به گزارش گروه فرهنگ و هنر قدس آنلاین، زندگی بازیگران و افراد مشهور همیشه برای طرفدارانشان جالب و سوالبرانگیز بوده و حالا شبکههای اجتماعی در فضای مجازی فرصت بیشتر و بهتری را برای افراد معروف و طرفدارانشان فراهم کرده تا با زندگی روزمرهشان همراه شوند، اما پیش از قدرت گرفتن فضای مجازی نیز این مسیر ارتباطی به شکل دیگری باز بود و بسیاری چهرههای شناخته شده مجموعه خاطرات و تجربیات زندگی حرفهای و شخصی خود را در قالب کتاب منتشر میکردند، اتفاقی که هنوز هم میان هنرمندان، ورزشکاران و سیاستمداران طرفداران بسیار دارد و بازارش آن ور آب پررونقتر از اینجاست. اما در سال های اخیر هنرمندان مطرح ایرانی هم دل به دریا زدند و کتاب خودشان را نوشته اند. «علیرضا خمسه» بازیگر قدیمی سینما نیز اخیراً کتابی تحت عنوان «خمسه به روایت خمسه» را به چاپ رسانده و به زودی دومین کتابش یعنی «ماموریت آقای شادی» روی پیشخوان کتابفروشی ها قرار میگیرد. با او درباره انگیزهاش از انتشار این کتابها به گفتوگو پرداختیم که در ادامه می خوانید.
شما هنرمند سرشناس و فعالی هستید و طبیعتاً در طول سالهای فعالیتتان اتفاقات بیشماری افتاده که انگیزه شما را از نوشتن توجیه می کند، اما شکل گیری آن برای خودتان چطور رقم خورد؟
این یک اتفاق جدید نیست و من از همان ابتدای کارم دست به قلم بودهام و به بهانههای مختلف برای مجلات و روزنامهها مطالبی مینوشتم. از یک جایی به بعد با خودم فکر کردم این مطالب را جمع آوری و منتخبی از آنها را چاپ کنم. در همین راستا با خانم توکا ملکی مدیر انتشارات خط و طرح صحبت کردم و ایشان نیز آقای امید نجوان را برای همکاری و گردآوری مطالب به بنده معرفی کردند. بنابراین همه آنچه را که داشتم از جمله مطالب ترجمه شده، اشعارم، مقالات و فیلمنامهها را در اختیار آنها قرار دادم و با مشورت این عزیزان منتخبی از این آثار برای چاپ آماده شد که امروز در دسترس است.
درباره محتوای «خمسه به روایت خمسه» و «ماموریت آقای شادی» هم برای خوانندگان ما بگویید.
«خمسه به روایت خمسه» عنوانی است که خانم توکا ملکی برای کتاب انتخاب کردند و همانطور که گفتم مجموعهای منتخب از ترجمهها، سرودهها و مقالاتی است که طی چهل سال در نشریات مختلف چاپ شده بود. اما کتاب دیگر با نام «ماموریت آقای شادی» که انشالله به زودی چاپ و منتشر خواهد شد یک مصاحبه مفصل با آقای رستگار است که از ابتدای فعالیتهایم تا انتها، درباره فیلم و سریالها، پشت صحنه و خاطرات گفتوگوهای مفصلی شده که امیدوارم آن هم به زودی در دسترس علاقمندان قرار بگیرد.
اینکه برخی نویسندگان فیلمنامه بنویسند یا فیلمسازی کتاب فیلمهایش را منتشر کند بیشتر رایج است تا اینکه هنرمندی از تجربیات زندگی شخصی و حرفهای خودش بنویسد. به نظر شما چرا این اتفاق کمتر میافتد؟
شاید من جزو معدود کسانی هستم که خاطرات و مطالبم را در قالب کتاب یا کتابهایی منتشر کرده و میکنم و اینکه چرا همکارانم به این راه روی نیاوردند شاید به بیانگیزگی آنها مربوط شود. کاهش سرانه مطالعه در کشور تقریباً انگیزه را از بسیاری نویسندگان و مترجمین گرفته است، چه برسد به کسانی که دست به قلم نبودهاند و لازم است که برای دست به قلم بردن آنها ایجاد انگیزه شود. شما فکر کنید در بهترین شرایط تیراژ کتابها ۵۰۰ جلد است، خب این یک فاجعه است و باعث شده کسی سمت کتاب و کتابت نرود و به نظرم انگیزهها کمرنگ است.
