به گزارش قدس آنلاین، درواقع نظم جهانی را کشورهای پیروز در جنگهای بزرگ و تأثیرگذار بر سرنوشت جهانی تعیین میکنند که به میزان قدرت و تأثیر آنها در پیروزی در شرایط پس از جنگ و جایگاهشان در مناسبات و ترتیبات بینالمللی مربوط میشود.
نظم جهانی در دوران انقلاب اسلامی ایران و پیروزی آن، نظمی برآمده از جنگ جهانی دوم بود که براساس نظامی دوقطبی به سردمداری کشورهای امریکا و شوروی سابق شکل گرفته بود و این دوکشور دو بلوک بزرگ قدرت سوسیالیستی و لیبرالیستی را پدید آورده و در مرکز آن به عنوان دو قدرت جهانی قرار داشته و بسیاری از کشورها به ناچار خود را پیرامون این دو قدرت تعریف و جانمایی کرده بودند. گرچه این دو بلوک قدرت در آن دوران با جبههبندی آشکار مقابل یکدیگر، جنگ سرد را تجربه کرده و رقابت شدیدی با یکدیگر داشتند، اما وجه اشتراک آنها پذیرش اصول و مبانی مادی در قدرت و مخالفت با آموزهها و مبانی دینی و هرگونه مداخله آن در امور جمعی و تنظیم مناسبات برآمده از قدرت بود.
همچنین وحشت از بروز درگیری و جنگ با دستیابی به بمب هستهای، این دو قطب را به سمت تعریف مرزهای سلطه و تعیین جغرافیای قدرت و نفوذ جهانی سوق داده بود که نماد آن دیوار برلین به حساب میآمد؛ دیواری که اروپا به دو بخش شرقی و غربی تقسیم و به نماد دو بلوک شرق و غرب جهانی شهرت یافته بود.
سایر کشورهای جهان هم امریکا و شوروی را ابرقدرتهایی میدانستند که تنظیم مناسبات و تحولات جهانی در دست آنها است و از این رو برای توسعه و قدرتیابی چارهای جز قرار گرفتن در حاشیه و برخورداری از حمایت آنها با پذیرش برتری قدرت آنها وجود ندارد.
چنین فرایند و رویهای موجب تحکیم نظمی دوقطبی شده بود که جهان را به دو بلوک شرق به رهبری شوروی و غرب به رهبری امریکا تشکیل میداد و سایر کشورها به جز تعداد محدودی که تلاش میکردند خود را غیرمتعهد به این دو بلوک معرفی کنند، ناچار به وابستگی به یکی از بلوکهای شرقی یا غربی بودند.
حضرت امام خمینی (ره) در چنین شرایطی نهضت انقلابی خود را علیه رژیمی دیکتاتوری و وابسته به امریکا کلید زد که در منطقه غرب آسیا در کنار عربستان سعودی از پایههای اصلی سلطه غرب به حساب میآمد و از این رو برخی گروههای سیاسی مدعی مبارزه برای تغییر و تحول سیاسی، چارهای جز تمسک به ایدئولوژیهای غالب یعنی لیبرالیسم غربی یا کمونیسم شرقی متصور نبوده و هرگونه اقدام برای تغییر داخلی را در ادامه همان نظم جهانی حاکم قابل تحقق دانسته و خود را ذیل ایدئولوژیهای سوسیالیستی یا لیبرالیستی تعریف میکردند. اما حضرت امام با تکیه بر آموزههای دینی و سیاست برآمده از اسلام که هرگونه سلطهپذیری و اطاعت از کفار را نفی کرده و آینده را متعلق به مستضعفان میداند، از همان شروع نهضت انقلابی، استکبارستیزی یا نفی سلطه قدرتهای مادی و سلطهجوی جهانی را با صراحت اعلام فرمود که در شعار «نه شرقی نه غربی» در انقلاب اسلامی تجلی یافت.
در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)، عدل و وحدت مبانی تشکیل یک امت واحد جهانی به حساب میآید که در صورت قیام و انقلاب مستضعفان و اتحاد آنان برای مقابله با مستکبران میتواند پایان حاکمیت ظالمانه جهان استکبار را به همراه داشته باشد. چنین اندیشهای درواقع خودبهخود، نظم جهانی حاکم را به چالش کشیده و وقتی در منطقهای مهم و تأثیرگذار بر مناسبات جهانی، مثل غرب آسیا با استقبال ملتهای مسلمان مواجه شود، زنگ خطر را برای قدرتهای ذینفع از نظم موجود و دولتهای وابسته به آنان به صدا درمیآورد.
درواقع با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی ایران بر پایه اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی (ره) مقدمات شکلگیری بلوک جدیدی از قدرت فراهم آمد که به معنای کمک به شکلگیری نظامی سهقطبی نبود بلکه با نفی سلطه دو بلوک مادی کمونیستی و لیبرالی، نظم جهانی سنتی و حاکم را به چالش میکشید و نفی میکرد.
