«میخائیل گورباچف»، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در سن ۹۲سالگی درگذشت.
به گزارش قدس آنلاین، با مرگ آخرین رهبر شوروی بار دیگر بحثهای پرشور میان مدافعان و مخالفان او به راه افتاده است؛ برخی او را الهه صلح مینامند و عدهای دیگر به علت خوشبینی بیش از حد وی به غرب که یکی از عوامل اصلی فروپاشی شوروی شد از او نفرت دارند. از گورباچف به عنوان یکی از تأثیرگذارترین رهبران جهان در نیمه دوم قرن گذشته یاد میشود. وی از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ هدایت اتحاد جماهیر شوروی را به عهده داشت. نام گورباچف با فروپاشی «اتحاد جماهیر شوروی»، به عنوان وزنهای بزرگ در برابر آمریکا و بلوک غرب گره خورده است. به همین علت او تداعیکننده همزمان عشق و نفرت است. به همان میزانی که دنیای غرب انواع و اقسام صفتهای همیشگیِ «میانهرو، صلحطلب، دموکراسیخواه» به گورباچف میچسباند؛ در میهن خود، روسیه، همچنان از او به نیکی یاد نمیشود و او را کسی میدانند که با توهمِ «آشتی با غرب و پشتکردن به سنتهای بومی خود» موجب فروپاشی کشور و نزدیکشدن هر چه بیشتر آمریکا و غرب به مرزهای روسیه شد.
گورباچف که بود؟ میخائیل گورباچف سال۱۹۳۱ متولد شد و سال ۱۹۷۱ به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست درآمد. دوستان و همراهانش او را فردی جاهطلب، سختکوش، کاریزماتیک و مهربان توصیف میکردند. همسرش، رایسا، بیشتر شبیه بانوهای اول آمریکا بود تا دبیرکل حزب کمونیست شوروی. گورباچف با قرار گرفتن در رأس اتحاد جماهیر شوروی، دکترین دوگانه «پرسترویکا» یا اصلاحات اقتصادی و «گِلاسنوست» به معنای شفافیت و فضای باز سیاسی را مطرح کرد. بدنامی او بیشتر بهخاطر اجرای این دو برنامه اصلی است که نهتنها آنگونه که وعده داده بود منجر به رفاه و خوشبختی مردم نشد بلکه به سرعت به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر شد. گِلاسنوستِ گورباچف، انسجام و همبستگی درونی ملتهای اتحاد جماهیر شوروی را تضعیف و با اجرای پروسترویکا، سیاستهای اقتصادی او کشور را به مشکلات اقتصادی نزدیکتر کرد. هدف گورباچف این بود اتحاد شوروی را متحد نگه دارد اما بیشتر به سمت ارزشها و شعارهای لیبرالی حرکت میکرد و این تناقض در عمل و گفتار در اقداماتش خود را بیشتر نشان میداد. درنتیجه در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱، گورباچف استعفا کرد و اتحاد سوسیالیستی جماهیر شوروی از هم پاشید.
نامه تاریخی امام (ره) به گورباچف معمولاً تمایل به این است که سال ۱۹۹۱را سال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میدانند، اما امام خمینی (ره) که ماهیت تحولات منطقه و جهان را بهخوبی میشناخت و همین شناخت عمیق از تحولات پایهای جهان بود که ۱۱دی ۱۳۶۷ در نامهای تاریخی و ماندگار به گورباچف، زمینههای مرگ کمونیسمِ روسی را تشریح کرد. امام به او در زمینه «ضرورت پرهیز روسیه از اتکا به غرب» هشدار داد. بنیانگذار بزرگ انقلاب اسلامی در شرایطی از صدای شکسته شدن استخوانهای مارکسیسم و کمونیسم سخن به میان آورد که اتحاد جماهیر شوروی هنوز به عنوان یک مجموعه و یکی از قدرتهای برتر جهان برقرار بود، جنگ سرد خاتمه نیافته بود، دیوار برلین به عنوان نماد جدایی شرق و غرب، فرو نریخته و حاکمیت کمونیسم بر قانون اساسی شوروی و مقدرات مردم در جمهوریهای این کشور هنوز برقرار بود.
