تحولات لبنان و فلسطین

حتماً شما هم بارها و بارها، درباره کرامت‌های حضرت امام رضا(ع) روایت‌ها و حکایت‌هایی شنیده‌اید و شاید خودتان هم شاهد یکی از این کرامت‌ها بوده‌اید و یا اصلاً مشمول یکی از آن کرامت‌ها قرار گرفته‌اید.

قصه مسلمان شدن وزیر زرتشتی خوارزمشاه

کثرت این وقایع آن قدر بوده‌ است که در طول هزار سال گذشته، افراد زیادی به فکر جمع‌آوری و نگارش این کرامت‌ها افتاده‌اند. نمونه‌اش ابوعبدالله محمد بن عبدالله شافعی که در سال ۳۹۳ خورشیدی درگذشت؛ او مجموعه‌ای از کرامات را در کتاب «مفاخرالرضا(ع)» جمع کرد که البته اصل اثر به دست ما نرسیده‌ است، اما می‌توان در آثار گوناگونی که در این دوره تاریخی نوشته شده‌، رد و نشانی از آن یافت. جالب اینجاست که برخی از این کرامت‌های نقل شده، مربوط به افرادی است که اصولاً به دین اسلام مشرف نشده‌ بودند و پس از دریافت یا مشاهده کرامت است که لب به شهادتین می‌گشایند. الغرض، می‌خواهم امروز برایتان روایتی بسیار قدیمی نقل کنم؛ روایتی از شفای یک زرتشتی در حرم مطهر امام رضا(ع)؛ رویدادی که حدود ۹۰۰ سال پیش اتفاق افتاد و ماجرای آن در کتاب «ألثّاقِبُ فِی المَناقِب» که منسوب به عمادالدین ابوجعفر طوسی مشهور به «ابن‌حمزه» از علمای بزرگ شیعه در قرن ششم هجری است، نقل شده؛ حکایتی جذاب و خواندنی که امروز با هم مرور خواهیم کرد.

نگرانی‌های یک فرستاده سیاسی

در روزگار حکومت سلطان سنجر سلجوقی، فرزند ملکشاه و از فرمانروایان قدرتمند دودمان سلجوقیان در ایران، منطقه خوارزم نیز مدتی تحت حاکمیت وی قرار گرفت. از زمان‌های خیلی قدیم به حاکمان خوارزم، خوارزمشاه می‌گفتند و این لقب، ظاهراً تا حمله مغول به ایران هم رواج داشت. القصه، در آن زمان در دربار خوارزمشاه یعنی حاکم خوارزم، فردی زرتشتی حضور داشت که مشهور به انوشیروان مجوسی اصفهانی بود؛ مجوس در لغت عرب به معنای زرتشتی است. آقای انوشیروان از افراد بسیار معتمد و کاربلد دربار خوارزمشاه بود و به همین دلیل، مورد علاقه و توجه وی قرار داشت و مقام وزارت هم پیدا کرده‌ بود. یک ‌بار پیکی از دربار سلطان سنجر سلجوقی به دربار خوارزمشاه آمد و در مورد مسئله‌ای از او توضیح خواست. از آنجا که به هر دلیل، نمی‌شد توضیح را در نامه مکتوب کرد، خوارزمشاه تصمیم گرفت فرد معتمد خود، یعنی همین انوشیروان اصفهانی را به دربار سنجر بفرستد، اما این وسط مشکلی وجود داشت؛ انوشیروان به بیماری بَرَص مبتلا شده بود و تقریباً سراسر بدنش به این عارضه دچار بود. از طرفی او اطلاع داشت که درباریان سلطان سنجر، در خوار و خفیف کردن امثال انوشیروان اصفهانی که هم مسلمان نیست و هم بیماری برص دارد، بسیار فعال هستند! اما خب، نافرمانی نسبت به دستور خوارزمشاه هم می‌توانست برای انوشیروان گران تمام شود. این بود که با ترس و وحشت از خوارزم خارج شد و به سوی اصفهان، پایتخت سلجوقیان حرکت کرد. در آن زمان هنوز سلطان سنجر مرو را به پایتختی انتخاب نکرده‌ بود.

ورود به وادی طوس و مشهدالرضا(ع)

انوشیروان در مسیر حرکت، به مشکل خود می‌اندیشید، تا اینکه به وادی طوس رسید و در آنجا مدتی را به استراحت پرداخت. در این بین شاهد گفت‌وگوی مردم درباره کراماتی بود که درباره حضرت ثامن‌الحجج(ع) نقل می‌کردند. او که سخت دلشکسته و نگران بود، از آن مردم درباره شفا گرفتن در حرم رضوی پرسید. صاحب کتاب «ألثّاقِبُ فِی المَناقِب» می‌نویسد: «قالَ لَهُ بَعْضَ النّاس: لَو دَخلتَ قُبَّتهُ و زرتَهُ وَ تَضَرَّعَت حَولَ قَبْره و تَشَفَّعَت بِه إلی اللهِ سُبحانَهُ وَ تَعالی، لأجابَکَ إلیهِ و أزالَ عَنکَ ذلِکَ»؛ برخی از مردم به وی گفتند اگر وارد روضه منوره شوی و در کنار مرقد مطهر بنشینی و با تضرع از خداوند بخواهی که به حق مقام او، به تو شفا عنایت فرماید، پروردگار دعایت را اجابت خواهد کرد و این مرض از بدن تو جدا می‌شود. انوشیروان که سخت تحت تأثیر قرار گرفته ‌بود، پاسخ داد: من مسلمان نیستم و می‌ترسم که خادم آن مکان، مانع ورود من به روضه منوره شود. یکی از آن افراد به وی توصیه کرد: تغییر لباس بده و همراه زائران وارد روضه منوره شو؛ کسی نخواهد فهمید. انوشیروان به این توصیه عمل کرد؛ تغییر لباس داد، وارد حرم مطهر شد و در گوشه‌ای نشست؛ درددل کرد و اشک ریخت؛ از خدا خواست که به حرمت صاحب این قبر، او را شفا دهد. لحظات به سرعت سپری می‌شد و انوشیروان مجوسی اصفهانی، متوجه آن نبود. ساعاتی بعد به خود آمد؛ زمانی که دیگر آفتاب غروب کرده‌ بود و خادم قصد داشت درِ روضه منوره را ببندد. انوشیروان به سرعت از روضه منوره خارج شد؛ وقتی به خانه رسید و لباس از تن بیرون آورد، متوجه شد که اثری از بَرَص بر تن وی نیست؛ او شفا یافته بود. در پی این اتفاق، روز بعد در حالی که شهادتین را بر زبان می‌راند، وارد حرم مطهر شد؛ اموال فراوانی را میان مستمندان تقسیم کرد و دستور داد صندوقی از جنس نقره، برای مرقد مطهر رضوی بسازند و نصب کنند. نویسنده این گزارشِ مربوط به قرن ششم هجری آورده ‌است که این روایت، نزد مردم خراسان مشهور است و بسیار بوده‌اند افرادی که انوشیروانِ شفایافته را دیده‌اند. از این واقعه حدود ۹۰۰ سال می‌گذرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.