طبری در کتاب «تاریخ الرسل و الملوک» به این موضوع اشاره و تصریح میکند عموم مردم آن زمان نیز به این امر باور داشتند که انتقال امام رضا(ع) به مرو، دسیسه و نقشه فضل بن سهل بوده است. اما او چرا باید این کار را انجام دهد؟ آیا چنانکه در کتاب مشهور «الوزراء و الکُتّاب» آمده است، فضل به دنبال انتقال قدرت از خاندان عباسی به علویان بود تا پس از آن بتواند حکومت را به باقیماندگان دودمان ساسانی منتقل کند؟ به گزارش جهشیاری، نعیم بن حازم از اعضای بلندپایه دولت عباسیان، در میان جمعی از سیاستمداران که مأمون و فضل بن سهل هم در میان آنها بودند، فریاد زده و گفته بود: «ای پسر سهل! تو میخواهی حکومت را از دست بنیعباس بیرون بکشی و به اولاد علی بسپاری، سپس به آنان نیرنگ بزنی تا حکومت به خاندان کسری منتقل شود». از نظر تاریخی تردیدی نیست که جزئیات انتقال امام رضا(ع) از مدینه به مرو، توسط مأمون و با مشاوره فضل بن سهل طراحی شد اما اینکه او چه نفعِ شخصیای در این ماجرا داشت، قابل بحث است.
بالا رفتن از پلههای قدرت
فضل، اصالتاً خراسانی و اهل سرخس بود. پدرش، سهل، در ابتدا کیش زرتشتی داشت و بعد ظاهراً به دست خاندان برمکیان مسلمان شد. مورخان معتقدند خودِ فضل هم در ابتدا مسلمان نبود و بعدها با پافشاری و اصرار مأمون، اسلام آورد. با این حال، خاندان فضل نیز مانند خاندان برمکیان، شامل مجموعهای در هم پیچیده از ارتباطات مخفی و سرّی بود که در راستای منافع این خانواده عمل میکرد.
اجداد آنها از زمینداران بزرگ خراسان در دوره ساسانی بودند که با انقراض این دودمان، خود را یکهتاز میدان سیاست و قدرت فرض میکردند به خصوص آنکه دوری خراسان از مرکز قدرت اُمویان و نیاز آنها به اشراف قدیمی این منطقه برای جمعآوری جزیه از رعایا، این فرصت را به خاندان فضل میداد که در ناحیه سرخس و مرو به توسعه قدرت خود دست بزنند و درست مانند برمکیان، سودای شاهی را در سر بپرورانند. خاندان فضل نیز مانند برمکیان کوشیدند تا هر چه بیشتر به دستگاه خلافت عباسی نزدیک شوند و در واقع از قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی خلیفه برای پیشبرد اهدافشان برخوردار باشند. اما بزرگان خاندان عباسی سرانجام به این موضوع پی بردند و در عهد هارون عباسی، دودمان برمکیان را بر باد دادند. فضل با تجربه شکست برمکیان در جدال قدرت، وارد میدان سیاست شد؛ خودش را به مأمون نزدیک و پسر هارون را از نظر فکری به خود وابسته کرد و با تیزبینی و کیاستی که داشت، پس از مرگ هارون، اسباب قدرت گرفتن مأمون را فراهم آورد.
زمانی که مأمون چه با پیشنهاد و چه بدون پیشنهاد فضل بن سهل تصمیم گرفت امام(ع) را به اجبار از مدینه به مرو بیاورد و با محاسبات خودش، آن حضرت و شیعیان ایشان را به عنوان متحد خود در برابر مخالفان مطرح کند و با توجه به محبوبیت ثامنالحجج(ع) در میان مردم، از اقبال و اعتماد عمومی برخوردار شود، فضل نیز به دنبال پیاده کردن نقشه خودش بود. آنچه نعیم بن حازم بیمحابا درباره نقشه فضل بر زبان آورد، بیتردید پشتوانههای استنادی قابل قبولی داشت، وگرنه ممکن نبود با آن سرعت در میان مردم عراق و حجاز منتشر شود.
چرا فضل شکست خورد؟
با این حال، فضل بن سهل در مسیر اجرای نقشه خود با دو مشکل بزرگ روبهرو شد؛ نخست تیزبینی و احاطه امام رضا(ع) بر امور و اجازه ندادن آن حضرت به فضل برای سوءاستفاده از جایگاه امام(ع) و دوم آگاهی مأمون از خطر فضل، پس از شکست نیرنگی که برای سوءاستفاده از جایگاه امامت و فریب مردم طرحریزی کرده بودند. شکست طرح سوءاستفاده از جایگاه امام رضا(ع) با جزئیات بسیار دقیقی که همه میدانیم، از قبیل عدم قبول مسئولیت در عزل و نصب و صدور احکام حکومتی سبب شد مأمون تصمیم بگیرد برای حفظ قدرت، از استاد و مشاورش فضل بن سهل عبور کند و چون در بازیهای سیاسی دستگاه عباسی مانند اُمویان، خبری از تقوا و پایبندی به اخلاق نبود، مأمون پس از اینکه تصمیم گرفت به بغداد بازگردد، طرح ترور فضل را در حمام سرخس ریخت و حتی قصد داشت امام رضا(ع) را هم در همین مکان به شهادت برساند، اما با هوشیاری امام(ع) نتوانست در سرخس به آن حضرت گزندی وارد کند. به این ترتیب، مأموران خلیفه عباسی در میانه ماه صفر سال ۲۰۳قمری و در حمام سرخس، فضل بن سهل را به قتل رساندند و او، بازنده بازی قدرتی شد که خودش به راه انداخته بود. نقل است فضل در روزهای پایانی اقتدار، هنگامی که از بیاعتمادی مأمون نسبت به خودش مطلع شده بود، کوشید تا با نیرنگ و فریب، امام رضا(ع) را به قبول خلافت دعوت کند و در واقع بخش دوم نقشه خود را اجرایی سازد اما ثامنالحجج(ع) با آگاهی کامل نسبت به نیت فضل، درخواست او را قویاً رد کرد و فضل را در اجرای نقشهاش ناکام گذاشت.
خبرنگار: محمدحسین نیکبخت
نظر شما