به گزارش قدس آنلاین، شبِ ۱۷ ربیعالاول. طبرسی در تفسیر «مجمعالبیان» از قول امام صادق(ع) مینویسد: در آن شب بزرگ، شیاطین برای همیشه از راه یافتن به آسمانها منع شدند.
روزهای پر از اضطرابی برای آمنه است؛ چیزی به ولادت فرزندش نمانده و عبدالله، شوهر عزیز او، دیرگاهی است که پیامی نفرستاده. قول معروف مورخان آن است که پدر بزرگوار پیامبر خدا(ص) هنگام بازگشت از سفر تجاری به شام، در یثرب بیمار شد و در منزل داییهای پدرش، مردانی از طایفه «بنینجار» به استراحت پرداخت؛ اما بیماری او بهبود نیافت و دست آخر در ۲۵سالگی درگذشت. اینکه وفات عبدالله چه زمانی واقع شد، دقیقاً معلوم نیست؛ هر چه بود، ظاهراً آمنه پس از ولادت فرزند دلبندش از موضوع درگذشت شوهر گرامی خود اطلاع یافت. عبدالمطلب که نگران حال عبدالله بود، حارث، فرزند بزرگش را به یثرب فرستاد و او با خبر رحلت عبدالله به مکه بازگشت و آمنه دانست که فرزند او یتیم شده است.
تولد در «مولد النبی»
آمنه دخترِ عزیزِ وهب بن عبد مناف از تیره «بنیزهره» بود؛ دختری پاکدامن و عفیف که دوران زندگیاش با عبدالله به درازا نکشید. آنها پس از ازدواج، در «شعب بنیهاشم» ساکن شدند؛ جایی که بعدها به «شعب ابوطالب» معروف شد و ماجرای مشهور محاصره اقتصادی پیامبر خدا(ص) و یارانش در آنجا رقم خورد. در همین خانه بود که رسول اکرم(ص) دیده به جهان گشود؛ در ربیعالاول سالی که به سبب نزول عذاب بر سپاهِ فیلسوارِ ابرهه به «عامالفیل» شهرت داشت. پیامبر(ص) بعدها این خانه را به عقیل بن ابوطالب بخشید و یک قرن بعد، در آن مسجدی ساختند که به «مولد النبی» معروف شد؛ مسجدی که وهابیون ضمن تخریب اماکن مقدسه، ویرانش کردند.
بشارت ولادت
دوران حمل برای آمنه در آرامش و بدون درد سپری شد. محمد بن سعد بن منیع در کتاب «طبقاتالکبری» روایتی از آمنه نقل میکند که مؤید این موضوع است: «[مادر بزرگوار پیامبر خدا(ص) به یکی از بانوان بنیهاشم گفته بود:] هنگامی که باردار شدم، تا مدتها از این موضوع بیخبر بودم. هیچ گونه احساس سنگینی، از آن نوع که زنان حامله دارند، نداشتم. تا اینکه یک شب در خواب کسی را دیدم که نزدم آمد و گفت: آیا میدانی که فرزندی در راه داری؟ انگار گفتم: نه! نمیدانم. او گفت: تو به سرور و پیامبر خدا باردار شدهای. هنگامی که از خواب بیدار شدم، دانستم که فرزندی در شکم دارم. آن شخصی که در خواب دیده بودم، دیگر به رؤیای من نیامد، تا اینکه زمان وضع حمل نزدیک شد. او باز هم شبی به رؤیای من آمد و گفت: بگو او را از شر حاسدان، در پناه خدای یگانه بیهمتا قرار دادم و من دائم این ذکر را میگفتم».
آن شب شگفتانگیز
آن شب، شب عجیبی بود؛ شبِ ۱۷ ربیعالاول. آسمان جلوه دیگری داشت. ابنشهر آشوب ساروی در «مناقب آلابیطالب» آورده است که آسمان مکه در شب ولادت پیامبر خدا(ص) یکپارچه نور شده بود. یعقوبی در کتاب «تاریخ» خود مینویسد که در آن شب، بُتهایی که اعراب جاهلی در کعبه قرار داده بودند، همگی به زیر فرو افتادند. ابنکثیر دمشقی در «البدایه والنهایه»، خبر از خشک شدن دریاچهای در ساوه میدهد و شکاف برداشتن طاق کسری و فرو ریختن ۱۴ کنگره آن و نیز به خاموشی گراییدن آتشکده فارس پس از هزار سال.
طبرسی در تفسیر «مجمعالبیان» از قول امام صادق(ع) مینویسد: در آن شب بزرگ، شیاطین برای همیشه از راه یافتن به آسمانها منع شدند. آن شب، شب عجیب و شگفتانگیزی بود؛ شبی که موبدان خوابی ترسناک دیدند، خواب واژگونی قدرتی که با ظلم پدید آورده بودند. در آن شبِ ستارهباران اما، خانه ساده آمنه و عبدالله در «شعب بنیهاشم» یکپارچه شادی و شعف بود؛ آری، محمد(ص) پا به عرصه وجود نهاد.
احمد یا محمد؟
روز هفتم ولادت آن مولود بابرکت و خجسته فرا رسید. عبدالمطلب گوسفندی قربانی کرد و به شکرانه آن رویداد مبارک، مردم را ولیمه داد. اکنون، زمان نامگذاری فرزند بود. مورخان آوردهاند آمنه نام فرزند دلبند خویش را «احمد» گذاشت و عبدالمطلب، اسم «محمد» را برای وی انتخاب کرد؛ نامی که در میان عرب، کمتر سابقه داشت؛ علی بن ابراهیم حلبی در «سیره حلبی» آورده است که پیش از ولادت رسول خدا(ص)، تنها ۱۶ نفر در میان عرب، «محمد» نامیده شده بودند.
اما رسول خدا(ص) را پیش و پس از بعثت با هر دو نام میشناختند، این را میشود از اشعار ابوطالب که ۴۲ سال حامی برادرزاده دلبندش بود، دریافت؛ آنجا که سروده است: «إن یکن ما اتی به احمد الیوم / سناء و کان فی الحشر دینا»؛ آنچه که امروز احمد میگوید، همچون نور است و در روز رستاخیز، پاداشی درخور.
خبرنگار: محمدحسین نیکبخت
انتهای پیام/
نظر شما