ظاهراً ایشان نخستین بار در سخنرانی اربعینشان در جمع هیئتهای دانشجویی آن را مطرح کردند و دومین بار در سالروز ولادت حضرت زهرا(س) در جمع مداحان به این موضوع پرداختند و سومین بار در سخنرانی ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ مأموریت جهاد تبیین را فریضهای قطعی و فوری با ماهیت روایت درست حوادث معرفی کردند که فقط فریضه انسانها نیست، بلکه بیشتر تکلیف سازهها و نهادهای اجتماعی است که ماهیت رسانهای دارند.
ما در گفتوگو با حجتالاسلام حسین مهدیزاده، پژوهشگر فقه حکومتی و مسئول میز نظریه اجتماعی فرهنگستان علوم اسلامی ایده جهاد تبیین رهبر معظم انقلاب را از دو منظر مورد بررسی قرار دادهایم؛ یکی در پاسخ به این پرسش که چرا از سه جلسهای که ایشان این ایده را مطرح کردهاند، در دو جلسه مخاطب خودشان را هیئتها قرار دادهاند و دیگر اینکه چرا اصطلاح «روایت» در فرایند جهاد تبیین در منظومه فکری ایشان تا این حد پررنگ شده است. در بخش نخست این گفتوگو زاویه دوم یعنی تأکید بر مسئله «روایت» را مورد بررسی قرار دادهایم.
جناب مهدیزاده، به نظر نوع خوانشی که از صحبتهای رهبر معظم انقلاب در خصوص جهاد تبیین توسط چهرههای وابسته به جبهه انقلاب در حال بازتولید است، بیشتر از جنس ابزارهای اقناع و اقناع زبانی است. آیا منظور رهبری از جهاد تبیین چنین نقشی است؟ این را از این نظر میپرسم که با چنین خوانشی، نمیتوان تمایز چندانی با تأکیدات پیش از این ایشان پیدا کرد؟
موضوعی که بهتازگی رهبری به اسم «جهاد تبیین» مطرح کردند، از چند زاویه احساس میشود ایشان تلاش دارند مسئلهای را که در ذهن خودشان بسیار جدی است برای مخاطب عمومی مطرح و یک مسئله کمی پیچیدهتر را با فراوریهای سادهتری ارائه کنند. چون پیش از این، ایشان سابقه استفاده از اصطلاح «گفتمان» را داشتهاند و حالا دارند از اصطلاح دیگری به اسم روایت استفاده میکنند، به نظر میرسد ایشان یک مدیوم و کدگذاری جدید برای مفاهیمی که باید انقلاب به جامعه منتقل کند، پیشنهاد میکنند که پیش از این، احتمالاً از آن حرف زدهاند و الان دارند یک وجه عمومی به آن میدهند یا مخاطب خاص را دعوت میکنند که تو بیا و روی این موضوع کار کن.
ایشان ۱۹ بهمن در خصوص روایت درست حوادث صحبت کردند که یکی از مسئلهها و میدانهای جدیدی است که به مرور جلو راه انقلاب اسلامی باز شده است. در دورانی که رسانهها دارند گستردهتر میشوند و فضای درونی جامعه نیز در کنترل رسانههای دیگر قرار میگیرد، به مرور روایت کردن حوادث از کنترل شما خارج میشود.
جمهوری اسلامی در چند سال اخیر در روایت اتفاقات درونی خود مبتلا به رقبایی شده که صحنهها را به ضرر او تبیین میکنند. رسانههای فارسی زبانِ مخالف انقلاب و جمهوری اسلامی، به کمک فضای مجازی خیلی گل درشت، در روایت لحظات و حوادث درون کشور حضور دارند و سبک روایتگری سنتی اخبار و حوادث در فضای داخل ایران را بهکل زیر سؤال بردهاند، به نحوی که بخش متوسط مدرن و حتی طرفدار انقلاب هم در بدست آوردن خبر، به آنها رجوع میکنند و در خیلی از مواقع حتی اگر روایت آنها را قبول نکنند، اما از سبک روایت آنها خوششان میآید.رهبری در این شرایط از اصطلاحی به اسم «روایت» استفاده کردند که ما داریم روایت خودمان را از دست میدهیم.
