با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن ۱۳۵۷ نظام سیاسی حاکم بر کشور از هم پاشید و حکومت دیکتاتوری دست نشانده محمدرضا پهلوی جای خود را به نظام جدید و نوپای مردمسالاری دینی داد و این آغاز راه پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی در جهانی مملو از شرک و کفر بود. به سخنی دیگر پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تشکیل هسته سخت مقاومت در جهان بود، هسته سختی که نه تنها الهامبخش، بلکه راهبر و پشتیبان آزادیخواهان جهان بهشمار میآمد؛ در این میان و درست در اوج احساس پیروزی، جنگ مهم دیگری در جریان بود؛ جنگی مابین دانشمندان ایران زمین که میخواستند زیرنظامهای لیبرالیسم را که جامعه ایران بر اساس آن اداره میشد، تغییر دهند و نظام اقتصاد، نظام تعلیم و تربیت و ... را بر اساس آموزههای اسلام بنا نهند تا بتوانند گامی بزرگ در رسیدن به قله آرمانهای انقلاب بردارند و دولتهای غربی و ایادی داخلی آنها که میخواستند با حفظ نظامهای لیبرال
اداره کننده کشور، جلو تحقق اهداف انقلاب اسلامی را بگیرند؛ در این میان آمریکا به عنوان کدخدای نظام سرمایهداری، در این راه از هیچ تلاشی خودداری نکرد؛ از ترور متفکران و نخبگان نظامسازی چون شهید آیتالله مطهری و شهید آیتالله بهشتی گرفته تا ترور هوشمندانه بسیاری از خواص ایران زمین، تحمیل جنگ خانمانسوز هشت ساله، تحریمهای ظالمانه و انواع دسایس و حیل دیگر.
باید گفت انقلاب اسلامی ایران هر چند با تغییر نظام سیاسی حاکم بر کشور و روی کار آوردن نظام سیاسی مترقی مردمسالاری دینی موفقیتهای خیره کننده و غیر قابل توصیفی در جهان کسب کرده، اما تا کنون نتوانسته است تغییرات بنیادین و پایدار در زیرنظامهای ادارهکننده جامعه پدید آورد و درنتیجه بسیاری از عوارض ذاتی این زیرنظامهای لیبرال گریبانگیر این انقلاب شده است: ایجاد فاصله طبقاتی، فساد اداری، گسترش فقر، فرهنگ مصرفگرایی، توسعه نامتوازن و ... از جمله این عوارض هستند اما در این میان بسیار جالب است بنگاههای خبرپراکنی غرب با نادیده گرفتن دستاوردهای بی شمار انقلاب اسلامی تمامی این عوارض ذاتی نظام سرمایهداری را که در کشورهای بلوک غرب امان را از مردم آن بلاد گرفته است به حکومت دینی نسبت میدهند و بسیار بدتر آنکه برخی به اصطلاح دانشگاهیان کمسواد نیز سخنان سراسر دروغ و فریبکارانه آنها را تکرار میکنند و در جامعه تحت فشارِ ایران نشر میدهند. حال آنکه اصولاً هنوز هیچیک از نظامهای اداره کننده کشور بهغیر از نظام سیاسی حاکم بر جامعه به صورت بنیادین دچار تحول نشده است، هنوز نظام تعلیم و تربیت و نظام اقتصاد همان نظامهای لیبرال و نظامهای سرمایهداری هستند و نباید تغییرات سطحی و ظاهری نخبگان و آحاد جامعه را دچار خطای محاسباتی کند و پر واضح است تا زمانی که نظامهای سرمایهداری بر کشور حاکم هستند، تغییر محسوس و پایداری حاصل نخواهد شد؛ چرا که از کوزه همان برون تراود که در اوست.
بنابراین لازم است دولت محترم سیزدهم توجه به ایجاد نظامهای جدید اداره جامعه به خصوص دو نظام تعلیم و تربیت و اقتصاد را سرلوحه برنامههای راهبردی خود قرار دهد؛ امری که بسیار سخت و طاقتفرسا خواهد بود و لازمه آن انتخاب مسئولانی آگاه، بصیر و تحولخواه در همه مسئولیتهای اجرایی است.
نظر شما