به گزارش قدس آنلاین اسفندیار قرهباغی از خوانندگان موسیقی کلاسیک و از بنیانگذاران سرودهای انقلابی در ایران بود. صدای قرهباغی برای کُر و اپرا تربیت شده و در این زمینهها هم فعالیتهای چشمگیری داشته است. قرهباغی پیش از انقلاب سولیست باس در اپرای تهران بود. اما با وقوع انقلاب تمام تخصص و قابلیتهای خود را در اختیار ارزشهای انقلابی قرار داد و در این زمینه نیز آثار گرانبهایی را پدید آورد. بیشترِ متولدانِ دهههای 40، 50 و 60 با سرود «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» آشنا هستند و این سرود را در یاد دارند.
اسفندیار قرهباغی صبح امروز 17 آذر 1401 در بیمارستان ولیعصر(عج) تبریز درگذشت. او از میان ما رفت، اما یاد و خاطرِ او و آثارش همیشه در میان ما خواهد بود. قرهباغی از معدود خوانندگانی بود که تحصیلات موسیقی داشت و تخصص و توانِ بالایی در اجرایِ آثار موسیقی داشت.
اوایلِ دهه 90، یعنی در آبانِ 1392 اسفندیار قرهباغی را به خبرگزاری تسنیم دعوت کردیم تا از دغدغههایش برایمان بگوید. در اینجا این گفتوگو را بازنشر میکنیم تا بار دیگر و پس از درگذشتِ این خوانندهی بزرگ، خواستهها و دغدغههایش را مرور کنیم.
برای آغاز صحبتمان از روزهای آغازین موسیقی و آشناییتان با این هنر بگویید.
معمولاً علاقهمندی به موسیقی در دوران کودکی آغاز میشود و درباره من هم این مهم صدق میکند. یادم هست که آن زمان رادیویی داشتیم که نامش «ویدور» بود و در داخل این رادیو یک باطری بهاندازه پارهآجری جای میگرفت. برد این رادیو 5 کیلو وات بود، یعنی تنها در همان شعاع اطراف ساختمان رادیو میشد امواج مختلف را دریافت کرد. زمانی که رادیو را میشنیدم؛ با اینکه هنوز مدرسه نرفته بودم و سواد خواندن و نوشتن نداشتم، سعی میکردم آنچه را میشنوم، تقلید کنم. در مهمانیهایی که داشتیم از من میخواستند که با تقلید از روضهخوانانی که برای مراسم مختلف به خانه ما میآمدند؛ برایشان روضه بخوانم. این نشان میداد که اطرافیان من از همان کودکی به علاقه و استعداد من پی برده بودند.
آنزمان صدای کدام خواننده را بیشتر میشنیدید؟
صدای کسانی چون منوچهر همایون و امینالله رشیدی را میشنیدم. آنزمان موسیقی کلاسیک در ایران پخش نمیشد و ما هم چندان با این موسیقی آشنا نبودیم. به همین دلیل آنچه میشنیدیم بیش از هرچیز موسیقی ایران بود.
شما در هنرستان موسیقی تحصیل کردهاید، چطور شد که بهسمت هنرستان موسیقی رفتید؟
موسیقی و علاقه به این هنر در وجود من بود تا اینکه در سال 1338 که من چهارم ریاضی میخواندم، هنرستان موسیقی تبریز آگهی داد که برای تربیت معلم موسیقی هنرجو میپذیرد. من هم بلافاصله در این تست شرکت کردم. آن زمان مرحوم محمد رشیدی از من تست گرفت. در سالهای بعد با آقای رشیدی همکار شدیم و خاطرههای بسیاری با هم داشتیم، تا این که در سال گذشته(1391) ایشان فوت کرد.
در هنرستان چه سازهایی مینواختید؟
ساز اصلی من ترومپت بود. ویلن ساز دومم و پیانو هم ساز اجباری برای همه هنرجویان موسیقی بود.
