در مسئله جنگ اوکراین آنچه شبکه رسانه غرب و آمریکا از نشر محتوای هدفمند دنبال میکنند با حقیقت میدانی این بحران متفاوت است، به همین خاطر ضرورت تحلیل اقدامات رسانهای و اهداف غرب در جهتدهی افکار جامعه جهانی محسوس است.
در همین راستا نشست «رویکردهای نژادی در سیاست بازنمایی رسانه» به همت پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با حضور مجید سلیمانی ساسانی (استادیار علوم ارتباطات دانشگاه تهران)، محمدمهدی وحیدی (دکترای علوم ارتباطات دانشگاه علامه) و ابراهیم باقری (کارشناس ارشد دکترای مطالعات اروپای دانشگاه تهران) برگزار شد که در ادامه بخشی از آن را مطالعه خواهید کرد.
اروپا، شرق جدید برای آمریکا
محمدمهدی وحیدی: در مطالعات شرقشناسی یکی از شیوههای هویتبخشی و شناخت هویت در علم تاریخ، فلسفه است که از هگل شروع میشود. در این دوره افراد هویت خود را در مواجهه با هویت متضاد خود درک میکنند و اعتقادشان برآن است که درواقع هر شیء را با ضد خود میتوان شناخت. همچنین «ادوارد سعید» شرقشناسی را به شکل یک گفتمان چندوجهی مینگرد که مشخصه آن چهار ایده اصلی است که او آنها را تعصبات شرقشناختی مینامد. او معتقد است، تفاوتی مطلق و نظاممند میان شرق (غیرمنطقی، توسعه نیافته و پستتر) و غرب (منطقی، توسعه یافته، برتر) وجود دارد.
بحران اوکراین تأییدی بود بر همین نگاه متفاوت و برتریطلبانه غربیها به اقوام دیگر و ملیتهای غیراروپایی که حتی در خود اوکراین ساکن هستند.
ادوارد سعید همچنین شرق را ابدی، یکنواخت و ناتوان از تعریف خویش میداند. بنابراین استفاده از یک مجموعه واژگانی کلی غربی برای توصیف شرق عینیت علمی پیدا میکند. سعید معتقد است شرق چیزی است که یا باید از آن ترسید یا باید تحت کنترل و مدیریت در بیاید. برهمین اساس است که دوگانه حمله یا استعمارنرم شکل میگیرد. اینک میتوانیم شاهد تدوین شرق جدید باشیم. به این دلیل است که اروپا خود، در مقابل آمریکا، درحال تبدیل شدن به شرق جدید است. در واقع تصویری با مؤلفههای شرقشناسی از اروپا در مقابل آمریکا ارائه شده است.
میتوانیم تصویرسازی آمریکا از اروپا را تابع الگوهای کلاسیک شرقشناسی تلقی کنیم. مثلاً در فیلمها و سریالهای تلویزیونی آمریکایی، انگلیسیها شرقی نمایش داده میشوند. درست بههمان ترتیب که شرقشناسی، دیگریِ غیراروپایی را در بند و محدوده سنت و تاریخ و عمدتاً متأثر از گذشتگان تصویر میکرد، در فیلمهای آمریکایی نیز لندن به گونهای ترسیم میشود که گویی در تاریخ منجمد شده است.
غیریتسازی و برساخت کلیشههای فرهنگی از شرق از دیرباز یکی از فعالیتهای اصلی صنایع رسانهای ایالات متحده بوده است. چنان که ضیاءالدین سردار دانشمند پاکستانی اشاره میکند: «تمام جهان بهنوعی به شکل دیگریِ آمریکا تصویر میشوند اما در هر برهه تاریخی تأکید اساسی بر حکومتها یا ملتهایی است که بتوان آنها را به شکل بزرگترین و جدیترین دشمن ایالات متحده بازنمایی کرد».
