به گزارش قدس آنلاین، علامه سید محمدحسین طباطبایی فیلسوف و متفکر شهیر معاصر از جمله روحانیونی است که علاوه بر وجهه علمی دارای وجهه سیاسی نیز میباشد. صاحب المیزان، در دوران نهضت اسلامی در زمره روحانیون مبارز بود که از همان نخستین روزهای نهضت اسلامی همراهی خود را با امام خمینی اعلام داشته بود. وی که به شیوههای گوناگون ضدیت خود را با رژیم پهلوی به نمایش گذاشته بود، از سوی رژیم مورد بازخواست نیز قرار میگرفت اما با این وجود همواره در مسیر مبارزه با استبداد و استعمار گام بر میداشت.
این نوشتار به اختصار به بازخوانی حیات علمی و سیاسی علامه محمدحسین طباطبایی میپردازد.
حیات علمی
تولد و کودکی
سید محمدحسین طباطبایی مشهور به علامه طباطبایی، فیلسوف، مفسر و عارف بزرگ در سال ۱۳۲۱ ق در خانوادهای اصیل در تبریز متولد شد. محمدحسین در پنج سالگی مادر و در نه سالگی پدرش را از دست داد و تحت قیمومیت وصی پدر، تحصیلات را آغاز کرد. او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی به فراگیری علوم اسلامی روی آورد و کتب صرف و نحو، بیان فقه، اصول، منطق، فلسفه و کلام را آموخت.
تعلیم از اساتید نامدار نجف
او در بیست سالگی برای تکمیل تحصیلات خود عازم نجف شد و در آنجا به تحصیل فقه و فلسفه پرداخت و در هر دو به درجه اجتهاد رسید. او فقه و اصول را نزد علامه نائینی، شیخ محمدحسین کمپانی و سید ابوالحسن اصفهانی فراگرفت و کلیات علم رجال را از آیتالله حجت کوه کمری آموخت و در فلسفه نیز در کلاسهای حسین بادکوبهای حاضر شد. او همچنین در درس سید ابوالقاسم خوانساری حاضر شد و یک دوره حساب و هندسه و جبر استدلالی از وی آموخت. اخلاق و عرفان را نیز نزد میرزا علی قاضی فراگرفت.[۱]
بازگشت به ایران
علامه پس از ۱۰ سال تحصیل در نجف به دلیل مشکلات مالی ناچار شد به ایران بازگردد. از این رو به تبریز رفت و در زادگاهش به کشاورزی مشغول شد. سپس راه قم را در پیش گرفت تا در حوزه علمیه بار دیگر فعالیتهای علمیاش را از سر گیرد.
پس از حضور در قم علامه اغلب ساعات عمر خویش را به درس و بحث و تدریس و تالیف اختصاص داد. او علوم عقلی را در حوزه احیا کرد و علوم قرآنی و تفسیر را مورد توجه قرار داد و به پرورش شاگردان پرداخت به طوری که شخصیتهای بینظیری چون شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، امام موسی صدر و ... شاگرد او بودند.[۲]
تالیفات
علامه محمدحسین طباطبایی عالم پر آوازه معاصر دارای تالیفات بسیاری است. او به تالیف و نگارش توجه ویژهای داشت و آثار علمی زیادی را از خود بر جای گذاشت که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: المیزان فی تفسیر قرآن؛ اصول فلسفه در ۵ جلد؛ بدایه الحکایه؛ حاشیه بر اسفار ملاصدرا؛ حاشیه بر کفایه الاصول؛ شیعه در اسلامی؛ علی و فلسفه الهی؛ قرآن در اسلامی؛ نهایه الحکمه و ...
حیات سیاسی
اشتغالات علمی علامه او را از فعالیتهای سیاسی باز نداشت به طوری که او را در کنشهای سیاسی مختلف فعال میبینیم. او هم در مبارزه با رژیم پهلوی و همراهی با نهضت اسلامی فعالیت داشت و هم به مبارزه با حزب توده میپرداخت و از سوی دیگر از توجه به مسئله مقاومت و فلسطین نیز غافل نبود.
همگام با نهضت امام خمینی(ره)
علامه طباطبایی از همان نخستین گامهای نهضت اسلامی با امام خمینی همراه بود به طوری که بارها به مناسبت های مختلف همگام با دیگر روحانیون مبارز با صدور اعلامیه هایی رژیم پهلوی را محکوم می کرد.