تا چهزمانی در تبریز ماندید؟
بعد از این که استخدام وزارت فرهنگ شدم به مدت پنج سال به کرمانشاه رفتم و در آنجا معلم سرود و موسیقی بودم.
در هنرستان درس آواز به صورت حرفهای نداشتیم اما درسهای کُر و آوازهای گروهی به صورت عمومی ارائه میشد.
بعد از کرمانشاه به تهران منتقل شدم و در تالار رودکی(تالار وحدت) در جایگاه خواننده گروه کُر مشغول به کار شدم. بعد از مدتی هم سولیست باس اپرای تهران شدم. البته هم زمان با گروه کُر تالار رودکی در گره کُر رادیو ایران هم مشغول خواندن شدم. در آن زمان ایرج گلسرخی مدیر کل رادیو بود.
چه اجراهایی با رادیو ایران داشتید؟
همزمان با تمرینهایی که ما در گروه کُر رادیو ایران داشتیم، فریدون شهبازیان هم با ارکستر رادیو تمرین میکرد، حاصل این تمرینها که در صبح روزهای جمعه انجام میشد این بود که؛ گروه کُر قطعهای را یاد میگرفت و همزمان ارکستر هم همان قطعه را تمرین میکرد تا رأس ساعت 11:30 همه برای ضبط اثر دور هم جمع میشدیم. همزمان که ما قطعه این هفته را ضبط میکردیم، رادیو قطعه ضبطشده در هفته پیش را پخش میکرد.
از آن تمرینها و همکاری با رادیو ایران خاطره خاصی در ذهنتان هست؟
یادم هست که در یکی از همین تمرینها جوانی آمد و میخواست که با ما تمرین بکند. آن زمان حقوق ما را پرداخت نکرده بودند. این پسر جوان به من گفت: بچه خیابان شهباز هستم و پول اتوبوس هم برای رفت و آمد ندارم، سلفژ هم نمیدانم، اگر امکان دارد با من سلفژ کار کن، بهمحض پرداخت حقوق پول کلاست را میدهم. به این جوان گفتم: همینجا و هرروز سلفژ و تئوری موسیقی را برایت میگویم، اما بهشرطی که دیگر نامی از پول نیاوری! این جوان بسیار مستعد بود. مدتی در همان گروه کُر با ما خواند. در گروه خانم باغچهبان هم کنار ما بود. بعد از آن از محمد هوشال درس آهنگسازی گرفت. این جوان بعد از مدتی آهنگساز شد و با آثاری که ارائه کرد نامی ماندگار برای خودش دست و پا کرد. متأسفانه خیلی زود هم از میان ما رفت. این جوان زندهیاد حسین بابک بیات زرندی بود.
از روزهای آغازین انقلاب برایمان بگویید.
یک سال قبل از انقلاب اسلامی ایران، از اداره فرهنگ به اداره هنرهای زیبای تهران منتقل شدم. زمانی که وقایع انقلاب آغاز شد، من در دانشسرای هنر بودم. روند انقلاب ادامه داشت تا این که به 22 بهمن 1357 رسیدیم. با وقوع انقلاب دانشسرای هنر تعطیل شد و بسیاری از شاگردهای من در دانشسرای هنر به هنرپیشگی روی آوردند.
از شاگردهایتان در دانشسرای هنر کسی در خاطرتان هست؟
دانشسرای هنر دروس مختلف هنری را ارائه میداد. کسانی چون فرحناز منافیزاده، فاطمه معتمد آریا و ابوالفضل پورعرب، در دانشسرای هنر شاگردان ما بودند. برخی از این هنرمندان که اکنون در هنر کشور هم بسیار معروفند زمانی که به من میرسند میگویند: دیگر پیر شدهایم(میخندد)، اگر آنها پیر شدهاند پس من چه بگویم؟! از نظر من پیری معنایی ندارد.
