تحولات لبنان و فلسطین

«بدون اینکه این ملت همراهی کند ما نمی‌توانستیم کاری‏‎ ‎‏بکنیم. هر چی داریم از این‌هاست و هر چی هست مال این‌هاست».

خط قرمز امام(ره)

به گزارش قدس‌آنلاین، از این دست جملات در صحیفه امام(ره) کم نیستند، اما یک سؤال اساسی که ممکن است با خواندن این جملات به ذهن بیاید این است که مردم در نگاه امام خمینی(ره) به حکومت، چه قدر و سهمی دارند؟ این پرسشی است که از حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قنبریان، استاد حوزه و دانشگاه پرسیده‌ایم و علاوه بر آن خواسته‌ایم نظرش را در خصوص شبهاتی که در همین خصوص در نسبت ولایت مطلقه فقیه با مقوله جمهوریت و نقش مردم در حاکمیت مطرح می‌شود، بگوید. پاسخ مشروح او را در ادامه می‌خوانید.

مردمِ امام از قرآن و نهج‌البلاغه می‌آید، نه غرب و منتسکیو
در ابتدا بد نیست ببینیم امام به عنوان یک انسان عارف و در عین حال فقیه، اصولاً مردم را چطور تعریف می‌کند. اقلاً درک او از مردمی که به عهد اسلام درآمدند و بیعتی با اسلام و مبانی اسلام کردند، چگونه است.
من مجموعه اندیشه ایشان را در دو فراز خلاصه می‌کنم: یکی اینکه مردم را مظهر اراده حضرت حق می‌دانند؛ یعنی اراده خدای متعال از دست این مردم برمی‌آید. دوم اینکه مردم را سخنگو و لسان خدای متعال می‌دانند. به نظرم حضرت امام(ره) این دو مورد را نیز از امیرالمؤمنین(ع) گرفته‌اند. حضرت امیر در نامه ۵۳ نهج البلاغه که معروف به عهدنامه مالک اشتر است، در یک جایی می‌فرماید: «وإنما عماد الدین العامة من الأمة؛ ستون دین جمهور مردم هستند».
عموم ما این‌طور شنیده‌ایم که عمود دین، نماز است، در ساخت زندگی فردی ما عمود دین، نماز است ولی از حیث اجتماعی، عمادِ دین «العامه من الامه» یعنی همین جمهور مردم هستند.
در فراز دیگری از همین نامه می‌فرماید «إنّما یُستَدَلُّ عَلَی الصّالِحینَ بِما یُجری الله لَهُم عَلی ألسُنِ عِبادِهِ؛ تنها راه اینکه صلاحیت‌ها و صالحان کشف شوند، آن چیزی است که خدای متعال درباره صالحان بر زبان مردم جاری می‌کند» یعنی مردم زبان خدای متعال هستند. حضرت امام(ره) نیز هر دو را برای ما معنا کرده است. وقتی می‌فرماید میزان، رأی ملت است دارد، از این فرمایش حرف می‌زند.
این‌ها را نیز امام(ره) از کسی عاریه نگرفته، از غرب و منتسکیو نگرفته، بلکه از حاق نهج‌البلاغه و قرآن فهمیده است؛ وقتی می‌فرماید تنها راه دلالت بر صالحان، زبان مردم و زبانِ بندگان خداست، ترجمه به این می‌شود که میزان رأی ملت است. پس اگر خواستید وکیل، رئیس‌جمهور یا حتی رهبری انتخاب کنید، آن چیزی باید باشد که از اینجا درمی‌آید.

