به گزارش قدس آنلاین، سیستم تفکیک قوا(Separation of powers) در آمریکا یکی از ارکان و مشخصههای نظام سیاسی آن معرفی میشود. بنیانگذاران اعلامیه استقلال ایالات متحده و قانون اساسی امریکا مانند الکساندر همیلتون، جیمز مدیسون و توماس جفرسون متأثر از بحث قرارداد اجتماعی جان لاک و با انگاره جلوگیری از ظهور نظام سلطنتی اروپایی، نظام سیاسی خود را طراحی کردند.
مدیسون درباره کنترل قوای دولتی در مقوله فدرالیست نوشت: «در ساختن یک دولت بشری، مشکل این است که اول چگونه دولت بر کشور فرمان براند و مشکل دیگر آن است که چگونه دولت بر خود فرمان براند»، بنابراین ساخت قدرت در امریکا متشکل از: قوه مقننه با دو مجلس نمایندگان و سنا، قوه مجریه با محوریت ریاست جمهوری و قوه قضائیه با محوریت دیوان عالی فدرال میباشد و دولت فدرال حاکمیت را با دولتهای ایالات شریک است، اما واقعیتهای عینی از تغییر و افول تفکیک قدرت و انسجام قوای سهگانه در برابر و اعمال سلطه سایر قوا و نفوذ گروهها و لابیها در امریکا حکایت دارد.
یکی از نشانههای عدمانسجام قوای سهگانه آمریکا، تعطیلی چند روزه دولت در پی تصویبنشدن بودجه یا لوایح دولتی است. از سال ۱۹۷۶ تا ۲۰۱۹، ۱۹ بار دولت فدرال تعطیل شده است. برای نمونه در ژانویه سال ۲۰۱۸ بحث اختصاص بودجه برای ساخت دیوار مرزی به یکی از جنجالیترین اختلافات کنگره و کاخ سفید در زمان ترامپ تبدیل و باعث تعطیلی ۳۶ روزه دولت شد.
منازعات ساختاری و اختلاف میان مجلس نمایندگان و سنا در کنگره موجب تشدید دوقطبی، سوءعملکرد کنگره و ناتوانی آن در حل مشکلات آمریکا شده است. کارویژهها و تصمیمات مجلس نمایندگان و سنا به شدت تحت تأثیر منافع دو حزب و روابط سیاسی بین اعضای دموکرات و جمهوریخواه قرار گرفته است. نظرسنجی گالوپ نشان میدهد متأثر از همین وضعیت، صلاحیت کلیت کنگره در منظر عموم، از حدود ۸۰ درصد در سال ۲۰۰۲ به ۱۵ درصد در سال ۲۰۱۴ کاهش یافته است.
توزیع نسبی و متناسب قدرت میان قوا در امریکا وجود ندارد. کنگره برخوردار از قدرت بلامنازع در برابر دیوان عالی و ریاست جمهوری خوانده شود، به نحوی که کنگره میتواند قانونی را برخلاف رأی رئیسجمهور تصویب کند، این در حالی است که رئیسجمهور حتی قدرت این را ندارد کنگره را به بررسی یک قانون ملزم کند. همچنین اعضای دیوان عالی بر اساس رأی کنگره انتخاب میشوند و کنگره این قدرت را دارد که ترکیب این دیوان را تغییر دهد. نمود این توزیعنشدن نسبی قدرت در امریکا را میتوان در روند مذاکرات هستهای با ج. ا. ا مشاهده کرد، به نحوی که همزمان با تلاش دولت بایدن برای بازگشت به برجام، شاهد مخالفت کنگره و ناتوانی دولت امریکا در اتخاذ تصمیم هستیم.
نفوذ و اعمال سلطه خاندانها و کارتلهای اقتصادی بر تصمیمات و فعالیتهای قوای سهگانه از دیگر معضلات امریکاست. خاندان راتشیلد از مؤسسان بانک انگلند و رهبران جنبش فراماسونری اروپا هستند. تا سال ۲۰۰۴ تعیین قیمت طلای جهانی روزانه در بانک N. M. Rothschild صورت میگرفت. این خاندان در شراکت با خاندانهای هشت گانه مانند گلدمن، هشت خانواده را در امریکا تشکیل دادهاند.
جرج بلاندن(قائم مقام بانک انگلند) گفته است:«آنچه قدرت این بانک را موجه میسازد، ترس است. در شرایطی که مردم و دولت به ما وابستهاند و بیم از دست دادن امتیازاتشان را دارند، این بانک میتواند به راحتی اعمال نفوذ کند.» این خاندانها نقش تعیینکنندهای در عزل و نصب مقامات دولتی و نمایندگان دارند.
بسیاری از مؤسسان امریکا مانند جورج واشنگتن، بنیامین فرانکلین، جان جی، اتان آلن، ساموئل آدامزو راجر شرمن و نیز اکثر وزرای خزانهداری امریکا از الکساندر همیلتون در سال ۱۷۸۹تا تیم گیتنر در دوره اوباما، ارتباط و شراکت نزدیکی با اینها داشتهاند. دین هندرسون در یادداشتی در GlobalResearch مینویسد:«هنگامی که فرانکلین در جستوجوی کمک مالی برای انقلابیون امریکایی به فرانسه سفر کرد، ملاقاتهای او در بانکهای راتشیلد انجام میشد. الکساندر همیلتون با حمایت مالی راتشیلد دو بانک در نیویورک تأسیس کرد.
اندرو جکسون در سال ۱۸۲۸به بانکدارهای بینالمللی که کنترل بانک ایالات متحده(BUS) را در دست داشتند تاخت و با گفتن این جمله که «خیلی از ثروتمندان ما از ما میخواهند با قوانین کنگره آنان را هر چه ثروتمندتر کنیم»، زمینه ترور خود در سال ۱۸۳۵ را فراهم کرد. مجدداً جان اف کندی خود را آماج کینهتوزی هشت خانواده کرد و خواستار افزایش میزان مالیات شرکتهای بزرگ نفتی و معدنی شد. تقدیر کندی در سال ۱۹۶۳ با ترور رقم خورد.»
فرانسیس فوکویاما در ژوئن ۲۰۲۲ با اشاره به بحران استقلال و انسجام نظام سیاسی امریکا مینویسد: «فضای سیاسی امریکا از اواسط دهه ۱۹۹۰ به طور فزایندهای چندقطبی و دچار یک بنبست ادامهدار شده است؛ بنبستی که به دولت اجازه انجام حتی وظایف اساسیاش مانند تصویب بودجه را هم نداده است.» او در ادامه با اعلام بنبست در دولت آمریکا میگوید: «بزرگترین نقطه ضعف امروز امریکا اختلافات داخلی است.
کارشناسان محافظهکار برای پیدا کردن یک مدل جایگزین[به جای مدل حکومتداری کنونی در این کشور]به مجارستانِ غیرلیبرال سفر کردهاند و تعداد ناامیدکنندهای از جمهوریخواهان، امروزه دموکراتها را تهدیدی بزرگتر از روسیه میدانند. آمریکا قدرت اقتصادی و نظامی عظیمی دارد، اما این قدرت در غیاب یک اجماع سیاسی داخلی، غیرقابل استفاده است.»
افول استقلال و انسجام قوای سهگانه در امریکا یک مصداق عینی از تغییر وضعیت امریکا طی سالهای اخیر است که سلطه گروههای نفوذ، لابیگرها و شکاف حزبی نهادهای سیاسی بر سرعت آن میافزاید.
منبع: جوان آنلاین
نظر شما