شما بهطور مستقیم در جریان انقلاب قرار گرفتید، چطور شد که وارد مسیر انقلاب شدید؟
پس از انقلاب بههمراه مهندس زوارهای و آقای مهدوی کنی و سرهنگ آهنچی بهدنبال پیریزی کمیتهها رفتیم. خودم هم بهمدت دو سال سرپرستی کمیتههای غرب تهران را بهعهده داشتم. دو سالی با زن و بچه ارتباط چندانی نداشتم و بیشتر اسلحه بود و بیسیم و حفظ امنیت منطقه. این روند ادامه داشت تا این که از طرف مهندس بازرگان بخشنامه کردند که کارمندان دولت به وزارتخانههای خودشان برگردند. من هم به وزارت فرهنگ برگشتم و دیدم که موسیقی تکلیفش مشخص نیست، به همین دلیل خودم را بازنشسته کردم. این برای نخستین بار بود که در ایران کارمندان دولت میتوانستند با سابقهای کمتر از 20 سال خود را بازنشسته کنند. من و آقای رشیدی که استاد من در هنرستان موسیقی بود، هر دو با هم بازنشسته شدیم. من با شانزده سال و چند ماه سابقه خدمت، در سال 1359 بازنشسته شدم.
بعد از بازنشستگی چه کردید؟ به کجا رفتید و با کدام ارگانها همکاری داشتید؟
بعد از بازنشستگی جذب سازمان صدا و سیما شدم. از آن زمان بود که با آغاز جنگ مشغول ساختن سرودها شدیم.
تاکنون هم بیش از هزار سرود خواندهام که هرکدامشان جایگاه خاص خود را در آن زمان داشتند. اما از این میان برخی از این سرودها همچنان هم پس از گذشت سالهای بسیاری از اجرایشان، جایگاه خود را در میان مردم حفظ کردهاند. سرود «پیروزی» ساخته آقای رحیمیان و با شعری از مجتبی کاشانی.
پیروز اختران با سپاه شب درافتادگان...
و سرودی مانند «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» که برخیها این سرود را پیامآور مرگ خواندهاند!
اخیراً در شبکههای ماهوارهای انتقادهایی از این سرود شده است، شما دراینباره چهنظری دارید؟ آیا نمیخواهید پاسخی برای این ادعاها داشته باشید؟
برخی این سرود را پیامآور مرگ خواندهاند! در حالی که ما مسلمان هستیم و هرگز برای کسی آرزوی مرگ نمیکنیم. چندی پیش شبکه BBC برنامهای را پخش کرده که چند نفری را دور هم جمع کرده بود و حرفهای بیربطی میزدند. یکی از این افراد اسفندیار منفردزاده بود. در بخشی از این برنامه که منفردزاده درباره سرودهای دوران جنگ صحبت میکرد اشارهای داشت که؛ در آن زمان که خیلیها سرودهای غیرانسانی میخواندند، کسانی هم بودند که سرودهای انسانی میخواندند. معنای این حرف یعنی این که ما سرودهای غیرانسانی خواندهایم! من از رسانهها انتظار دارم که برای چنین حرفهایی پاسخ مناسبی داشته باشد. باید برنامههایی ساخت تا پاسخ چنین حرفهایی داده شود.
پاسخ مستقیم شما به اسفندیار منفردزاده چیست؟
شما یا هرگز این سرود را کامل نشنیدهاید یا این که فارسی بلد نیستید. در این سرود زیباترین فحشهای ادبی به کار برده شده که از این میان میتوان چند بخش را برشمرد؛ عقرب جرّارهای، دیو ستمکارهای، روبه مکّارهای و دزد جهانخوارهای. من از همین آقایانی که نشستهاند و از ما انتقاد میکنند میپرسم؛ کدامیک از این صفتهایی که به آمریکا نسبت دادهایم، تاکنون خلافش به اثبات رسیده است. تا امروز صحت تمام این صفتها برای آمریکا تأیید شده است. در همین چند ماه پیش مقام معظم رهبری اشارهای داشتند به نرمش قهرمانانه و درست پس از این صحبتها بر نکتهای اساسی تأکید داشتند و آن این که؛ آمریکا قابل اعتماد نیست. شاید برخی متوجه این صحبت نشدند. اما الآن در حدود 10 روزی است که در دنیا این واقعیت کاملاً مشهود شده است. در حال حاضر همپیمانان خود آمریکا دارند میگویند که این کشور قابل اعتماد نیست. من خوشحالم که دوستان آمریکا به این واقعیت اعتراف کردهاند. این اعترافِ دنیا نشاندهنده صحت درایت و تدبیر مقام معظم رهبری است.
