تحولات لبنان و فلسطین

ساخت موزه‌های بزرگ جنگ، گردشگری جنگ(موسوم به گردشگری سیاه)، استفاده از انواع قالب‌های هنری مدرن و نظایر آن از مهم‌ترین روش‌های حفظ و مدیریت آثار و بقایای جنگ‌های عصر جدید فارغ از نتیجه جنگ محسوب می‌شود.

راهیان نور به جای نگاه موزه‌ای

این روش‌های مواجهه عمیقاً از درک و دریافت انسان و جامعه مدرن از جنگ و نسبت آن‌ها با جنگ متأثر است. نکته مهم درباره راهیان نور آن است که به نظر می‌رسد با صورت‌های معاصر حفظ آثار جنگ -نظیر ساخت موزه‌های جنگ و برپایی جشن‌های ملی در سالروز پیروزمندانه جنگ-در سایر جوامع به‌شدت فاصله دارد. به این معنا شاید بتوان گفت راهیان نور تبلور و محصول نوع خاصی از مواجهه انسان مسلمان و انقلابی با جنگ است.

دکتر اسماعیل نوده فراهانی در پژوهشی که حاصل آن در کتاب «میراث مقدس و جنگ ناتمام؛ دلایل و زمینه‌های فرهنگی-اجتماعی شکل‌گیری پدیده کاروان‌های راهیان نور» منتشر شده، سعی کرده روایتی تحلیلی از شروع، تداوم و رسیدن راهیان نور تا شرایط کنونی به مخاطب بدهد. ما به مناسبت فرارسیدن بیستم اسفندماه، روز راهیان نور و در آستانه این روز با ایشان در این خصوص گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه از نظر می‌گذرانید.

جناب فراهانی، شما در مقدمه کتاب اشاره کرده بودید «میراث مقدس و جنگ ناتمام» در واقع نوعی کنجکاوی در خصوص کاروان‌های راهیان نور و پس از نخستین تجربه و حضور شما در این کاروان‌ها در سال ۸۹ بوده است. چه چیز در راهیان نور به عنوان یک پدیده، کنجکاوی شما را به عنوان یک جامعه‌شناس در خصوص آن برانگیخته می‌کرد؟ 

کاروان‌های راهیان نور پدیده‌ای بوده و هستند که در سایر جوامع، مشابهی را در گذشته نداشتند و این خود موضوعی بود که می‌توانست کنجکاوی من را برای اینکه به این موضوع بپردازم، تحریک کند.

 از طرفی این کار در دوره‌ای انجام شد که مسئله علوم انسانی اسلامی و بحث‌های شبیه به این نیز طرح شده بود. یکی از راه‌هایی که می‌توان به علمی که به آن علم اسلامی می‌گوییم پرداخت؛ مطالعه روابط، نیروها، ارزش‌ها، هنجارها و ساختاری است که این‌ها در واقع دینی هستند. وقتی روابطی را که مبتنی بر ارزش‌های الهی طراحی شده‌اند می‌آورید و توضیح می‌دهید در واقع در حال تولید علم دینی هستید. این را از چه جهتی عرض می‌کنم؟ از این نظر که علم غربی نیز اتفاقی در عالم واقع برایش افتاده است و بعد، آن عالم و دانشمند غربی سعی کرده آن اتفاق را برای ما توضیح دهد؛ مثلاً بگوید «سرمایه‌داری» چگونه به‌وجود آمد یا «تقسیم کار» چگونه در جامعه جدید شکل گرفت. بنابراین می‌خواهم بگویم آثاری که ما در علوم اجتماعی مدرن داریم پسینی هستند، یعنی اتفاقی در عالم واقع رخ داده و بعد این‌ها با علم و عینک مدرنی که دارند- که البته ما انتقادها و اختلاف‌هایی  با آن داریم- آمده‌اند و آن پدیده را برای ما توصیف و تبیین کرده و توضیح داده‌اند.

به همین دلیل نیز این موضوع برای من حائز اهمیت بود و به نظرم می‌آید ما نقطه مقابلی را داریم که اساسش برای تولید علم دینی بر بستر بازسازی است، یعنی بیش از آنکه بخواهد واقعیت موجود را بخواند و بفهمد، سعی می‌کند امر واقعی را بسازد و این، کاری است که ممکن است طول بکشد، نشود یا اینکه ما نتوانیم آن را محقق کنیم؛ آن مسیر اتفاقاً مسیری است که پژوهشگران ما خیلی به آن علاقه دارند، ولی توفیق چندانی در آن نداشته‌اند. 

