تحولات منطقه

نمایشنامه «هیچ و پوچ» نوشته سهیل ملکی نویسنده و بازیگر تئاتر به تازگی وارد بازار کتاب شده است.

روایتی از تراژدیک‌ترین داستان شاهنامه در نمایشنامه "هیچ و پوچ"
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، نمایشنامه «هیچ و پوچ» به قلم سهیل ملکی بازیگر، کارگردان و نویسنده تئاتر به تازگی توسط انتشارات جامه دران منتشر شده است. پیرنگ اصلی این متن نمایشی بر اساس تراژیک‌ترین اتفاق شاهنامه که می توان آن را قلب شاهنامه دانست یعنی مساله فرزندکشی و کشته شدن سهراب به دست رستم به رشته تحریر درآمده است.

این نمایشنامه جزو آثار برگزیده بخش نمایشنامه نویسی چهلمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر بوده است.

ملکی با اشاره به علاقه اش به متون و آداب و رسوم ایرانی درباره نگارش این نمایشنامه عنوان کرد: نمایشنامه «هیچ و پوچ» براساس همین علاقه من به قصه ها و نمایش های ایرانی شکل گرفته است و علاوه بر این شاهنامه فردوسی نیز یکی از علایق و دغدغه های همیشگی ام بوده است و معتقدم تراژیک ترین اتفاق شاهنامه رویارویی رستم و سهراب و کشته شدن پسر به دست پدر است. از این رو این داستان در نگرش و جهان بینی من برای نوشتن نمایشنامه «هیچ و پوچ» تاثیر به سزایی داشته است و رگه های این داستان در نمایشنامه قابل مشاهده است. البته داستان نمایش معاصر و به اواخر دوران قاجار بازمی گردد.

وی یادآور شد: برای نگارش متن و آگاه شدن به لحن محاوره، اصطلاحات و آداب و سنن آن مقطع زمانی ۶ ماه تحقیق کردم و نگارش متن نیز یک سال به طول انجامید. در تمام مراحل تحقیق و نوشتن اصرار داشتم که به اصل مضمون مد نظرم یعنی نبرد رستم و سهراب پایبند باشم چون می‌خواستم داستانم براساس قصه شاهنامه و وفادار به آن باشد به همین دلیل با تمام بازنویسی های انجام شده روی متن روال و پایان بندی کار را تغییر ندادم.

در خلاصه داستان این نمایشنامه آمده است: «صغری و قربون ۲ مرده شور هستند که در کوره آبادی سال هاست به کار غسالی مشغول هستند. در شبی رحیم که از اهالی آبادی است با دو میت و به همراه دخترکی به خانه آنها که هم خانه شان و محل شستشوی میت است، می رود. رحیم به بهانه ای و بعد از تحویل دادن دخترک و میت ها به سمت آبادی می رود و به آن دو می‌گوید در صورتی که کار شستشوی میت ها را درست انجام دهند مزد خوبی به آنها می دهد. این درحالی است که رحیم همواره در طول این سال ها جوانی آس و پاس و یک لاقبا بوده و همین امر باعث شک آنها می شود. با رفتن رحیم و و پرسیدن سوالات مکرر از دخترک معلوم می شود که آن دو مقدار زیادی طلا به همراه دارند و همین مساله باعث می شود تا صغری و قربون برای کشتن دخترک وسوسه شوند. اما واقعیت تلخی در انتظار صغری و قربون است ...

در بخشی از نمایشنامه آمده است:

«صغری: ای آکله شتری بگیری قربون، کاش اون روزی که به تو بله می‌خواستم بگم خدا از رو زمین وَرَم می داشت، آقام گفت این هیچی نداره ها باورم نشد.

قربون: آقات نگفت من کارم چی بود روز اولی؟

صغری: چرا گفت، گفت دمب خرو بالا می گیری.

قربون: بهتر از من نیومد و نمیومد سراغت.

صغری: ببند چاله خر کشیو، نخیر، اشرف سادات داشت به طلعت می گفت خدا به دور، دومادو نیگا، شبیه انتره، منم اومدم حرفشو مهر و موم کنم همون آن که گفتم بله، بخت بدم با بله عقدم یکی شد.

قربون: حوصله اش نیست باهات یکی به دو کنم، صغری دیگه مثل اون قدیما دست و پام نمیکشه کار کنم، جونم بالا میاد، دهنم گَس میشه، چشام دو دو میزنه، البت الان هم روده کوچیکه داره روده بزرگه رو می خوره. چی داریم تو این خراب شده بریزم تو این خندق بلا؟

نمایشنامه «هیچ و پوچ» در تیراژ ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات جامه دران در اختیار علاقه مندان به هنرهای نمایشی قرار گرفته است.

انتهای پیام/

منبع: مهر

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.