انتظاری که از رسانهها دارید، چیست؟ بهنظر شما چگونه میتوان پاسخ چنین ادعاهایی را داد؟
در کل انتظار من از اهالی رسانه این است که برنامههایی دراینباره تهیه کنند و در شبکههای برونمرزی هم پخش شود تا به این آقایان بگوییم؛ ما که آدم نکشتهایم، ما که با موشک هواپیمای مسافربری حامل 290 نفر سرنشین بیگناه را منفجر نکردهایم، ما که در خیابانها مهندسین هستهای را ترور نکردهایم؟! ما فقط برخی از صفتهای شما را بیان کردهایم. اما تو در همهجای دنیا سابقهای بد داری! بهنظرم باید خجالت بکشند از گفتن چنین حرفهایی! رسانهها باید پاسخ این کارها را بدهند.
همان گونه که اشاره کردید در طول فعالیتتان سرودهای بسیاری را خواندهاید. به طور حتم ساختن و خواندن هر کدام از این سرودها برای خود ماجرایی داشته است. خاطرهای که در ذهنتان هست از آن دوران را برایمان بگویید.
برای اجرای سرود «پیروزی» در سال 1360 آقای رحیمیان ما را به استودیویی خارج از صدا و سیما در همین خیابان عباس آباد دعوت کرده بود. استودیو پشت قنادی «نانسی» بود. جالب این که نام قنادی را به خاطر دارم اما نام استودیو یادم نیست!
به همراه گروه کُر رفته بودیم تا اثری را در آنجا ضبط کنیم. قرار بر تکخوانی من در این سرود نبود. وقتی کار تمام شد جاهای خالی که در قطعه بود نشان میداد که این اثر خواننده سولیستی هم دارد. از آقای رحیمیان پرسیدم که این بخشهای سُلو را برای صدای چه کسی نوشتهاید؟ رحیمیان گفت: برای صدای اون آقایی نوشتم که سرود «ای ایران» رو خونده! من خندیدم و گفتم؛ خود من هستم. همون موقع من موندم و جاهای سلو را برای این سرود خواندم.
ساختن سرود «آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو» به چه ترتیبی پیش رفت؟
سرود آمریکا را آقای احمد علی راغب ساختند و اشعارش را حمید سبزواری سروده است. زمان ساخته شدن این سود من مسئول هماهنگی واحد موسیقی و رهبر کُر در رادیو بودم. در آن زمان سید محمد میرزمانی مسئولیت واحد موسیقی رادیو را در میدان اَرگ بر عهده داشت. برای خواندن این سرود از افراد دیگری هم خواسته بودند که این سرود را بخوانند، که به هر دلیلی قبول نکرده بودند. یکی از آنها گفته بود «من زن و بچه دارم»! وقتی خواندنش را به من پیشنهاد دادند با کمال میل پذیرفتم.
ضبط و پخش این اثر در چه زمانی انجام شد؟
این سرود ساختش و جمع کردن کاستش بیش از 48 ساعت طول نکشید. خیلی سریع کار را انجام دادیم.
فکر میکردید که این سرود تا این حد ماندگار و موفق باشد؟
درست بعد از ضبط این سرود به آقای راغب گفتم که این سرود در میان مردم با استقبال روبه رو میشود. که خوشبختانه همین گونه هم شد.
این طور به نظر میرسد که سرودهایی که در سالهای اخیر اجرا کردهاید به نوعی ادامه همان مسیر سرودهای دوران جنگ و اوایل انقلاب است.