نام او در اعلامیه «مراجع و آیات عظام حوزه علمیه درباره قانون شکنیهای رژیم شاه» که در اسفند ۱۳۴۱ صادر شد به چشم میخورد. در این اعلامیه ۶ بندی علاوه بر امضای علامه طباطبایی، امام خمینی، آیات محمدرضا گلپایگانی، مرتضی حائری و سیدکاظم شریعتمداری هم دیده میشود. در بخشی از این اعلامیه آمده است: «روحانیت با هر فشار و مضیقه و اهانتی که دولت به آن وارد کرده و درصدد وارد کردن است، تکلیف دینی و وجدانی خود را در این تشخیص داده که مصالح و مفاسد را به دولت ها و به جامعه مسلمین گوشزد کند و از نصیحت مشفقانه به زمامداران و اولیای امور خودداری نکند و آنچه را برای این ملت بدبخت ضعیف گرسنه بناست پیشامد کند و آثار و نشانههای آن یکی بعد از دیگری نمایان میشود به جامعه بشر برساند...»[۳]
بازداشت امام خمینی(ره) در خرداد ۴۲ نیز با واکنش مردم و مراجع و علما مواجه گشت و دامنه این واکنشها تا مدتها امتداد یافت. سندی در دست است که تاریخ آن مهر آن سال را نشان میدهد. این اعلامیه که امضای علامه طباطبایی نیز در آن دیده میشود از جمله مواردی است که واکنش وی را به رخداد ۱۵ خرداد و بازداشت امام نشان میدهد. این اعلامیه حوزه علمیه قم را سنگر مبارزه با استبداد دانسته و بر نقش آن حوزه در حفظ استقلال کشور تاکید کرده و نتیجه گرفته: «جای تعجب نیست اگر دیده شود استعمارگران خارجی مزدوران داخلی آنان به جنگ روحانیت برخاستند، زیرا خوب فهمیدند تا روحانیت و حوزه علمیه قم برقرار است نمیتوانند خوابهایی را که برای ملت دیدهاند تعبیر نمایند...» این اعلامیه با اعلام حمایت از امام خمینی به دولت اخطار میکند: «هر چه زودتر باید رفع مزاحمت از معظم له بشود.»
در ۲ مهر ۴۲ نیز علامه به همراه تنی چند از روحانیون آذربایجان همچون محمدعلی قاضی طباطبایی، سید احمد خسروشاهی، سید محمدعلی انگجی، سید محمد بادکوبه ای و ... بار دیگر با صدور اعلامیهای به اقدامات و تصمیمات رژیم درباره مذهب، اقتصاد، فرهنگ، انتخابات مجلسین و سیاست داخلی و خارجی هشدار می دهد. در این اعلامیه در بعد سیاست خارجی تاکید شده است: «دولتی که هیچگونه ریشهای حتی در میان ملت خود ندارد چگونه میتواند بین دول دیگر وجهه و اعتباری داشته باشد؟ محافل بین المللی امروزه به مملکت ما به عنوان مستعمره ای که طلای سیاهش را به رایگان از دست میدهد و در عوض فقر و اسارت دریافت میدارد نگاه میکنند. امروزه همه میدانند که بیگانگان صنایع نفتی ما را در ید قدرت دارند و در واقع خون و شیره حیاتی ملت را بیرحمانه میمکند...»[۴]
در بند پایانی این اعلامیه تصریح شده است: «ملت ایران امروز با توجه به فرامین رهبران دینی و ملی مخصوصا حضرت آیتالله العظمی خمینی مدظله و سایر آیات و حجج اسلام و اساتید دانشگاه است با تمام قوا خود را برای ادب کردن عناصر ناپاکی که به حریم مقدس اسلام و حاکمیت ملی ایران اسائه ادب نمودهاند آماده کرده است و به همین عنایت خاصه حضرت ولی عصر (عج) و در تحت لوای آزادی بخش مراجع محترم تقلید تا تحقق تمام آمال دینی و ملی این نهضت مقدس ادامه خواهد داشت و بطور قطع پیروزی نهایی از آن ملت خواهد بود.»[۵] به گزارش ساواک، بعد از توهین روزنامه اطلاعات به امام خمینی، علامه طباطبایی در جمع گروهی از مردم قم در روز ۱۹ دی ۵۶ «طی چند کلمه برنامه دولت را در این مورد محکوم کرد.» براساس این گزارش، مردم قم در همین روز با مراجع دیگر قم نیز دیدار کردند.[۶]
دست رد به سینه دربار
یکی از برنامههایی که رژیم پهلوی همواره درصدد اجرای آن بود پرورش گروهی روحانی درباری بود. در زمان نخست وزیری علی امینی رژیم می خواست دانشگاهی اسلامی مانند الازهر مصر تاسیس کند تا مرجعیت و روحانیت را در اختیار خود بگیرد و در برابر حوزه علمیه صف آرایی کند. آنها از علامه خواستند تا ریاست آن مرکز را بر عهده بگیرد ولی ایشان قبول نکرد.[۷]
رژیم پهلوی تصمیم گرفت به علامه مدرک دکتری فلسفه بدهد ولی او نپذیرفت. رئیس دانشکده الهیات آن زمان نزد علامه آمد و اصرار کرد که مدرک دکتری را قبول کند اما او نپذیرفت. در پایان فرستاده دربار گفت: «اگر قبول نکنید شاه ناراحت و عصبانی می شود.» علامه صریحا گفت: «من از شاه هیچ ترسی ندارم و حاضر به قبول مدرک دکتری نیستم.»[۸]
یاری به مبارزان فلسطینی
توجه به مسئله فلسطین بعد دیگر شخصیت سیاسی و مبارز علامه طباطبایی را نشان می دهد. او به همراه آیت الله شهید مطهری و سید ابوالفضل موسوی زنجانی با انتشار اعلامیه ای از مردم خواستند تا به منظور کمک به آوارگان و مبارزان فلسطینی و سازمان چریکی الفتح کمک های نقدی خود را به حساب هایی که از طرف آنان افتتاح شده بود واریز کنند. همین موضوع نیز باعث حساسیت هرچه بیشتر ساواک شد.
