قبر شیخ آماده بود. جسد او را داخل قبر گذاشتند. قطبالدین راوندی وارد قبر شد، جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقین خواند. کارگران مشغول قرار دادن سنگهای لحد بودند و پیش از آنکه آخرین سنگ در جای خود قرار گیرد، پلک چشم چپ شیخ تکانی خورد اما هیچ کس متوجه حرکت آن نشد! کارگران با بیلهایشان خاکها را داخل قبر ریختند، آن را پر کردند و روی قبر را با پارچهای سیاه رنگ پوشاندند. او زنده به گور شده بود. هوای داخل قبر به آرامی تمام میشد و شیخ صدای خسخس سینهاش را میشنید. چه مرگ دردناکی انتظارش را میکشید ولی این سرنوشت شوم حق او نبود. دیگر امیدی به زنده ماندن
نداشت... .
آرزوی جوانی
در جوانی آرزو داشت تفسیری بر قرآن کریم بنویسد اما هر بار که میخواست دست به قلم ببرد، کاری برایش پیش میآمد. حالا در زیر چند خروار خاک با خود زمزمه کرد: «خدایا اگر نجات پیدا کنم، تفسیری بر قرآن تو خواهم نوشت. خدایا مرا از این تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام این کار کنم». نقل است که در همین موقع کفندزدی وارد قبرستان بزرگ شد. پارچه سیاه رنگ را از روی قبر شیخ کنار زد و شروع به بیرون ریختن خاکها کرد. وقتی یکی از سنگهای لحد را برداشت، صورت شیخ نمایان شد. وحشتزده میخواست از آنجا فرار کند اما شیخ مچ دست او را گرفت: صبر کن، تو مأمور الهی هستی… .
علامه شیخ طبرسی این گونه نجات یافت تا با کمک خداوند نذرش را ادا کند و کتاب گرانبهای تفسیر «مجمع البیان» را بنویسد.
طلوع ستارهای از تفرش
شیخ طبرسی در سال ۴۵۴ شمسی دیده به جهان گشود و پدرش او را «فضل» نامید. اصل و منشأ «فضل بن حسن» طبرسی «تفرش» بوده و به همین سبب به «طَبرسی» شهرت یافته است.
دوران کودکی و تحصیل خود را در جوار بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) گذراند. او چند سال در مکتب به خواندن و نوشتن و یادگیری قرائت قرآن پرداخت و سپس برای تحصیل علوم اسلامی پای درس بزرگان دین نشست. در فراگیری علومی چون ادبیات عرب، قرائت، تفسیر، حدیث، فقه، اصول و کلام فوقالعاده تلاش کرد تا حدی که در هر یک از آن رشتهها صاحب نظر شد.
طبرسی پس از ۵۴ سال سکونت در مشهدالرضا(ع)، بنا بر دعوت بزرگان سبزوار در سال ۵۲۳ قمری راهی آن دیار شد. شیخ طبرسی که با سادات آلزباره نسبت فامیلی داشت میهمان آنها شد.
نخستین اقدام شیخ در شهر سبزوار، پذیرش مسئولیت «مدرسه دروازه عراق» بود که با سرپرستی و راهنمایی او، مدرسه به حوزه علمیه وسیع و بااهمیتی تبدیل شد و طلبههای جوان به عشق رسیدن به کمال و خدمت به مکتب در آن مدرسه مشغول تحصیل شدند.
ساکن باغ رضوان
هنگام تدریس در مدرسه علمیه «دروازه عراق» سبزوار سکتهای بر علامه عارض میشود و شاگردانش به گمان اینکه او به رحمت ایزدی پیوسته، وی را به خاک میسپارند اما او پس از مدتی به هوش آمده، خود را درون قبر میبیند و بقیه ماجرا که بالاتر خواندید و بعد هم نذری که برای نوشتن «مجمعالبیان» میکند. شیخ طبرسی تفسیر خود را در مدت هفت سال و با اقتباس از تفسیر «التبیان» اثر شیخ طوسی، تدوین و هر یک از فنون مختلف قرآنی را به صورت جدا از هم و در قالبی منظم و مرتب بیان کرد. این نظم خاص سبب شد تا دانشمندان شیعه و سنی، آن تفسیر را بر بسیاری از تفاسیر دیگر برتری داده و آن را مورد ستایش قرار دهند.
پس از حدود ۸۰سال زندگی بابرکت شبانگاه روز نهم ذیالحجه سال ۵۴۸ قمری در شب عید قربان در شهر سبزوار به دیار باقی شتافت. پیکر پاک ایشان از سبزوار به مشهد مقدس انتقال یافت و در نزدیکی حرم مطهر امام رضا(ع) در محلی به نام قبرستان قتلگاه به خاک سپرده شد.
مقبره شیخ طبرسی در سال ۱۳۵۳ شمسی دارای بارگاه بود اما بعدها به مرور زمان تخریب شد و در طرح توسعه تنها همان مقبره شیخ باقی ماند. در سال ۱۳۷۰ طی اجرای طرح زیرگذر، قبر سیمانی شیخ طبرسی با طرحی کارشناسی و تشریفات خاص به فاصله ۲۰۰ متری و محل فعلی انتقال یافت و اکنون آرامگاه او در ابتدای خیابان طبرسی و در مجاورت ورودی حرم مطهر رضوی واقع شده و با نام «باغ رضوان» بین زائران و مجاوران شناخته شده است.
برخی از نویسندگان اسلامی شیخ طبرسی را به عنوان «شهید» یاد کردهاند که یا با زهر و یا در جریان فتنه طائفه غُز به شهادت رسیده است.
۱۵ آذر ۱۴۰۱ - ۰۵:۰۰
کد خبر: 832726
جسد او را داخل قبر گذاشتند. قطبالدین راوندی وارد قبر شد، کارگران مشغول قرار دادن سنگهای لحد بودند و پیش از آنکه آخرین سنگ در جای خود قرار گیرد، پلک چشم چپ شیخ تکانی خورد اما هیچ کس متوجه حرکت آن نشد! چه مرگ دردناکی انتظارش را میکشید ولی این سرنوشت شوم حق او نبود.
نظر شما