کارت این بار با سریال خوشساختار و سیاه «یاغی» برخلاف فیلم سینمایی خود که فاقد روزنهای برای امید و فردای بهتر بود، با خلق یک شخصیت که در سرزمین خشک فقر مادی و معنوی و یکهتازی نادرستها در قالب لمپنها، فقرزدهها و ظلمها و بیعدالتیهای اجتماعی و طبقاتی میخواهد ضد شرایط
بد و سیاه موجود ایستاده و طغیان کند تا شاید به نجات خود و رستگاری دست یابد، حرفی تازه را مطرح میکند.
سریال «یاغی» دارای فیلمنامه خوب و استخواندار، درامی قوی، پردازش مطلوب داستانی پرکشش، شخصیت پردازیهای قابل باور، نمایش درست و تأثیرگذار زندگیها، تباهیها و انسانهای به بنبست رسیده، قطببندی کاراکترهای مثبت، منفی و خاکستری، فضاسازیهای شبه واقعنما و کارگردانی متفکرانه و حرفهای است.
کارت گرچه در یاغی هم مانند شنای پروانه تصاویری آشنا از زندگی، تلخیها و شیرینیهای مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فرودستان و پابرهنهها ارائه میکند و چنین فضایی را بستر و ظرف تعریف داستانهای خود قرار میدهد و میکوشد از همت کسانی که میخواهند از این محیط سرد و فقر و غمزده برخیزند و به انسانهایی موفق و رستگار تبدیل شوند، سخن گوید، اما همچنان از نمایش و موضعگیری اجتماعی در برابر عوامل و عناصری که در پایین و بالای جامعه در ایجاد، بروز و ظهور فقر و تباهی و بیعدالتیهای اقتصادی و اجتماعی نقش دارند خودداری میکند و با وجود تصویرسازی از سیاهیهای زندگی فرودستان، به جای تکیه بر تحول این مردمان، با تمرکز روی شبه قهرمانهای فردگرا که صرفاً برای رهایی خود میکوشند، چشم خود را بر واقعیتهای جامعه بسته و دل خود را به قهرمانسازی و قهرمانبازی افرادی که نوعی «قیصر» انتقامجو هستند، خوش میکند.
یاغی سریالی خوشساخت و جذاب ولی از منظر مضمون و محتوا، محدود و یکجانبهنگر است. یاغیها ممکن است، ضد شرایط بد طغیان کنند و اگر موفق شوند دیگر فقیر و تنگدست نمانند! لیکن مردمیترین آنها توسط عاملان فرودست شدن مردم، آسوده نخواهند ماند.
نظر شما