ادامه همان سرودها به جایی رسید که یک سال پیش ما سرودی را در تبریز کار کردیم به نام «تندیس آزادی» که اشاره ای داشتیم به مجسمه آزادی که در ایالت متحده آمریکا قرار دارد. مضمون شعر این سرود اشاره ای دارد به ریخته شدن خون جوانان پاک کشورمان از سوی امریکا، در حالی که این مجسمه لبخند زنان، ایستاده و نگاه میکند!
برخیها این اَنگ را به سرود «تندیس آزادی» میزنند که شما در این سرود به مفهوم آزادی توهین کردهاید. در این باره نظرتان چیست؟
در خواندن این سرود به هیچ وجه منظور ما مفهوم آزادی نیست، بلکه هدفمان همان مجسمه آزادی امریکا است. بعد از آن هم سرودی را به نام «تیر نمرود» ساختیم که منظورمان از این تیر نمرود همان موشکی بود که ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری کشورمان شلیک کرد. جالب این که افسر فرمانده ناو آمریکایی بابت کشتن 290 نفر مسافر بی گناه هواپیمای مسافربری ایران؛ نشان شجاعت گرفت!!!
شما در اجرای این سرود کلمه «شجاعت» را با لحنی تمسخرآمیز میخوانید.
ما این نشان شجاعت را در این سرود دو بار آوردهایم و من این کلمه «شجاعت» را با خنده خواندهام. میخواهم بپرسم که کشتن 290 نفر انسان بی گناه آیا شجاعت است!!! نمیدانم چرا دنیا در مقابل این جنایت ساکت نشست. یک نفر اسرائیلی اگر یک سیلی بخورد بسیاری از کشورهای دنیا تا مدتها پرچمهایشان را به نشانه اعتراض بالا میبرند! مگر بچههای ما را ندیدند! مگر جوانان ما موستوجب این رفتار بودند، که همه در مقابل این اتفاق سکوت کردند؟!
هم اکنون هم مشغول آماده کردن سرود تازهای در این زمینه هستید. در این باره هم برایمان بگویید.
امروز صبح برای ضبط این قطعه وارد تهران شدهام و امروز بعد از ظهر برای ضبط نهایی به استودیو میروم. من پنج سالی است که از تهران دور هستم و جای دیگری زندگی میکنم. این سرود را مرکز سرود سفارش داد. اشعارش را هم خودم سرودهام.
به جز مرکز سرود، آیا ارگانهای دیگری مانند تلویزیون از شما حمایت کردهاند و یا ساختن سرودی را به شما سفارش دادهاند؟
صدا و سیما این سرودها را پخش نمیکند. هیچ وقت هم ساختن چنین سرودهایی را سفارش نمیدهد.
در صحبت هایتان به اسفندیار منفردزاده اشاره کردید و این که او پیش از این در ایران آهنگساز بوده و موزیسین موفقی هم بوده است. اما اکنون خارج از ایران به سر میبرد و در گفت و گوهای مختلف با رسانههای خارجی از سرودهایی چون «امریکا امریکا ننگ به نیرنگ تو» انتقاد میکند. البته برخی دیگر هم چنین مسیری را در پیش گرفتهاند. پرسش اینجا است؛ شما خواننده موسیقی کلاسیک بودید و در خارج از کشور به راحتی زمینه برای فعالیتتان مهیا بود. چرا مانند برخی دیگر به کشورهای خارجی نرفتید تا در آنجا به فعالیتتان ادامه دهید؟
من کشورهای بسیاری را در دنیا رفتهام. برای هر انسانی لازم است که برود و نقاط مختلف دنیا را ببیند. اما این که انسان برود و در کشوری مقیم شود و جَلای وطن کند، مسئله دیگری است. این که کسی برود و در کشورهای خارجی پناهنده شود از نظر من بی معنا است. مگر کشور خودمان چه کم دارد که برویم و به دیگران پناه ببریم. من در ایران با نهایت سربلندی زندگی میکنم و همه موفقیتهایم را مدیون همین مردم کوچه و بازار هستم. من از زبان همین مردم جملههایی را میشنوم که برایم بزرگترین هدیه است. از طرف دیگر باید توجه داشته باشیم که هر کشوری مشکلات و نابسامانیهایی دارد. در هیچ جای دنیا هیچ کشوری بدون مشکل نیست و به طور حتم این مشکلات نباید موجب شود که ما وطن خودمان را رها کنیم و برویم. برای مثال اگر کسی بچهای داشته باشد و بچهاش مریض شود؛ آیا باید به بهانه بیماری و مشکل بچه، فرزندش را رها کند؟! باید بایستد و به مشکل رسیدگی کند و پرستاری بیشتری از آن بچه داشته باشد. کسانی که ترک وطن کردهاند چه گُلی به سر این کشور زدهاند؟! من افتخار میکنم که جزء کسانی هستم که هرگز فکر رفتن از وطن به سرم نزد. ما جزء کسانی هستیم که تا به امروز در این مملکت زندگی کردهایم و تا کنون هم نان و آب این مملکت را خوردهایم و همین جا هم میمیریم.