ما باید راویان پروژه خودمان باشیم. تا حالا این روایت در اختیار سازه اصلی رسانهای کشور بوده است ولی حالا ما باید برای این کار فکری کرده و نیروهای جدید روایتگری پیدا کنیم. به نظرم ایشان خیلی فکر کردهاند که چطور میتوان کنترل روایت را پس گرفت و احتمالاً خیلی جدی و خودآگاه، مخاطبی به اسم هیئتیها و مذهبی را به عنوان کسی که میخواهند آنها را به جهاد تبیین دعوت کنند، انتخاب کرده و بعد هم گفتهاند بقیه نیز باید ورود کنند.
نکاتی را درباره مفهوم روایت عرض کنم. روایت غیر از گفتمان است. گفتمان در اختیار ما اهل نظر است. ما اهل نظر مفاهیمی را که تولید میکنیم و عمدتاً مفاهیم تحلیلی هستند، در قالب گفتمان صورتبندی کرده و فرم و یک قالب زبانی به آن میدهیم. قالب زبانی یعنی ابزارهای زبانی را که علم از آنها استفاده میکند، بهکار بریم و به مخاطبمان منتقل کنیم. مخاطب ما نیز معمولاً کسی است که سطحی از تحلیل را داشته باشد. نکته مهم این است این نوع ابزار گفتوگو و تفاهم، نیاز به نوعی فرهیختگی دارد. نوعی جدیت برای اینکه شما اهل گفتوگو و تفاهم از طریق ابزار زبانی باشید ولی خودتان میدانید بخش زیادی از مردم استعدادهای زبانی بسیار گستردهای ندارند یا حتی آن استعدادهایشان به بلوغ نرسیده است، بنابراین وقتی میخواهید از طریق ابزارهای زبانی این کار را انجام دهید، سطح گستردهای از مخاطبان خود را از دست میدهید.
اهل نظر همیشه دچار این مشکل هستند که وقتی میخواهند حرف بزنند گاهی بخشی از جامعه از سطح جدیت ما که میخواهیم یک ایده و مسئلهای را در قالب کلمات بیاوریم و تحلیلی به آن بزنیم و به جامعه عرضه کنیم، خندهاش میگیرد که من اصلاً نمیتوانم با زحمتی که تو میکشی، حس بگیرم. بنابراین کسانی که میخواهند با زبان تحلیلی بیایند و برای جامعه انگیزه تولید کنند، احساس میکنند جامعه فروبستگی دارد و با آنها همراهی نمیکند. شما در همین شبکههای اجتماعی ببینید کسانی که اهل اندیشه هستند به طور طبیعی همیشه این پیام را دریافت میکنند که ما نفهمیدیم چه میگویی؛ دوست داریم بفهمیم ولی نمیفهمیم چه میگویی. بعضیها نیز میخندند و اصلاً نمیتوانند ارتباط بگیرند. ارزش تفاهم نیز به این است که وقتی تفاهم میکنید، بتوانید روی تصمیم و کنش طرف مقابلی که با او به تفاهم رسیدهاید اثر بگذارید، درست است؟ این نکته بسیارمهمی است. مهم این است روی تصمیمها، انتخابها و جهتگیریهای طرف نیز موقعی که با او به تفاهم میرسم اثر بگذارم. حالا در مقابل ابزارهای تحلیل که شما در تصمیمگیری دارید، من گاهی مینشینم و سعی میکنم سطح تخصص خودم را بالا ببرم، از چه طریقی؟ از طریق تحلیل. سپس برای اینکه بتوانم به جامعه کمک کنم که سطح تحلیلش را بالا ببرد سعی میکنم از ابزارهای گفتمانسازانه مثلاً استفاده کنم. در مقابل این یک روش دیگر نیز وجود دارد که برای مدرنیته معجزه کرده است. به نظرم ادیان و دین اسلام نیز از این قضیه بهشدت استفاده میکرده و ما به نوعی از این ایده فاصله گرفتهایم؛ آن، ابزارهایی است که چه در قالب کلمات و چه در قالبهای دیگر به جای اینکه تحلیلهایی از یک پدیده را به شما عرضه کند به