بحران اوکراین اروپا را متحد میکند
ابراهیم باقری: بحران اوکراین پیامدهای خاصی برای اروپا و جهان خواهد داشت؛ زیرا در دوره جنگ سرد هم دو ابرقدرت تا این حد دچار تنش و بحران نشده بودند. این بحران پایانی بر استقلال اوکراین خواهد بود. ازطرفی بهرغم وجود بحرانهای امنیتی که اروپا درگیر آن است، مانند بحران اوکراین، اختلافات ناتو و وجود پایگاههای نظامی ایالات متحده در اروپا و همینطور درگیری شرق و غرب اروپا، موضوع پناهجویان، مسئله اختلاف سلیقهها در سیاستگذاریهای اتحادیه اروپا با حمله مستقیم روسیه به اوکراین؛ این روند موجب همگرایی بیشتر و تشکیل مکانیسم دفاعی مستقل در اتحادیه اروپا خواهد شد. بر همین اساس تنها حوزهای که اتحادیه اروپا در آن نتوانسته با قدرت و وحدت عمل کند، همین نبود امنیت موجود است که در بحران کنونی به خوبی قابل مشاهده است. در این شرایط کشورهای اروپایی در تلاش خواهند بود اختلافات را کنار بگذارند و با وحدت بیشتر این کسری امنیتی را جبران و جایگزین کنند.
شرقشناسی بهمثابه یک قدرت
مجید سلیمانی ساسانی: تاریخ غرب، آمیخته با استیلاطلبی و استعمار است و بههمین دلیل شرقشناسی جزو جدانشدنی فرهنگ غرب محسوب میشود و در واقع نوعی جهانبینی است. شرقشناسی در دست قدرت اقتصادی و سیاسی نیست، بلکه خودش یک نوع قدرت محسوب میشود. بنابراین عقلانیت مبتنی بر تجدد، تنها یک حرف نیست؛ نظمی است که همه چیز را تحت سلطه و نظارت خود درمیآورد. شرقشناسی هم که برعقلانیت مبتنی بر تجدد استوار است در همین راستاست.
در سیاستهای بازنمایی دو راهبرد اصلی وجود دارد: کلیشهسازی: یعنی همان نگاه خاصی که به مسائل میشود. طبیعی سازی: فهم عرفی و همان عقل سلیم. بهعنوان مثال؛ تحلیلگران غربی و کارشناسان و ... وضعیت امروز مردم اوکراین را بهعنوان یک امر طبیعی مطرح میکنند که اینها اهل سوریه و عراق و افغانستان نیستند، اینها همان مو بلوندها و چشم آبیهای اروپایی هستند. بهطور کلی مناسبات شرقشناسانه خود را در بازنمایی رسانهها نشان میدهند.
در پاسخ به این پرسش که چگونه شرقشناسی مبتنی بر عقلانیت مدرن است؟ «اومی بابا» به عنوان فیلسوف و نظریهپرداز هندی معتقد است دیگر اهمیت ندارد که در کدام نقطه دنیا باشید.
ممکن است شخصی در شرقترین نقطه باشد اما کاملاًغربی فکر کند. درواقع دورگه بودن شاخصهای است که دانش استعماری را میتواند به خوبی توضیح دهد. امروزه ما با افرادی مواجهایم که دو رگه هستند، که حتی اگر سواد رسانهای هم داشته باشند در راستای منافع کشور استعمارگر رفتار میکنند. عملاً در قبال بسیاری از اتفاقات نژادپرستانه ما واکنشی را از طرف این افراد نمیبینیم. بازنمایی رسانهها به رفتار و کنش و واکنش ما خط و جهت میدهد. داستانها همیشه بستگی دارد که چه کسی داستان را روایت میکند.
در برخی فیلمها شاهد روایت داستان از طرف دسته خلافکارها هستیم که در آن مخاطب با خلافکار همذات پنداری میکند و پلیس را نقش منفی داستان میداند. این هم مهم است که در این داستان، قربانی، قربانیِ چه چیزی شده است؟ به طور مثال در بحران کنونی، اوکراین قربانی جاهطلبیهای پوتین و تصمیم سیاستمداران روسیه در مورد نقشههای آینده این کشور شده است یا قربانی لابیها و سیاستهای صهیونیستی و آمریکاییها؟
در قضیه بحران اوکراین، روسیه حتی اگر پیروز میدان نبرد باشد، نمیتواند در عرصه رسانه پیروز باشد. در حالی که غرب به دلیل میزان قدرت و پراکندگی رسانهای که دارد خود را به عنوان قهرمان و نجات دهنده اوکراین نشان خواهد داد.
نظر شما