همچنین دعوت جهان استضعاف به قیام برای عدالت و نفی سلطه مستکبران به معنای اعلام جنگ علیه مناسبات ظالمانه حاکم بر نظم جهانی بود که سلطه شوروی و امریکا، نماد و بلکه تجسم آن به حساب میآمدند.
با فهم پیامدهای نگاه اندیشه سیاسی حضرت امام که به صراحت اعلام میداشت: «آینده به اسلام تعلق دارد» و اتحاد مسلمانان و حمایت از مستضعفان را به عنوان یک راهبرد دنبال میکرد، امثال کسینجر معتقد بودند، ایشان بهدنبال چیرگی ایدئولوژی اسلامی است و سخنان مربوط به شکست کمونیسم و لیبرالیسم با تکیه بر بیداری اسلامی، پروژهای برای تشکیل نظم جدید جهانی و جایگزینی نظمی در تقابل با نظم جهانی حاکم است.
از نگاه کسینجر، این نگاه که از همسازی قدرت آسمانی و زمینی برآمده، در بستری مثل جامعه ایرانی که منسجمترین مفهوم از ملیت و سنت عمیق کشورداری در گذشته را دارد، میتواند یک خطر جدی برای نظم جهانی به حساب آید.
راز نابردباری قدرتهای شرقی و غربی در برابر انقلاب اسلامی و اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی (ره) را باید در همین نگرانی آنها از پیام جهانی اندیشه ایشان دانست که نوید تشکیل امت واحد جهانی را میداد و وجود زمینه اشتراک سرنوشت ملتهای مظلوم و تحت قدرتهای استکباری کمونیستی و لیبرالیستی میتوانست در پیوند با «بیداری» و «آگاهی» صدور انقلاب را موجب شده و خیزش و قیام مستضعفان را بهدنبال داشته باشد.
به ویژه اینکه به مستضعفان جهان با تشکیل جمهوری اسلامی ایران در وضعیت معارضه و چالش با دو بلوک شرق و غرب و برافراشتن علم استقلال در برابر آنان، الگوی عملی از حاکمیت دینی و مستقل را ارائه داده بود و نهتنها اعتماد به نفس در جهان اسلام برای فاصله گرفتن از بلوک های قدرت مسلط و حرکت به سمت استقلال را رقم زده بود، بلکه دعوت جهان استضعاف از سوی حضرت امام خمینی (ره) به وحدت و مبارزه با نفی ناسیونالیسم و اجتناب از هرگونه گرایش قومی و نژادی، فراهمکننده وضعیت و موقعیتی خطرناک یا زمینهساز بحرانهایی برای تمامی دولتهای وابسته و قدرتهای سلطهجویی بود که در قالب نظم جهانی موجود، این ظلم استکباری را به ملتها تحمیل کرده بودند.
با نگاه به همین چالشگری بزرگ حضرت امام خمینی (ره) برای نظم استکباری حاکم بود که اکثر دولتمردان و تئوریپردازان مقهور آن نظم، انقلاب اسلامی را به مثابه یک زلزله و سونامی ویرانگر تلقی میکردند، چراکه چالش برآمده از اندیشه سیاسی-الهی امام خمینی در پیوند با فطرتهای انسانی و ملتهای به ستوه آمده از سلطه ظلم استکباری قدرتهای شرقی و غربی ذینفع، پایههای نظم ظالمانه و تحمیلی در قدرت مادی را متزلزل ساخته و نوید شکلگیری نظمی جدید را میداد که با محوریت ایران اسلامی با سابقه تمدنی و تاریخی و متکی به ایدئولوژی الهی و الهامبخش برای تشنگان عدالت و کرامت، مقدمه شکلگیری یک قطب جدید قدرت جهانی به حساب آید؛ قطبی که فراتر از مرزبندیها و بلوکبندیهای سنتی، توان پیشروی به اعماق حوزههای قدرت و نفوذ، قطبهای مادی لیبرالیستی و کمونیستی را داشت.
قطبهای قدرتی که در سایه ادعاهای سیاسی-تبلیغاتی برآمده از جنگ سرد، حفرههای بزرگ ایدئولوژی و معنوی خود را پوشانده، ولی به شدت گرفتار افول قدرتی بودند که تکانههای بیداری ملتها برای فروپاشی آن کفایت میکرد، ایدئولوژی معنویتگرا و الهام بخش امام خمینی (ره) برای دعوت جهان استضعاف به بیداری و خیزش را، چون سنگی بر شیشه عمر خود تلقی و از بازتابهای فرامرزی و جهانی آن به وحشت و هراس افتاده بودند.
رسول سنائیراد
منبع: جوان آنلاین
نظر شما