یکباره تصویر مثالی آن پدیده را برای شما مجسم میکند. در این اتفاق، شما با یک تحلیل انتزاعی که باید خودتان ارزش آن را درک کنید مواجه نیستید، بلکه به علت اینکه دارید تصویری در ذهن طرف مقابل خودتان مجسم میکنید و چون این اتفاق دارد در فضای خیال او میافتد، خودش ابزارهای انگیزشی خود را به صورت مقتضی فراخوان میکند و بدون اینکه تقریباً کنترل در اختیار خودش باشد، ناگزیر یک موضعی میگیرد و یک احساس همراهی یا عدم همراهی نسبت به تصویری که در ذهنش مجسم شده پیدا میکند. نظریههای روایت و برخی نظریههای دیگری که وجود دارد، کارکرد اصلیشان این است که از طریق مجسم کردن صحنهها و به تصویر کشیدن جزئیات به نحوی که مدنظر تصویرساز و روایتگر است، یا به طرف مقابل حمله کنند، چرا که ابزار حمله هم هستند یا اینکه اگر خیرخواه باشند و نخواهند به طرف مقابل حمله کنند میتوانند ابزار تفاهم باشند یعنی به نوعی ابزار کمک و همیاری باشند نه ابزار کنترل.
انسان را از وضعیت خنثی نسبت به یک چیز، یک کنش و رخداد به یک وضعیت کاملاً جهتدار سوق بدهند. مزیت این ابزار این است که حتی عوامترین انسانها نیز از آن استفاده میکنند و آن را میفهمند و میتوانند به موضع برسند. نکته دیگر اینکه بعضی از انسانها را که ببینید، مثلاً اهل مسخره کردن هستند و در دنیای مدرن نیز اینطور انسانها خیلی تعدادشان زیاد شده است، آدمهایی که میخواهند مال خودشان باشند و کاملاً بیمسئولیت در دم زندگی کنند، حتی چنین کسانی نیز نمیتوانند موضع تمسخر خودشان را در برابر تصویر حفظ کنند.
تصویر، آنها را وادار میکند حب و بغض بروز دهند ولو اینکه نتوانند از کلمات استفاده کنند مجبور میشوند با احساسشان، موضع خود را مشخص نمایند. پس تصویرساز به نوعی شما را وادار به موضعگیری میکند. این قدرت بسیار بیشتر از قدرت مفاهیم تحلیل برای وادار کردن شما به موضعگیری است. یعنی کسانی که از ابزارهای تحلیلی استفاده میکنند ممکن است دست آخر مسخره شوند که طرف بگوید اصلاً نمیخواهم حرفت را گوش بدهم ولی به ندرت پیش میآید کسی که دارد قصه و روایتی را تعریف میکند، طرف مقابلش بتواند به این راحتی به او حمله کند و بگوید من نمیخواهم حرف تو را گوش کنم. این یک مزیت خیلی بزرگ در قالب تصویر است.
مدرنیته بهشدت به این قضیه معتاد است یعنی کارهایی را که میخواهد انجام دهد از چند سال پیش و از بازه زمانی بسیار ایمنی شروع میکند و تصاویر آن را در ذهن طرف مقابلش میکارد. البته به این دلیل که مدرنیته بهخصوص مدرنیته قرن بیستم یعنی در مدرنیته پسافرویدی که کنترل از طریق ناخودآگاه انجام میشود و یکی از کارکردهای مهم تصاویر همین ارتباط جدیای است که با ناخودآگاه دارد، مدرنیته اصلاً از تصاویر به مثابه ابزار خشن برای کنترل استفاده میکند. البته تصاویر فقط ابزار کنترل نیستند، بازار تفاهم نیز هستند ولی به نظر من مدرنیته کاملاً به آن نگاه کنترلی دارد و میخواهد وحدت جبری در جامعه ایجاد کند و کاملاً دارد به شکل جبار ناخودآگاهها و جبار سلطهگر بر ناخودآگاهها ورود پیدا میکند. ما باید مواظب باشیم خدای نکرده ابزار تصویر را با این دید نگاه نکنیم.
