این چند ساعت هر چه کرده بود، قطعه «آمدم ای شاه...» آن طور که میخواست درنیامده بود. آن چیزی که باید بشود، نشده بود. همه توانایی و استعداد کریمخانی در «اوجخوانی» بود. وقتی میخواند، صلابت و قدرت از صدایش میبارید. جوری که استاد شجریان پیشتر از اینها در وصفش گفته بود شما وقتی میخوانید، بدون میکروفن، بدون بلندگو و استودیو، شیشههای اتاق میلرزد! امروز اما حال کریمخانی انگار خوب نبود. حنجره و صدا، قدرت و صلابت، همان حنجره و صدای همیشگی بود، حس و حالش اما انگار چند گام تا اوجخوانی کم آورده بود. شاید آن حال خیلی خیلی خوب هنوز نیامده بود سراغش. هنوز دلش آنقدرها که باید نشکسته بود. هنوز حال و هوای یک پناهنده، حال و هوای آهوی پناه آورده به آقا را پیدا نکرده بود. هرچه بود بالاخره دو رکعت نماز، دو استکان چای، حرفهای عظیمینژاد و مهمتر از همه، آن بغض، آن دلشکستگی و جمله «یعنی من لایق نبودم...» کارِ خودش را کرد. استاد وسط فکر و خیالات عظیمینژاد یکباره و بیمقدمه گفت: دوباره بخونم... بخونم دوباره؟... آن حال خوبی که باید، آمده بود سراغش. این را از لحن و تُن صدایش میشد فهمید... سه... دو... یک... آریا عظیمینژاد شروع به نواختن کرد و ضبط شروع شد. صدا، صدای سابق نبود... انگار از حنجره و تارهای صوتی کریمخانی بیرون نمیزد...انگار از اعماق وجودش، از تک تک سلولهایش آوایی ملکوتی میتراوید، در فضا پخش میشد، سرتاسر استودیو را طی میکرد و میریخت روی سروصورت آریا عظیمینژاد و روی تجهیزات ضبط. استاد، یک نفس تا آخر قطعه را خواند، متفاوت از دفعههای قبل... رساتر، زیباتر، ملکوتیتر و امام رضاییتر... آنقدر که عظیمینژاد حتی با وجود غلط ادا کردن یکی از بندها، دلش نیامد حس و حال کریمخانی را به هم بزند و ضبط را قطع کند.
وقتی قطعه ضبط شده را برای کریمخانی پخش کردند، به «لایق وصل تو که من نیستم» که رسید، بیاختیار اشکهایش شروع به ریختن کرد. آیا واقعاً این صدا در حنجره خودش گُل کرده بود؟ آیا همه زیبایی و صلابت این صدا مال خودش بود؟ آیا این مرتبه آخر، از جایی عنایتی شده بود... کسی گوشه چشمی انداخته بود به کریمخانی و هنرمندیاش؟ آیا لایق این شده بود که قطعهای را آنجور که دلش میخواهد برای امام رضا(ع) بخواند؟
آریا عظیمینژاد بعدها در یک برنامه تلویزیونی گفت: «هیچوقت... دیگه هیچوقت آقای کریمخانی نتونست این قطعه رو مثل اون روز، مثل اون یکبار اجرا کنه...»!
تمام شد...
برای اغلب ما، کریمخانی فقط خلاصه میشود به قطعه «آمدم ای شاه...» و خیلیها ممکن است خبر نداشته باشند این قطعه تنها کار هنری و دلی او نیست، هر چند دلیترین و بهترین اثرش محسوب میشود. پس اجازه بدهید اول، داستان تولد این قطعه ماندگار امام رضایی را یک بار هم از زبان خودش بشنویم و بعد برویم سراغ بقیه ماجراها.