موافقت مردم با حق، به اقتضای فطرت
امام یک جمله بسیار زیبا در این زمینه دارند که در جلد ۵ صحیفه آمده، وقتی مدام می‌گویند به مردم رجوع کنید، مردم تعیین‌کننده باشند. تعبیر عجیبی در همین فراز دارند که «قهراً اشتباه در ۳۰میلیون جمعیت رخ نخواهد داد» یعنی ۳۰میلیون جمعیتی که آن روزِ ایران بودند، این ۳۰میلیون که اشتباه نمی‌کنند. اگر فکرشان را روی هم بگذارند و همه آن‌ها بیایند و در یک زمینه‌ای انتخابی کنند، اراده خدای متعال از اینجا رد می‌شود، درواقع این‌ها عمودهای این دین هستند و در واقع بروز اراده الهی می‌شوند. ایشان  یک جمله‌ای دارند که در جلد۱۵ صحیفه در تعلیل مثل این ماجرا می‌فرمایند «زیرا مردم و توده‌ها با حق موافق هستند». فطرتاً اگر از طاغوت‌ها آزاد می‌شوند-که امام بزرگوار به کمک ملت، ملت را از دست طاغوت‌ها آزاد کرد- از فرعون‌ها و پهلوی‌ها آزاد می‌شوند، آن وقت دیگر به اقتضای فطری خودشان موافق حق هستند و نمی‌خواهد از این مردم بترسیم که این‌ها بد انتخاب می‌کنند، فلان‌جور انتخاب می‌کنند، نه، امام می‌فرمایند موافق اراده حق هستند.
در مقیاس بزرگ جهانی، ایده امام این بود که حزب بزرگ مستضعفان را تشکیل دهید یعنی تمام مستضعفان عالم علیه مستکبران جمع شوند. آنجا نیز همین تحلیل را می‌آورند که در جلد ۹ صحیفه است: «حزب مستضعفین که همان حزب الله است و موافق اراده خدای تبارک و تعالی است» یعنی اراده حضرت حق از اینجا می‌آید. مردم در این بینش نه تنها مزاحمتی ندارند بلکه اصلاً شدن‌ها و کنش‌های الهی از ناحیه اراده مردم است، کشف‌ها و اثبات‌ها نیز زبان این مردم است. این اصلی‌ترین چیزی است که ما برای مردم‌سالاری نیاز داریم.

همه امام‌اند و همه مأموم
غایت این نگاه به مردم چیست؟ یک ولی و یک مردمی که آمده در مقابل طاغوت‌ها نهضت انجام داده و مردم نیز چنین شأنی پیدا کرده‌اند یعنی به عهد الستی و فطری خودشان برگشته‌اند و دارند این طور حرکت می‌کنند. غایتِ این حرکت یکی شدن رهبر با مردمش است. این درکِ فیلسوفانه و عارفانه است که پشتوانه روایی و فقهی هم دارد. امام به کرات می‌فرمود من با شما یکی شده‌ام. اصلاً ما در قرآن شریف نیز می‌گوییم که مستضعفین همه‌شان ائمه(ع) می‌شوند. «نجعلهم ائمه» یعنی امام دیگر یک آدم نیست و بقیه مأموم او؛ وقتی پیوند برقرار شد همه امام‌اند و همه مأموم‌اند. انگار خمینی تکثیر شده است در همه این‌ها. مردم نیز وقتی کنار جمارانش می‌آمدند خیلی خوب می‌گفتند که «روح منی خمینی» یعنی روح تک‌تک این ملت می‌شود. پیوندی از این جنس.
در یک جمله شریفی حضرت امام در پیام ۱۲ فروردین ۵۸ همین غایت را بیان می‌کند. می‌گوید امروز روزِ حکومت الله است، روزِ امامتِ امت است یعنی الان امت امام شدند. وقتی اراده حضرت حق مجرایش اینجاست، وقتی لسان حضرت حق هستند، پس خودشان امام هستند. در جمله دیگری می‌فرماید در دولت شهید رجایی در سال ۶۰ بود: «امروز ملت و دولتی در کار نیست، همه ملت‌اند و همه دولت‌اند».
در جمله دیگری که در جلد ۱۴ صحیفه امام(ره) است: «خمینی دست یکایکِ شما مردم را می‌بوسد و به یکایک شما احترام می‌گذارد و یکایک شما را رهبرِ خویش می‌داند که بارها گفته‌ام من با شما یکی هستم. رهبری در کار نیست». پس این هم غایتش که اگر ما آن نگاه را به مردم کردیم، این پیوند بین ولی و مردم در عهدِ فطری خودشان به این می‌انجامد که همه رهبرند.