یکی از سؤالات جدی من همین جاست. به یاد دارم در نشستهایی با عنوان «رسانه در تمدن نوین اسلامی» یکی از اساتید همین را میگفت که ما برای دستیابی به تمدن نوین اسلامی باید نسبت جدیدی با تصویر برقرار کنیم. پس شما میگویید نباید دید ما به رسانه به عنوان یک ابزار استیلاگر باشد و مدرنیته به صورت یک ابزار خشن برای کنترل از آن استفاده میکند؟
ما باید با دید ابزار تفاهم به آن نگاه کنیم چرا که مسئله ما رشد انسانهاست و کنترل انسانها نیست. این بسیار مهم است. من همیشه نگران این هستم که وقتی حکومتها و انسانها ابزارهای دقیق و مؤثر پیدا میکنند، نگاهش استیلاست یا نوعی همراهی و یاریگری و مشارکت؟ به هر حال این ابزار چنین توانی دارد و طرف مقابل ما به هر حال ناجوانمردانه دارد از آن استفاده میکند و ما نمیتوانیم در مقابل استفاده او ساکت باشیم، چرا که همچون میدان جنگ که دشمن شما شروع به جنگ میکند، شما نمیتوانید اینجا خاکریز نزنید بلکه باید خاکریز بزنید؛چرا؟ چون بالاخره آنجا خاکریز زده شده و حالا اگر شما سکوت کنید سبب نمیشود طرف مقابل شما نیز دست از این میدان بردارد بلکه او شروع به ترک تازی میکند و حالا این شما هستید که از این میدان لطمه و شکست میخورید. نکته دوم در خصوص روایت، این است که موضوعات روایتها متفاوت است. گاهی اوقات ما میخواهیم خودِ اکنون را روایت کنیم. معمولاً اکنون به دانشهایی چون اخبار و امثالهم واگذار میشود. یک ابزار لحظهای مثلاً رسانه و روزنامه و حالا رسانههای لحظهایتر... یعنی تا پیش از اینکه رسانههای برخط بیایند، روزنامهها به فاصله یکی دو روز آن را منتقل میکردند. اینها روایت اکنون میگویند. اخبار سیاسی، سیاستمدار اصولاً خود را متکفل این میداند یعنی به سراغ حکومتهای دیکتاتوری هم که بروید، اینها اخبار اکنون را خیلی جدی میگیرند و حتی گاهی اوقات فکر میشود روابط عمومی شرکتها و دانش روابط عمومی خیلی خودش را متکفل این اخبار روزمره و روایت اکنونها میداند؛ این خیلی قرائت ناقصی است ولی دم دستیترین و رایجترین است. خبرنگار نیز همین طور است، یعنی خبرنگار خیلی از اوقات بهخصوص در خبرگزاریهای خیلی ضعیف که ما الان در ایران داریم، معمولاً یک روایت سرد و بیروح را از اکنون روایت میکند. سردی و بیروحیاش به این دلیل است که خبرنگار ارزش کار خود را نمیداند و نمیفهمد دارد چکار میکند. مضاف بر اینکه چون ارزش تصویر را کم درک میکنیم، خبر گاهی از ۱۰۰ درصد، ۷۰ درصدش تحلیل است و از تصویر تهی است یا تصویر بسیار ناقص است. تصویری که در خبر تولید شده است، به اندازه کافی تحریککننده نیست و در من جهت ایجاد نمیکند و مرا به موضعگیری وادار نمیکند. این ضعف عمده در روایت اکنون را کاملاً میفهمیم. اما نکته بسیار مهم این است که ما همیشه از اکنون و موجود روایت نمیکنیم. به موازات اکنون شما باید همیشه یک روایت مطلوب هم داشته باشید.