«این کار لطف ارباب به من، آریا و بقیه بچههای گروه بود. من و آریا عظیمینژاد قبل این قطعه، تجربه یک کار مشترک دیگر هم داشتیم. عصری که او مرا برای این قطعه دعوت کرده بود وقتی شروع به خواندن کردم اصلاً خوب در نمیآمد... هر چه تلاش میکردم، نشد که نشد... آریا خسته شده بود و حنجره من هم گرفته بود، تلاشهایمان بینتیجه بود. او به من گفت بیا با هم چای بخوریم. یکدفعه من خیلی دلم گرفت و قلبم شکست... با خودم گفتم سالهاست نوکر این خانوادهام اما چه شده که حالا نمیتوانم برای امام رضا(ع) بخوانم؟ برای اینکه آرام شوم رفتیم و با آریا هر کدام دو رکعت نماز خواندیم و به حضرت(ع) متوسل شدم... آریا گفت باشد برای یک وقت دیگر. اما به او گفتم اجازه بدهد یک بار دیگر بخوانم. آریا امیدی نداشت این بار خوب در بیاید اما روی مرا زمین نینداخت. من با دل شکسته و با حنجره تقریباً بی حس و گرفته، برای آخرین بار قطعه را خواندم. آن لحظه حس میکردم در حرم مطهر و در محضر حضرت(ع) هستم و این اشعار را برای خودشان میخوانم... اصلاً یادم رفته بود در حال ضبط هستیم. آریا هم خواندن من را قطع نکرد و یک باره همه را ضبط کرد و تا آخر شعر را خواندم. جالب است من همان کلمه اول را اشتباه خواندهام و به جای «آمدم»، خواندهام: «آمدهام» ولی آریا ادامه داد و قطع نکرد... وقتی از استودیو بیرون آمدم، بغضم ترکید. آریا کاملاً مبهوت شده بود... من را بغل گرفت و گفت: تمام شد همین بود...».
هرچه هست لطف امام رضاست
با همه محبوبیتی که این قطعه برایش ایجاد کرد، با وجود کارهای متعددی که اجرا کرد، با سابقه طولانی در مدیحهخوانی و مداحی و... چند سال پیش با همان تواضعی که شاید بارها آن را در برنامههای مختلف تلویزیون دیده باشید گفت: «باور کنید از آن شب تا مدتها حالم منقلب بود، به اشعار این قطعه فکر میکردم و اصلاً هم برایم مهم نبود چه برخوردی با آن میشود و اصلاً قرار است سرانجام این قطعه چطور شود... تا اینکه بعد مدتها تلویزیون آن را پخش کرد و یکباره خیلی گل کرد. من معتقدم درباره این آهنگ هر چه هست لطف خود امام رضا(ع) بوده... همه ما فقط وسیله تولید این کار شدیم....».
درباره پیشینه و زندگی شخصیاش این قسمتها را هم مختصراً از قول خودش بخوانید: از کودکی(حدود ۶-۵سالگی) قرآن میخواندم و مداحی کردم. سالها هم معلم قرآن دبستان بودم و همین هم مشوق اصلی من بود برای اینکه خواندن را ادامه دهم. ۱۴ یا ۱۵ ساله بودم که برای اولینبار به حرم امام رضا(ع)مشرف شدم. آنجا به حضرت گفتم: «میشه عنایتی کنی تا مدحی بخوانم… یا اذانی بگَم در حرمت… که موندگار بشه؟» خیلی زمان گذشت... خیلی سال ولی بالاخره این دعا و خواسته من مستجاب شد. دوره نوجوانی و جوانی در هر هیئت و محفلی هم که میخواندم، همه تشویقم میکردند. چند سال بعد که به تهران مهاجرت کردیم من به خواندن مدح و کرامت ائمه(ع) اهتمام بیشتری پیدا کردم. بالاخره هم به آرزوی همیشگیام رسیدم.
