محمدسرور رجایی در سال ۱۳۹۷ در کتابی با عنوان «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» با ارائه مستندات تصویری، خاطرات رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس را روایت کرد که به گفته خودش تحقیق، پژوهش و گردآوری مستندات و مطالب این کتاب، ۱۰ سال طول کشیده بود.

«از دشت لیلی تا جزیره مجنون»

اثر او نخستین اثر پژوهشی جدی درباره رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس بود.

در  مهر سال ۹۷ به انگیزه انتشار این کتاب با این شاعر و ادیب گفت‌وگویی انجام دادیم که بخشی از این گفت‌وگو را بازنشر می‌کنیم تا با گوشه‌ای از دغدغه‌های ذهنی او آشنا شویم.

محمدسرور رجایی این کتاب را به خاطر یافتن پاسخ به پرسش‌های ذهنی‌اش تألیف کرده بود.

 دغدغه شما در خصوص تألیف «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» چه بود؟

جرقه تألیف «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» در سال ۱۳۶۱ در ذهن من خورده بود. آن زمان من نوجوان بودم و در افغانستان و کابل مجله جهادی «حرکت اسلامی» مخفیانه به دست ما می‌رسید. در شماره‌ای از آن مجله به شهیدی به نام حسین‌بخش جعفری برخوردم که محل شهادتش منطقه عملیاتی بستان ایران بود. همان زمان این پرسش برای من ایجاد شد که چرا در حالی که افغانستان درگیر جنگ است یک افغانستانی در بستان ایران شهید شده است.

در شماره‌های بعدی همان مجله متوجه شدم که یک ایرانی هم در افغانستان شهید شده است. همه این‌ها پرسش‌های ذهنی دوره نوجوانی من بود و این جرقه‌ها از همان جا در ذهن من ایجاد شد و فرصت برای یافتن پاسخ آن‌ها نبود. هر چه بزرگ‌تر می‌شدم پرسش‌ها هم برای من بزرگ‌تر می‌شد تا اینکه بر اثر ناآرامی‌های فراوان افغانستان به ایران مهاجرت کردم. فرصت را برای آموختن مغتنم شمردم و شروع کردم به تحقیقات در خصوص سؤال‌هایم و ذهنیتی که از نوجوانی داشتم. در نهایت پژوهش‌ها و پرسش‌های نوجوانی من پس از ۱۰ سال به سرانجام رسید و کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» در پاسخ به همین پرسش‌ها نوشته شد. از طرفی من اصلاً ندیده‌ام جایی از شهید و یا رزمنده و جانباز افغانستانی در کتابی صحبت شود. با اینکه خیلی‌ها می‌گویند افغانستانی‌ها در جنگ ایران حضور داشته‌اند اما این رزمندگان مغفول مانده‌اند و تا به حال اثری درباره آن‌ها منتشر نشده است. من می‌خواستم با نوشتن این اثر چهره مغفول افغانستانی‌هایی را که در جنگ ایران شرکت کردند، بر سر زبان‌ها بیندازم و مردم ایران بدانند افغانستانی‌ها در روزهای سخت کنار مردم ایران بودند و در جنگ هم خون دادند و هم جانباز و اسیر شدند.

منابع شما برای پیدا کردن مستنداتی که در این کتاب وجود دارد، چه بود؟

از ابتدا تا انتهای این اثر با تلاش خودم نوشته شده است. نهادهای مرتبط یا منابعی نداشتند یا من نتوانستم به آن‌ها دسترسی پیدا کنم. برای همین از ابتدا رزمندگان افغانستانی را شناسایی کردم و با آن‌ها مرتبط شدم. البته بسیاری از همین رزمندگان حاضر نشدند با من صحبت کنند چون انگیزه‌ای برای حرف زدن نداشتند. اما من در این ۱۰ سال با همه حرف زدم و خیلی‌ها هم وقتی تلاش و صداقت من را دیدند روبه‌روی من قرار گرفتند و مستندات را در اختیار من قرار دادند؛ مستنداتی مثل عکس‌ها و گزارش‌های عملیات کشف. در این اثر بیش از ۲۰۰ مستند با حاشیه‌نگاری و منبع درج شده است.  من برای ثبت و ضبط این خاطرات به شهرها و روستاهای مختلفی رفتم و با زحمت بسیار همه را پیدا کردم و تلاش زیادی کردم تا اعتماد آن‌ها را جلب کنم و در نهایت بسیاری از آن‌ها با من گفت‌وگو کردند و اسناد را در اختیار من قرار دادند.

چرا بعضی از رزمندگان افغانستانی نمی‌خواستند درباره آن سال‌ها با شما صحبت کنند؟

 دلیل سکوت امروز آن‌ها ناملایمات روزگار و شرایطی است که در این سال‌ها بر آن‌ها گذشته و می‌گذرد. حتی من با آن‌ها گفتم این خاطراتی که در سینه شماست امانت‌هایی است که نباید آن‌ها را به گور ببرید و آن‌ها فقط لبخند زده و گفتند: با خود به گور ببریم، بهتر است!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.