نوشتن کتاب خاطرات و زندگینامه میان بازیگران هالیوودی بسیار رایج است و اخیراً ستارگان سینما کتاب زندگیشان را منتشر کردند و در این کتابها از بسیاری اتفاقات و رازها پرده برداشتهاند. به نظر شما خاطره نوشتن و یا عیان کردن بخشهای پنهان چقدر در فرهنگ ما رایج و قابل پذیرش است؟
اینکه این اتفاق در کشورهای دیگر یا هالیوود بیشتر رخ میدهد به این دلیل است که برایشان توجیه اقتصادی دارد و این مسئله ناشی از سرانه بالای مطالعه و چاپ کتاب در تیراژهای بالاست. به همین خاطر است که از سیاستمدار و هنرمند تا افراد معمولی از تجربیاتشان مینویسند. اما تقریباً میتوان گفت در ایران اگر کسی دست به قلم میبرد باید خودش برای چاپ کتابش دست به جیب هم بشود. زیرا به قدری تیراژ پایین و هزینههای چاپ کتاب بالاست که دیگر کسی رغبت نمیکند به این سمت بیاید، اما بهرحال من جزو معدود کسانی بودم که دوست داشتم حداقل برای خودم این اتفاق رقم بخورد که خوشبختانه ۵۰ درصد آن محقق شده و نیم دیگرش هم مربوط به کتابی است که منتظریم چاپ شود.
اما یکی از دلایلی که رغبت چندانی به نوشتن خاطرات در کشور ما وجود ندارد، صرف نظر از مسائل مرتبط با انتشار و توجیهات اقتصادی، یک مسئله فرهنگی، روحی و عاطفی است. ما ملتی هستیم که اهل رودربایستی و بقول خودمان اهل حفظ ظاهریم به این معنا که چیزی نگوییم به کسی بربخورد و حرمتها را نگه میداریم و سعی میکنیم جوری زندگی کنیم که حرفی از آن در نیاید. در حالی که در کشورهای دیگر مردم راحتتر زندگی میکنند و بیشتر به عقاید و احساسات خودشان وفادارند تا اینکه مردم راجع به آنها چه میگویند و به راحتی حقایقی را که در زندگی حرفهای و شخصی خودشان اتفاق افتاده، افشا میکنند، اما در ایران ما سعی میکنیم حفظ آبرو کنیم و با این اوصاف اینجا چندان رایج نیست که پردهها را کنار بگذارند و در کتابها از خاطرات و اتفاقات واقعی زندگی و کارشان بگویند.
آقای خمسه شما در جایی اشاره کردید که باید تمرین نوشتن کرد و مهارتش را آموخت. اما نکته اینجاست که یکی از مشکلات کتاب در سال های اخیر نازل بودن سطح کیفی برخی آثار به ویژه در حوزه شعر است. برخی هنرمندان و یا افراد معمولی با سابقه کم اقدام به انتشار دفتر شعر یا داستان و رمان کرده اند که با انتقادهایی هم روبرو بوده است. به نظر شما چطور می توان در خلال حفظ کردن سنت نوشتن، مهارت های آن را هم آموخت؟
نازل بودن سطح کیفی آثار ناشی از پایین بودن سرانه مطالعه است که باعث می شود هیچ شوق و انگیزهای در نویسنده برای آموختن مهارت های نگارش ایجاد نشود و این لطمه جبران ناپذیری به عرصه ادبیات می زند، با این وجود مطمئن باشید در همین جامعه شاعرانی هستند که همچون گذشته به سرودن اشعارشان مشغول هستند و نویسندگان و مترجمان درجه یکی هستند که بی توجه به بازار و مبتنی بر انگیزه و هدفی که برای خودشان تعیین کردند دست از نگارش و نوشتن برنمی دارند و در این میان تازه واردانی هم هستند که دوست دارند این مهارت را فرا بگیرند و دست به تجربه و تمرین می زنند و فکر می کنم هیچ ایرادی هم ندارد که این دوستان شعرهایشان را چاپ کنند. بهرحال این مخاطب است که باید انتخاب کند و همیشه اوست که حرف اول و آخر را می زند.
یکی از مشکلاتی که در جامعه ما وجود دارد این است که هرکدام از ما از استادکار تا شاگرد در هر زمینه ای از صنعت و سیاست گرفته تا فرهنگ فکر میکنیم به درجه ژنرالی رسیدهایم در حالی که خیر! اینطور نیست. هر عرصهای به تکرار و تمرین و بازآموزی و آموزش های جدید نیاز دارد. به همین علت است که ما معمولاً یا رشد نمی کنیم یا کم رشد می کنیم زیرا در خودمان احساس خلاء نداریم و برای همین به سمت آموزش های جدید نمی رویم و فکر می کنیم هرچه در جوانی آموختهایم برای ادامه راه کافی است در حالی که امروز در دنیا تاکید می کنند هرچه می دانید باید به روز شود.