مسئله سوم این است ما وقتی در غیاب واقعیت فعلی سعی می‌کنیم گذشته‌ای را بخوانیم و امروز را شکل بدهیم، آن وقت معلوم نیست رجوع ما به گذشته دقیق باشد یا ما واقعاً بتوانیم گذشته را آن‌طور که بوده بفهمیم یا حتی اگر بفهمیم، معلوم نیست اقتضائات آن لحظه تاریخی با اکنون ما قابل مقایسه و تطبیق باشد. برای نمونه اگر نسخه‌ای را پیدا کنید و مبتنی بر آن بگویید در عصر صفویه این‌طور بود یا در عصر پیامبر فلان واقعیت رخ داد، اینکه بتوانید مبتنی بر آن، نسخه‌ای برای امروز دربیاورید، کار پیچیده‌ای است و بنابراین انتخاب موضوعی مثل راهیان نور برای مطالعه، زحمت این کار را کم کرده است. این، اتفاقی است که در جامعه دینی و با اخلاق دینی و در بستر معاصر رخ داده و از این نظر موضوعی قابل توجه است.

پس از ماجرای نابودی داعش در عراق، شاهد هستیم اردوهایی از جنس راهیان نور در مناطق عملیاتی الحشدالشعبی نیز در حال شکل‌گیری است. می‌خواهم بپرسم با توضیحاتی که در پاسخ به پرسش قبلی دادید، اینکه چنین پدیده‌ای از ساحت ملی فراتر می‌رود را چگونه باید تحلیل کرد؟

وقتی در خصوص پدیده‌ای صحبت می‌کنیم که متأثر از انقلاب اسلامی به‌وجود آمده، آن پدیده ابتدا در ایران شکل می‌گیرد اما به تبع اینکه کشورها و جوامعی در پیرامون ما به سمت ارزش‌های انقلاب اسلامی می‌آیند و درگیر این ماجرا می‌شوند، آن‌ها نیز در سطوحی به دستاوردهای انقلاب نزدیک شده و مواجه می‌شوند. در واقع وقتی این ماجرا در لبنان یا عراق یا در جای دیگر اتفاق می‌افتد، به منزله گسترش تمدنی است، یعنی یک ایده تمدنی وقتی در جایی شکل می‌گیرد، سپس در جاهایی که می‌توانند حول آن تمدن باشند یا قرابت تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و مذهبی دارند، در ساختار خودشان بازتولید می‌شوند. برای نمونه ماجرای اربعین و راهیان نور بخشی از این صحنه هستند که متناسب با ساختار و بافتار جوامع خودشان‌اند.

درنظر بگیرید انقلاب اسلامی در ایران که جامعه‌ای با اکثریت مسلمانِ شیعه بوده به‌وقوع پیوسته؛ در جامعه‌ای چون لبنان که متکثر است و گروه‌های مختلف، فرقه‌های مختلف و مذاهب مختلف در آن حضور دارند، همین حقیقت بدل به حزب‌الله شده است؛ یعنی متناسب با ساخت آن جامعه، صورت جدیدی پیدا کرده است ولی حقیقت آن همین است.

یا فرض کنید در یمن هر چند هنوز درگیر نبرد هستند و به لحظه‌ای که رشادت‌ها و ایثاری که دارد اتفاق می‌افتد، فکر نمی‌کنند ولی می‌خواهم بگویم حقیقت انقلاب اسلامی در یمن که یک نظام قبیله‌ای است به صورت دیگری متجلی شده ولی ذات و حقیقت آن یکی است. 

در مورد خود غرب نیز همین طور است، یعنی چیزی که ما از آن با عنوان تجدد و مدرنیته یاد می‌کنیم، در خودِ غرب یک شکل نیست ولی یک حقیقت است و صورتی که در جوامع گوناگون ظهور و بروز پیدا می‌کند متفاوت است. برای نمونه در آلمان انقلاب معرفتی رخ داد، در انگلستان انقلاب صنعتی و در فرانسه انقلاب سیاسی شکل گرفت.

می‌خواهم بگویم حقیقتی به نام انقلاب اسلامی رخ داده که با تئوری‌ای که جناب دکتر کچوئیان طرح کردند، مصداق انقلاب کبیر است و به اعتبار همین کبیر بودن به‌تدریج در جوامع دیگر اثر خواهد گذاشت و در یک افق طولانی تمدن‌سازی خواهد کرد. به همین نسبت پدیده‌هایی که اینجا رخ داده در نسبت قرابتی که با آن دارند، متجلی می‌شوند و متناسب با بافت و ساخت آن جامعه شکل نسبتاً متفاوتی پیدا می‌کنند ولی حقیقت آن همین موضوع است. 