پشیمانی از اعتماد به غرب اقدامات گورباچف و اصرار عملی او به «بازکردن درهای کشور به روی دنیای آزاد» در نهایت منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد. غرب نیز مثل همیشه تعریف و تمجید از او را شدت بخشید و از او به عنوان مردی یاد میکرد که «موفق شد با روشی صلحآمیز به جنگ سرد پایان دهد». فروپاشی اتحاد شوروی و انهدام یکی از دشمنان بزرگ آمریکا و غرب البته در سال ۱۹۹۰ «جایزه صلح نوبل» را برای گورباچف به ارمغان آورد. با وجود این وی در سال ۲۰۱۱ گفته بود پشیمانیهایی دارد چرا که «خطاهای بزرگی رخ داد». آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی همچنین با انتقاد از غرب گفت: پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، در غرب و پیش از همه در ایالات متحده آمریکا «یک فضای متکبرانه فاتحانه» حاکم شد.
عبرتهای تاریخی اتحاد جماهیر شوروی با همه نقصها و بدیهایش دستکم به واسطه بزرگی و گستره جغرافیایی، سدی بزرگ در برابر زیادهخواهی و توسعهطلبی آمریکا و غرب بود. با فروپاشی شوروی و تولد کشورهای کوچکتر، بلوک آمریکا و غرب یک دشمن اصلی و بزرگ خود را از سر راه برداشت. درباره ضربه سنگین گورباچف به تاریخ و سنت مردم روسیه و امتیاز دادنهای بزرگ و خوشبینی او به سران غرب، ادبیات زیادی تولید شده است. در آخرین مورد، پل رابرتس، معاون سابق وزیر دارایی آمریکا تأکید کرد: مهمترین اشتباه گورباچف، اعتماد وی به وعده آمریکاییها بود. وی میگوید: اشتباه گورباچف این بود که ساختار نظام آمریکا را خوب درک نکرده بود، در آمریکا یک رئیس جمهور میتواند توافقی را به امضا برساند اما رئیس جمهور بعدی میتواند آن را نقض کند، حتی اگر اسنادی میان دو طرف امضا شده باشد. بر مبنای همین مسائل بود که دولت فاسد بیل کلینتون این ادعا را مطرح کرد که توافق با روسیه در زمینه توسعه نیافتن ناتو به سوی مرزهای این کشور، اصلاً وجود نداشته است! مقام سابق آمریکایی افزود: دولت فعلی آمریکا به زمامداری جو بایدن نیز دامنه جنگ سردی را که دولت بیل کلینتون آغاز کرده بود گسترش داد؛ جنگ سردی که در دوران گورباچف – ریگان به پایان رسیده بود. پل رابرتس در ادامه تأکید کرد: تسامح و تساهل کرملین در قبال نیتهای تجاوزکارانه و علنی غربیها علیه روسیه، مایه تعجب و شگفتی است، کرملین چگونه میتواند به مواضع کاخ سفید اعتماد کند؟! در این مقطع، روسیه درگیر جنگی فرسایشی در اوکراین شده که طبیعتاً میتوان آن را یکی از نتایج دیرهنگام اما پیشبینیپذیرِ اقدامات گورباچف دانست. میخائیل گورباچف به خاطر رها کردن یکجانبه بسیاری از برتریهای شوروی که به سختی هم بدست آمده بودند آماج انتقادها قرار گرفته است. اکنون ولادیمیر پوتین، یکی از دلایل آغاز «جنگ پیشگیرانه» در اوکراین را پیشروی هر چه بیشتر سازمان ناتو و آمریکا به سمت مرزهای روسیه اعلام کرد. سران آمریکا به گورباچف وعده داده بودند «ناتو حتی یک اینچ» به سمت روسیه پیشروی نمیکند، اما گذشت زمان، ماهیت آنها را بار دیگر رو کرد و ناتو روزبهروز به مرزهای روسیه نزدیکتر شد تا آنجا که دولت کنونی آن مجبور به آغاز جنگی فرسایشی در اوکراین شده است. بدین ترتیب دوره زمامداری گورباچف و اقدامات داخلی و خارجی او که از دید ملیگرایان روسی از عوامل مؤثر در فروپاشی شوروی بوده به درس عبرتی برای سران فعلی روسیه بهویژه ولادیمیر پوتین تبدیل شده تا اشتباههای گورباچف به خصوص اعتماد به غرب و انجام اقداماتی در راستای کسب رضایت آنها را تکرار نکند.
نظر شما