طبیعتاً زندگی هنرمندان مطرح برای علاقمندانشان جذاب است اما شیوه نگارش و روایت این تجربیات هم در میزان تاثیرگذاری آن غیرقابل انکار است. تجربه خودتان از نوشتن کتاب چه بود و چطور فضاسازی را انجام دادید که خواندنش برای مخاطب دلنشین و جذاب باشد و بخواهد خواندن کتاب را ادامه دهد؟
کتاب «خمسه به روایت خمسه» و کتاب دومم یک جا نوشته نشده و در واقع گردآوریی از مقالات و مطالب چاپ شده است و البته روی جلد هم آمده که به کوشش امید نجوان است و اگر حسن یا عیبی در نوشتهها میبینید اینها مربوط به سال هایی نزدیک به نیم قرن است و به طور مثال دهه پنجاه شعری سروده شده و دهه هفتاد مطلبی در روزنامه ای چاپ شده که مجموع آنها توسط نویسنده کتاب انتخاب شده و یادتان باشد من نویسنده این دو کتاب نیستم. در کتاب دوم یعنی «ماموریت آقای شادی» در واقع من روی صندلی داغ نشستهام و آقای رستگار سوالاتی می کند و من پاسخ می دهم و آنچه را که گفتهام به قلم ایشان نگاشته شده است.
فکر می کنید چاپ کتابتان چه تاثیری روی دیگر هنرمندان می گذارد و آیا باعث تشویق آنها به این کار می شود؟
این سوال خوبی است و به نظرم بله تاثیر می گذارد. وقتی آقای رضا کیانیان کتاب نوشتند و درسهایی که از بازیگری آموخته اند را برای علاقمندان در کتابهایی منتشر کردند روی من تاثیر گذاشت و من هم آرزو می کنم این اتفاقی که رقم زدم نیز روی همکارانم تاثیر بگذارد. من همواره از جوانترها و به ویژه پیشکسوتان خواستم خاطرات و تجربیاتشان را در عرصه کار به رشته تحریر دربیاورند، چرا که این نوشته ها ماندگار و به نسل های بعد منتقل می شود. طبیعتاً این نگاه برای من هم جدی بوده و سالها منتظرش بودم و خیلی دوست دارم این اتفاق در همکاران دیگرم تسری پیدا کند و خودم هم مشغول خواندن کتاب همکارانم شوم.
آیا تجربه نوشتن این دو کتاب باعث می شود که باز هم سراغ نوشتن بروید و به اصطلاح مزه آن زیر دندانتان رفته و ادامه اش می دهید؟
در مورد آینده هیچ کس نمی داند چه اتفاقی می افتد اما همانطور که گفتم نکته ای که برای ادامه راه بسیار مهم است ایجاد انگیزه و حفظ آن است. من قبلاً کتابی تحت عنوان «آموزش پانتومیم» را آماده کرده بودم که تیراژ آن از ۴هزار نسخه شروع شد و زمانی که به چاپ هفتم رسید ۵۰۰ نسخه بود. طبیعتاً وقتی می بینید کتابتان به چاپ هفتم، هشتم و بیشتر میرسد خیلی خوشحال می شوید ولی اگر به دلایل اقتصادی و کاهش سرانه مطالعه تیراژش کم شود انگیزه هم کمتر می شود. در واقع بخش عمده انگیزه ما از سمت جامعه منتقل می شود مگر اینکه ما آدمهای خارق العاده ای باشیم که بدون هیچ چشمداشتی از جامعه این انگیزه را مدام تقویت کنیم و به راهمان ادامه دهیم.
اگر ناگفتهای دارید برایمان بگویید.
به نظرم یکی از راههای تشویق افرادی که دست به قلم می برند این است که وزارت فرهنگ و ارشاد و سازمان هایی که به موازات وزارتخانه کار می کنند کتابها را از ناشران و نویسندگان بخرند و در اختیار کارکنانشان قرار دهند. به طور مثال خانه سینما بیش از ۴ هزار عضو دارد و اگر این امکان باشد که کتابی را بخرد و در اختیار اعضایش بگذارد تیراژ آن کتاب هم بالا میرود. حالا تصور کنید ارگانهای فرهنگی دیگر نیز مشوق مطالعه در کشور باشند و از نویسنگان کتاب بخرند و در اختیار نیروهایشان قرار دهند، خود این مسئله به تنهایی باعث تشویق مطالعه در کشور میشود.
انتهای پیام/
نظر شما