شما در کتاب به سه نوع راهیان نورِ تجربه شده، رسانه‌ای شده و تحقیق شده اشاره کرده‌اید. زاویه نگاه شما در این کتاب از چه جنس بوده است؟

ما در خصوص تحولات فرهنگی کشور پس از انقلاب، آثار زیادی نداریم که بخواهند این تحولات فرهنگی را برای ما توضیح بدهند؛ آثاری نیز که وجود دارد و ما به آن‌ها رجوع می‌کنیم، بخشی از آن‌ها مطالعه متون رسمی هستند. منظورم از متون رسمی قوانین، اسناد سیاستی، برنامه‌های توسعه و این‌هاست که گفتارهایی هستند که متأثر از ساختار حکومت و تفکیک قوا و ایده‌های مدرنی که در دنیای ما وجود دارند، شکل گرفته‌اند و عمدتاً نیز این روایت‌ها، روایت از بالاست. به تعبیری کسانی که در نوشتن قوانین مشارکت دارند، برنامه‌های توسعه و... بالاخره مسئولان، مقامات و شوراهای بالادستی هستند و مداخله مردم در اینجا به نحو پیچیده و با فاصله‌ای است.

این در حالی است که ما در کتاب «میراث مقدس و جنگ ناتمام» که به پدیده راهیان نور پرداخته‌ایم، عملاً گزارشی را از تاریخ تحولات فرهنگی جمهوری اسلامی ارائه دادیم که این گزارش مربوط به تاریخ مردم و تاریخ از پایین است؛ تاریخ مقاومت در برابر ایده‌های توسعه، خصوصی‌سازی و این‌هاست. می‌خواهم بگویم وجهی که کتاب را متمایز می‌کند، این است که اینجا تلاشی در مقابل آن ایده‌هایی که در بالا بوده، وجود داشته و کسانی که خودشان را حامل و میراث‌دار دفاع مقدس و ارزش‌های جنگ تحمیلی می‌دانستند، سعی کردند در مقابل تغییرات سیاسی بایستند، انگار با آن ماجرا و حقیقت زاویه داشته، مقاومت و سعی کردند جهان خودشان را شکل بدهند. 

به همین دلیل من فکر می‌کنم همه گروه‌های مذهبی یا کسانی که ممکن است از فضای فرهنگی امروز کشور رضایت نداشته باشند، باید این متن را ببینند چرا که روایت آن‌ها از تاریخ تحولات فرهنگی جمهوری اسلامی است.

افراد با خواندن این کتاب می‌توانند تذکری نسبت به کلیت فضای فرهنگی کشور پیدا کنند و اینکه اگر ما امروز از کل فضای حاکم رضایت نداریم، ببینیم چطور به‌وجود آمده است و چطور عده‌ای سعی کردند آن میراث مقدس را برای ما حفظ کنند و چطور برای خودشان تکلیفی قائل شدند که با خودشان آن ارزش‌ها را حمل کنند و به نسل بعدی برسانند. 

خودِ پدیده راهیان نور آن‌طور که شما نیز در کتاب توضیح داده‌اید، با تمام آنچه به لحاظ موضوعی حول جنگ‌های در سطح جهان از گردشگری سیاه تا موزه‌های جنگ شکل گرفته، متفاوت است. با وجود چنین تمایزاتی، نحوه خوانش ما از چنین پدیده‌ای چطور باید باشد؟

یکی از آسیب‌های رایج در مواجهه با این میراث تمدنی انقلاب اسلامی به مثابه یک انقلاب کبیر، تقلیدهای ساده‌انگارانه از مطالعاتی است که در جوامع غربی برای مطالعه این آثار، پدیده‌ها و میراث شده است. بدترین مشکل این قضیه آن است که این پدیده‌ها را به قهقهرا می‌برند و اصلاً نمی‌توانند این موضوع را توضیح دهند. من در بخشی از این کتاب به مسئله موزه و گردشگری سیاه پرداخته‌ام؛ چون بالاخره کشته‌ها در هر جنگی در فرهنگ عمومی تأثیرگذار هستند و فرهنگ عمومی در خصوص کشته‌های خودش فکر می‌کند؛ منتها آن چیزی که در جهان غرب، مواجهه‌شان را شکل داد، ابتدا گردشگری سیاه بود یعنی ما بیاییم و آثار مثلاً جنگ و جنایت را ببینیم که مثلاً اردوگاه‌های کار اجباری یا کوره‌های آدم‌سوزی میراث جنگ جهانی دوم شد و سپس از یک جایی به بعد، موزه‌های جنگ به مثابه جایی می‌شود که شما واقعیتی را که از روی آن عبور کرده‌ای به موزه می‌سپاری و صرفاً وجه آگاهی‌بخشی پیدا می‌کند. این چیزی است که آنجا وجود داشته است ولی ما در مقابل موزه‌ای شدن و گردشگری سیاه  از راهیان نور حرف زده‌ایم؛ این امر نشان می‌دهد این‌ها اساساً چارچوب‌های متفاوتی دارند. 