این همان چیزی است که شما از آن به رویای اجتماعی پیشتر تعبیر کرده بودید؟
یعنی در مقابل روایت موجود باید به یک روایت مطلوب برسید و بتوانید مطلوب را نیز در قالبی روایت و تصویر کنید و تصویر نکردن دیگر اینجا کار خطرناکی است. مطلوب را به زبان تحلیلی و انتزاعی واگذار کردن، خیلی کار خطرناکی است. ریسک بسیار زیادی است و تعداد خیلی کمی با مطلوب ارتباط برقرار میکنند و تعداد کثیری به این دلیل که توان تحلیلی و استعداد تحلیلی کمتری دارند، از این زاویه از میدان گستردهای که شما باید آنها را وارد کنید جا میمانند، بنابراین برای ساختن مطلوبها، شما با جمع بزرگی از انسانها مواجه هستید که اینها به اندازه کافی قدرت مقاومت و خلاقیت ندارند. اصلاً اگر انسانها به موضعگیری نرسند، به خلق کردن نمیرسند. موضعگیری چه زمانی مهم است؟ زمانی که بتوانید چیزی را خلق کنید، اگر شما موضعی نداشته باشید به خلق کردن نمیرسید. چطور میشود استارتآپها بهوسیله نیروهایشان موفق میشوند چیزی را خلق کنند ولی وقتی به داخل سازمان عریض و طویل دولتی میروید، همان کار را کارمندهای دولتی نمیتوانند انجام دهند. چون کارمند دولتی به کسی که حقوقبگیر است فروکاسته شده و دارد خط فرمانی که از بالا آمده را گوش میدهد و هیچ موضعی ندارد.
بنابراین وجه دوم تصاویر، تصاویر مطلوب هستند و شما باید خیلی به تصاویر مطلوب بپردازید. مدرنیته خیلی به این قضیه معتاد است. تصاویر مطلوب گاهی در آینده و گاهی اوقات در گذشته و گاهی در عالم خیلی ماورائی چیزی هستند. تصاویر مطلوب و آنچه باید به سمت آن حرکت کنید، هر کجایی که هستند شما باید به آنها بپردازید و روایت هدفمند از گذشته و آینده و غیب و اینها باید جزو برنامههای مداوم تصویرسازی یک جامعه باشد. اگر این را انجام ندهیم چه اتفاق میافتد؟ هر حرکتی نیاز به هدف دارد یعنی من برای یک هدفی که در پیش روی من است، به حرکت در میآیم. گاهی اوقات مثلاً من سلفی هستم، بنابراین باید مدام گذشته را تصویر کنم. گاهی اوقات آیندهگرا هستم، خب من باید حتماً نسبت به تصاویر آینده و تصویرسازی از آینده حساس باشم و مدام از آینده تصویر بسازم. من نباید آن را فقط تحلیل نظری کنم و بگویم علی القاعده در آینده سطح عدالت بالا میرود. خب اصلاً عدالت چیست، اگر بالا برود چه شکلی میشود؟ فرضیههای خودم را باید در قالب تصاویر قابل لمس کنم. اگر به تصاویر آینده نپردازید، نمیتوانید انگیزه برای توسعه و حرکت تولید کنید. اگر تصاویر آینده خودتان را خیلی شبیه مدرنیته بگیرید، دوباره گفته میشود شما تصاویری متمایز از مدرنیته ندارید بنابراین پس چرا دارید اینقدر با مدرنیته میجنگید؟ اگر واقعاً تصویری متمایز از مدرنیته دارید، الان باید تصویر متمایز از خودتان بسازید و اگر نسازید شکست میخورید.
نظر شما