی وقتی این انتقاد و اعتراض خیلی پررنگ شود و تو کاری برای همدلی و همراهی نکرده باشی، جامعه میزبان آن را پس میزند و آن جامعه را به این نتیجه میرساند که این افراد فقط نق میزنند و خودشان اهل کار ایجابی نیستند.
چیزی که در کار آقای رجایی مهم است این است که او در کنار نقدهایی که به بعضی مشکلات داشت، همیشه دستش برای همراهی، همدلی و همسویی باز بود. مثلاً کتاب «در آغوش قلبها» که ایشان درباره همدلی مردم افغانستان با حضرت امام خمینی(ره) منتشر کردند، یا کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» نشان میدهد او نوعی تعامل مثبت را در پیش گرفته است. خیلیها این تعامل مثبت را بلد نیستند و دچار مشکل میشوند. این تعامل باید حفظ شود و بخش عمدهای از این نگاه مثبت که بین دو ملت شکل گرفته به خاطر این روش آقای رجایی است که ما باید آن را حفظ کنیم. البته آقای رجایی در جریان این فعالیتها با سختیهای متعدد و زیادی هم روبهرو بود که کار را برای ایشان دشوار میکرد. مثلاً برای ساخت مستندی درباره شهید رجبعلی غلامی، شهید افغانستانی در دفاع مقدس ایران که مزار او تبدیل به زیارتگاه مردم بجستان شده است، باید سفرهای متعددی به داخل ایران و افغانستان میکرد، در حالی که گرفتن مجوز سفر برای مهاجران سخت است و کار را پیچیده میکند.
آقای رجایی در تمام این سالها به دنبال اندوخته مالی نبود و تمام وقت و انرژی خودش را صرف تعمیق ارتباطات و اشتراکات بین دو ملت کرد. به همین دلیل خانواده ایشان تا همین امروز اجارهنشین هستند و پس از این هم با سختیهای بسیاری مواجه خواهند بود. مسئولیت دستگاههای مسئول در قبال خانواده آقای رجایی را چطور ارزیابی میکنید؟
همان طور که درباره مستند شهید غلامی و دیگر فعالیتهای آقای رجایی عرض کردم، ایشان اغلب این فعالیتها را با دست خالی و با بودجه شخصی خودش انجام میداد. خیلی از این فعالیتها برای او بازده مالی نداشت. او از کسانی نبود که این کارها برای او پروژههای سودآوری باشد، بلکه دشواریهای زندگی را تحمل میکرد تا این کارها را پیش ببرد. خب این از خودگذشتگی و ایثار برای خود ایشان گوارا بود، ولی برای خانواده ایشان که پس از فوت آقای رجایی سرپرست و سرپناهی ندارند بسیار دشوار خواهد بود. ما انتظار داریم برای کسانی که از این قبیل فعالیتها میکنند در زمان حیاتشان سازوکاری وجود داشته باشد تا از آنها حمایت شود. این کار میتواند در زمینههای استخدام، بیمه، حمایتهای مالی، استفاده از صندوقهای وام و تسهیلات مختلف وجود داشته باشد که غالباً جامعه مهاجر به خاطر تنگناها و محدودیتهایی که وجود دارد از این امکانات محروم است. حتی بعضی وقتها تسهیلاتی ایجاد میشود که وقتی برای دریافت آن تسهیلات مراجعه میکنی مدارک لازم را برای دریافت نداری و ناچار از آن کار صرف نظر میکنی. خود من این تجربه را داشتهام که دوستان ایرانی گفتهاند وارد فلان سامانه مثل بیمه هنرمندان و امثال اینها شوم، ولی در قدم نخست که وارد آن سامانه شدم مدارکی از من میخواست که عملاً مقدور نبود.
مثل صندوق هنر که عملاً هیچ خدمتی به هنرمندان جامعه مهاجر ارائه نمیکند.
بله به خود من پیشنهاد شد وارد سامانه صندوق هنر شوم، اما در اولین گام به محدودیت برخوردم و دیدم این سامانه برای ما کار نمیکند. این سامانه از من کد ملی میخواست که طبیعتاً نداشتم. خلاصه اینکه این تسهیلات عملاً برای ما قابل استفاده نیست.
منظورم این است که اینها علاوه بر اینکه باید برای آقای رجایی به خاطر نقش و جایگاهی که داشت حساب ویژهای باز کنند، باید به صورت کلی این مسئله را حل کنند. خانواده آقای رجایی هم امروز نباید تنها بمانند.
چون این خانواده ایثار کرده است. این خانواده در واقع ایثارگر است. در کنار ایثار این خانواده بوده که فعالیتهای آقای رجایی مقدور شده است. به نظر من باید خانواده آقای رجایی را خانواده ایثارگر تلقی بکنند و آنها را پس از آقای رجایی تنها نگذارند.چون اگر در تمام مدتی که آقای رجایی کار میکرد همراهی خانواده او نبود، آن کارها انجام نمی شد.
نظر شما