تحولات منطقه

۱۶ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۱
کد خبر: ۷۶۳۷۹۶

از توکیو ۱۹۶۴ تا توکیو ۲۰۲۰ توگویی زمان متوقف شده است.قلب ایران ایستاده است. اشک ها خشک شده اند.ایران فرزندش را در آغوش می گیرد.

پهلوانان، قلمدوش مردم
زمان مطالعه: ۲ دقیقه

یزدانی تختی نیست اما این مردم انگار همان مردم اند. مردم ایران پهلوانشان را از قهرمانشان بیشتر دوست دارند و این را همه گاه در طول تاریخ از تختی تا یزدانی نشان داده اند. بهرام توکلی کارگردان فیلم سینمایی تختی در سکانسی از فیلمش بازگشت کاروان ایران  از المپیک ۱۹۶۴ را نشان می‌دهد که فرودگاه مهرآباد در سیل مردم گرفتار آمده است. در آن پلان سیاه و سفید و تم نوستالوژیک «غلامرضا تختی» را می بینیم که بدون مدال به کشور بازگشته اما مردم با عکس‌های بزرگش به استقبال آمده اند و نامش را فریاد می زنند.

در آن استقبال تاریخی از مدال آوران دیگر ایران در آن دوره از المپیک نام و نشانی میان جمعیت نیست و این «تختی»است که در تمام آن سکانس روی دوش مردم تا خانه بدرقه می شود و با مردم می خندد و گاه اشک می ریزد.

پس از آن ۲۰ ثانیه لعنتی که دنیا روی سر یزدانی خراب شد و به گفته خودش او را شرمنده مردم کرد، تمام فضای مجازی پر شد از قدرشناسی مردمی که وسط همه این گرفتاری‌های تمام نشدنی مالی و معیشتی، زحمات و قدرت پهلوانشان را نادیده نمی گیرند.استوری‌ها ، توییت‌ها،  پست‌ها و...پر بودند از نام و نشان پلنگ ایرانی.درست به سان آن روزهایی که نام و رسم شیر ایران در توکیو ۱۹۶۴ فضای رسانه ای دنیا را در چنگ خود داشت.

روزگاری «الکساندر مدوید» روس از تختی و قدرتش و مردانگی اش گفت و حالا تیلور آمریکایی پس از نشستن در خاک یزدانی می گوید او قوی ترین مرد دنیاست که با او مبارزه کرده است. می گوید مقابل یل ایرانی چاره نداشته که دل به دریا بزند و ریسک کند.

یزدانی تختی نیست اما مهرش بر دل مردم ایران زمین نشسته است. چشم های پر شرم و قلب مچاله شده او برای وطن ارزشمند و طلایی است و نقره او طلایی است در دل تاریخی که همیشه به قهرمانان و اسطوره هایش دل خوش داشته و حرمت نام آنان را پاس داشته است.زندگی همین است. عرصه شکست ها ، اشک ها و لبخندها. گاهی شکست ها اتفاقاً تو دل بروتر می شوند و دردانه ها را عزیزتر می کنند.

طلای المپیک پرید اما مهر و عشق  یل مازرون بر دل ایران پررنگ تر شد. همین مهر است  که مانا و جاودانه می شود و خیلی از ماها حتی یادمان نیست که طلا های کشتی ما در ۱۹۶۴ بر گردن چه کسانی درخشیده است.گاهی خدا نمی خواهد که نمی‌خواهد و در این نخواستن او هزاران خواستنی است برای ما. مایی که در پیچ و خم های روزگار نام و یاد او را گاه فراموش کرده ایم. حالا برای پدرو مادرپیری  که تمام شب ها و روزهای قبل برای قهرمانی پاره تن شان قرآن به دست دعا می کردند نه یک مدال طلای المپیک که پسری طلایی مانده که محبوب ابدی کوچک و بزرگ این مرزو بوم است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.