ساواک در گزارشی محرمانه به تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۴۹ گزارش داد: «طبق اطلاع حسابی به نام ملت فلسطین در بانک های ملی و صادرات و بازرگانی در تهران باز شده و اخیرا آیت الله مطهری و زنجانی و طباطبایی وسیله ایادی خود از مردم درخواست دارند که پول های خود را در بانک های فوق الذکر و به حساب مذکور واریز نمایند.» و گزارشگر دیگری از احتمال ارسال این کمک ها «به طور پنهانی» برای «آوارگان فلسطینی» می نویسد.
پیرو همین گزارشها بود که این سه روحانی احضار شدند. بر اساس سندی از اداره سوم ساواک: «پیرو مذاکرات تلفنی روز ۶ / ۳/ ۴۹ خواهشمند است دستور فرمائید به آقایان شیخ مرتضی مطهری، سید ابوالفضل موسوی زنجانی و محمدحسین علامه طباطبایی ابلاغ شود جهت ادای پارهای توضیحات... به ساختمان شماره ۶ ... مراجعه نمایند.»
مقابله با حزب توده
یکی از اقدامات علامه طباطبایی مبارزه با کمونیست ها بود. آیتالله محمد صادقی تهرانی، با اشاره به نگرانی علما درباره تحرکات حزب توده، در رابطه با مبارزات استادش علامه طباطبایی با این حزب میگوید: «فعالیتهای حزب توده در میان علما نگرانیهایی را ایجاد کرد و علامه طباطبایی در پاسخ به نیاز جوانان جلسهای ترتیب داد. حتی برای آنکه فضای دانشگاهی تهران و محافل دیگر را نیز با دیدگاههای قرآنی خود و توحید اسلامی آشنا سازد، بعضی روزها بعد از نماز صبح سوار اتوبوسهای بسیار بیکیفیت، پر سر و صدا و کم سرعت آن زمان شده به تهران میآمد. وی در گوشهای از دانشگاه الهیات یا دانشسرای تربیت معلم مینشست و کتابها و افکار و نظرات تودهایها را با آرامش خاصی برای جوانان نقادی و حلاجی میکرد. به این امید که بتواند از گرایش نسل جوان ایران به حزب توده و افراد عادی در حد وسعش بکاهد.»
علامه در راستای مبارزه با عقاید و آرای تودهای به تدوین و انتشار کتاب نیز پرداخت. صادقی تهرانی ادامه میدهد: «با افزایش فعالیتهای کمونیستی و انتشار مجدد نشریات طرفداران دکتر ارانی، در بین جوانان افکار و عقاید کمونیستی ترویج میشد. لذا با علامه طباطبایی صحبت شد که شبهای پنجشنبه و جمعه، جلسهای در این باره در خدمت ایشان باشیم. جلسهای برقرار شد که آن کتاب معروف خود، اصول فلسفه و روش رئالیسم را نوشتند. ما هم کتابهای دیگر درباره کمونیسم مطالعه میکردیم و درباره مطالب بحث میشد. در این مجلس آقایان مطهری، حائری تهرانی، بهشتی، سبحانی، بنده و آقای امینی در خدمت ایشان بودیم. این جلسه سالهای متمادی ادامه پیدا کرد. بعدها آقای مطهری بر کتاب روش رئالیسم پاورقی زد و بارها به چاپ رساندند.»[۹]
علامه فردی آگاه به زمان بود که ضرورتهای عصر خود را به خوبی میشناخت. او در دورهای میزیست که اندیشههای ماتریالیستی مارکسیستها در جامعه رواج یافته بود و عدهای از جوانان به فلسفههای مادی گرایش پیدا کرده و از تعالیم اصیل اسلامی فاصله گرفته بودند. در این زمان علامه احساس کرد که بایستی با زبان فلسفه و با تکیه بر مبانی اسلامی به مقابله با افکار منحرف و مسموم مادی گرایان بپردازد به همین منظور با تشکیل جلساتی به نقد مکاتب مادیگری پرداخت و بر اصول و مبانی آنان خط بطلان کشید. او از راه عقل و منطق بسیاری از افرادی که منحرف شده بودند به درک حقایق دینی نائل ساخت و توانست اثر عمیقی از خود بر جای بگذراد و کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم او ضربهای شکننده بر پیکر مارکسیستها وارد ساخت.
پینوشتها:
۱- فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی(ره)، ج اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۲۵۵ ۲- همان، ص ۲۵۶
۳- اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص ۶۳ تا ۶۹
۴- اسناد انقلاب اسلامی، ج سوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۰۲
۵- همان، ص ۱۰۳
۶- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد بازیابی ۲۲۱۲
۷- خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۶۱
۸- فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی(ره)، ص ۲۵۶
۹- خاطرات آیت الله محمد صادقی تهرانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۱
نظر شما