شما مدتی هم برای تحصیل به ایتالیا رفتید. اما مثل این که تحصیل را نیمه کاره رها کردید و برگشتید!
به خاطر مسائل خانوادگی تداوم پیدا نکرد. مادرم با آمدن به ایتالیا موافق نبود. او نمیخواست که ایران را ترک کند. از طرف دیگر تالار رودکی به حضور من نیاز داشت. این بود که بعد از مدتی مجبور شدم به ایران برگردم و بورسیه هفت ساله من به کس دیگری اختصاص یافت.
مدتی که در ایتالیا بودید چه تاثیری در کار هنری شما داشت؟
بودن در ایتالیا نتایج خوبی برای من داشت و موجب یادگرفتن موارد بسیاری در زمینه آواز شد.
چرا در این سالها در زمینه انتشار آلبوم فعالیتی نکردید؟
شما هرگز از اسفندیار قرهباغی نشنیدهاید که آلبومی منتشر و بخواهد کسب درآمدی کند. آنچه تا به امروز خواندهام ملی و میهنی بوده است. خصوصا سرودهایی که در دوران دفاع مقدس خواندهام.
وضعیت کنونی موسیقی کشورمان را چگونه میبینید؟ آیا اوضاع برای برگزاری کنسرتهای موسیقی مناسب است؟ در این سالهای گذشته بیشتر با چه مشکلهایی روبه رو بودهاید؟
قرهباغی: نکته خوبی را اشاره کردید. اما پاسخهایش تاسف برانگیز است. متولیان موسیقی در جامعه ما وزارت ارشاد و سازمان صدا و سیما هستند. حال این که این عزیزان با موسیقی قهر هستند. آنها خود را از موسیقی بیزار نشان میدهند در حالی که در خلوتهایشان موسیقی گوش میدهند. به جای حمایت از موسیقیهایی که دارای اصالت و اعتبار هستند از برخی موسیقیهای سخیف حمایت کردهاند. امروز در صدا و سیما هرگز موسیقیهای انقلابی را معرفی نمیکنند. آنها هرگز سرودهای دوران هشت سال دفاع مقدس را برای مردم معرفی نمیکنند که فلان سرود در فلان تاریخ و در چه شرایطی ساخته شدهاند. سرودهایی که ما میخواندیم، تنها یک سرود نبودند؛ هر کدامشان چندین موشک و صدها آر پی جی 7 بود که بر سر دشمن فرو میآمد.
بعد از ما میخواهند از چه کسانی یاد کنند؟! اداره ارشادی که در آذربایجان هست؛ من نامش را به «اداره کشتارگاه فرهنگ و هنر تغییر دادهام.» د رچند سال گذشته مدیر کلهایی برای اداره ارشاد انتخاب کردهاند که موسیقی تبریز را فلج کردهاند. من انتظار دارم که بیش از اینها به موسیقی رسیدگی شود.
نظر شما