کسانی که این مسیر را باز کرده‌اند اتفاقاً به دنبال آن بوده‌اند ماجرا در حیات اجتماعی و زندگی تداوم پیدا کند. اینجا مسئله، تداوم بوده است و اصلاً از آن به سیاهی یاد نمی‌کنند و اتفاقاً مسئله روشنی است. این در تاریخ شیعه نیز ریشه دارد. از زمانی که حضرت زهرا(س) سر مزار حمزه سیدالشهدا می‌رفتند و با خاک تربت ایشان تسبیح درست می‌کردند تا همین الان که ما این باور را داریم که شهدا زنده و «عند ربهم یرزقون»‌اند، این قضایا وجود داشته و دارد.

این تصور و این امتداد فهم شیعی از زیارت و معارف الهی است که اجازه می‌دهد اساساً مواجهه شما با این میراث متفاوت باشد و کسانی که آن را تجربه کرده‌اند با احساسی که در آن فضا نسبت به نزدیک‌تر بودن به خدا دارند، هم خودشان بروند و تجدید عهد کنند و هم دست ما جوان‌ترها که در آن دوران کم سن وسال بودیم را بگیرند و به آن نقطه برسانند. بنابراین بخش دیگری از ماجرا این است که ما در ادبیاتمان به تقدس زمان و مکان اعتقاد داریم.

می‌خواهم بگویم این اگر یک تقدس زمان و مکان نمی‌بود معنی نداشت ما به بیابانی برویم که چه بسا پیکری از شهدا نیز دیگر در آنجا باقی نمانده باشد. پس مسئله تقدس زمان و مکان نیز اینجا مطرح است.  فهمی که انسان دیندار و انقلاب اسلامی از زمان و مکان دارد، سبب می‌شود یک سختی راه را متحمل شویم و بخواهیم به آنجا برویم و در آن ماجرا شریک و سهیم شویم که ما هم سعی کرده‌ایم، در خصوص این ماجرا نیز صحبت کنیم. باز نکته‌ موجود آن است این یک پدیده انفعالی نبوده، یک مواجهه فعال با وقایع و حوادث بوده و ما نیز در جای جایِ کتاب سعی کرده‌ایم بگوییم چگونه این مواجهه، یک مواجهه فعال شده است.

یکی از این مواجهه‌های فعال به خوانش جبهه رفته‌ها از جنگ برمی‌گردد که اگر رسالت حسینی هست، رسالت زینبی نیز وجود دارد و مبتنی بر آن سعی می‌کنند آن ماجراها را برای ما، هم‌نسل‌های ما و نسل‌های آینده روایت کنند. حالا این روایت، گاهی روایت شفاهی است مثل کاری که در راهیان نور اتفاق افتاده و گاهی روایت کتبی و مکتوب است.

می‌دانید ما نهضت خاطره‌نویسی در جنگ را داریم که هیچ جای دنیا وجود ندارد و هیچ جنگی در جهان منجر به این نشده این همه خاطره و داستان و روایت از آن صحنه از افرادی گفته شود که بعضاً نویسنده‌هایی هستند که صرفاً همان دو کتاب دفاع مقدس را نوشته‌اند؛ برای اینکه این‌ها اساساً نویسنده نبوده‌اند و کارشان این نبوده ولی احساس کرده‌اند یک رسالت و حرفی هست که باید بگویند برای اینکه ادای دین کنند. به همین دلیل این یکی از اموری است که دفاع مقدس را نسبت به جنگ‌های دیگری که در جهان وجود دارد، کاملاً متمایز می‌کند و نشان می‌دهد یک ملت و تاریخ برای دفاع از خودش و اینکه به یادگار بماند، دست به قلم برده و بیش از همه جنگ‌های بشر ادبیات تولید کرده است. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.