متعلق به امام حسین(ع)
محرم سال ۱۳۹۱ پس از اینکه سالها فعالیت مداحی و هنری را پشت سر گذاشت «آلبوم عاشورایی ساقی سرمست» را با آهنگسازی آریا عظیمینژاد منتشر کرد. درباره این اثر گفته است: «همیشه و از ابتدا این روال من بوده که در کارهایم، همه اصول و قوانین لازم را رعایت کنم... من تمامی قطعات این آلبوم را با در نظر گرفتن موسیقی اصیل ایران خواندهام، چرا که بر این باورم موسیقی اصیل ایرانی از تعزیه به ما رسیده است و در سنت ما ریشه دارد. موسیقی، وقتی ریشهدار و با اصالت باشد به طور حتم برای مردم هم دلنشین خواهد بود، زیرا این نوع موسیقی، جدا از اینکه بسیار سنگین است، عامهپسند بوده و مورد استقبال مردم قرار میگیرد. من، تکتک این قطعات را در دستگاهها و گوشههای مختلف ایرانی اجرا کردهام تا حرفی برای گفتن داشته باشند. شاید مثلاً فکر کنید همه در دستگاه همایون یا مثلاً چهارگاه اجرا شدهاند، ولی اینطور نیست و به نوعی من این دستگاهها را با هم ترکیب و گاهی چیزهایی را هم به آن اضافه کردهام. دلیل موفقیت این آلبوم هم این است که همه قطعاتش متعلق به حضرت امام حسین(ع) است. همه ما وسیله هستیم... این عنایت ائمه و اهلبیت است که موجب میشود کاری مثل «ساقی سرمست» به موفقیتی اینچنینی میرسد... من از صدایم فقط در چارچوب اهل بیت(ع) استفاده میکنم. اینها همه عنایت خداوند است و خداوند ما را بازخواست میکند که من این صدا را به تو دادم، تو کجا مصرفش کردی؟! من دلم نمیخواهد به خاطر پنج روز شهرت و ثروت، حسنات را نادیده بگیرم. باید شکر خدا را به جا آورد و گشت و دید استفاده از این نعمت در کجا بهتر است، کجا سالمتر است و رضایت خدا در کجاست و همان جا استفاده کرد.
۳ گام بالاتر
گویا سال ۱۳۹۷ در مراسم رونمایی از آلبوم «ایران من» که در تالار وحدت برگزار شد، همایون شجریان به این نکته اشاره کرده بود که آواز «من کجا، باران کجا» را براساس شیوه آوازخوانی استاد کریمخانی خوانده است. یعنی در اوجخوانی. با اینکه خود کریمخانی بعدها در این باره گفته بود: «آقا همایون به من لطف دارند... من اگر بخواهم تعریف از خود بکنم، درست نیست. همه چیز را خدا به ما داده است، ما در این دنیا صاحب چیزی نیستیم»... اما واقعیت این بود که قدرت در اوجخوانیاش فوقالعاده بالابود. قطعه «آمدم ای شاه» را هم اهل فن میگویند در گامی بالاتراز آنچه قرار بوده خوانده است. خودش البته در پاسخ به این سؤال که آیا به دلیل این حجم از اوجخوانی، حنجرهاش آسیب ندیده است، گفته بود: «حنجرهام نه تنها آسیب ندیده، بلکه میتوانم تا سه گام بالاتر را بخوانم، بدون آنکه برای حنجره و صدایم مشکلی ایجاد شود. بعضی وقتها برای خودم هم قابل هضم نیست که چطور حنجرهام میتواند تا این مقدار بالاتر را یاری کند و مشکلی برایش پیش نیاید و این، فقط و فقط لطف خدا و امام هشتم است».
کریمخانی با این حجم صدا و توانایی در خواندن، سرانجام به وصلی که لایقش بود رسید و آسمانی شد. دیروز آریا عظیمینژاد در دلنوشتهای کوتاه برایش نوشت: «سکوت میکنم… انگار حنجرهام از کار افتاده… انگار صدایم را از دست دادهام. استاد کریمخانی به اربابش پیوست. آمده... آمده، ای شاه پناهش بده...».
خبرنگار: مجید تربتزاده
نظر شما