مردم‌سالاری دینی، حرف ‌نو جمهوری اسلامی
به نظرم یکی از اساسی‌ترین آورده‌های امام بزرگوار و حرفِ نو جمهوری اسلامی دقیقاً همین است. اگر اسلام به تنهایی اجرا شود، این را طالبان و فرض کنید داعش هم می‌خواهند، یا جمهوریت و دموکراسی صِرف در دولت‌های لائیک مسلمان هست ولی آمیزه این دو با هم، حرفِ نو جمهوری اسلامی است که مردم‌سالاری دینی نام دارد. حالا بعضی همین جا هستند که می‌گویند از باب وهنِ شریعت -انگار مثل قمه‌زنی است- یا مثلاً حالا چون در دنیا عیبمان نکنند، صندوق رأی بیاورید در حالی که امام بزرگوار آن را در متن اسلام می‌دید.
رهبر معظم انقلاب در ۱۴ خرداد ۹۳ فرمودند: «افرادی گمان نکنند که امام بزرگوار ما، انتخابات را از فرهنگ غربی گرفت و آن را قاطی کرد با تفکر اسلامی و شریعت اسلامی؛ نه، اگر انتخابات و مردم‌سالاری و تکیه به آرای مردم جزو دین نمی‌بود و از شریعت اسلامی استفاده نمی‌شد، امام هیچ تقیدی نداشت؛ آن آدم صریح و قاطع، مطلب را بیان می‌کرد. این جزو دین است».
حالا امام این را از کجای دین درآورده است و کجای دین مردم را این طور در پیش‌بری حکمرانی حرکت می‌دهند. قرآن شریف که سند مسلمانی ماست در یک آیه به معصوم‌ترین آدم روی زمین یعنی پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: «وشاورهم فی الامر»؛ «شاورهم» فعل امر است و دلالت بر وجوب می‌کند یعنی بر پیغمبر واجب است که از مردم مشورت بگیرد. «الامر» یعنی چه؟ امر در اینجا یعنی حکومت. دقیقاً این امر، همان امری است که در «اولی الامر منکم» به آن اشاره می‌شود. پس ببینید وقتی این دو آیه را کنار هم قرار می‌دهیم، «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» صاحبان امر یعنی صاحبان حکومت، در عین اینکه ولی دارد، مأمور به «شاورهم فی الامر» است. حالا در مورد معصوم(ع) گفتند مشورت کردن وجوب دارد ولو اینکه التزام ندارد که حتماً نظر اکثریت را [بپذیرد] ولی درباره فقیه می‌گویند که او باید بپذیرد.
امام(ره) این دو را در کنار هم نشانده و در واقع روحِ جمهوری اسلامی شده است. در خطبه ۱۷۳ نهج‌البلاغه، حضرت امیر(ع) خیلی بیان قشنگ و شیوایی در این زمینه دارند: «وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانَتِ الْإِمَامَهُ لَا تَنْعَقِدُ حَتَّی یَحْضُرَهَا عَامَّهُ النَّاسِ [مَا] فَمَا إِلَی ذَلِکَ سَبِیلٌ» حضرت می‌فرماید به جانم قسم! امیرالمؤمنین به جان خودش قسم می‌خورد که اگر امامت و حکمرانی منعقد نمی‌شود با حضور همه مردم، من دیگر راهی برایش نمی‌شناسم». در مقابل اینکه یک کسی نصب کند، در مقابل اینکه یک شورای ۶نفره بگذارد یا عموم مردم بیایند، اگر شما می‌خواهید بگویید با عموم مردم نمی‌شود، من دیگر راهی برایش نمی‌شناسم. این ریشه‌هایی است که امام بزرگوار آن را دیده است. به خاطر همین وقتی که آمد، از اول گفت مردم باید در این ماجرا سهیم باشند. هم خودش که با بیعت عمومی مردم آمد و سرِ دست آوردنش در ۱۲ بهمن و همه دیدیم که از سال‌ها قبل شعار مردم «یا مرگ یا خمینی» بود. به محض اینکه آمد نظام حکمرانی را معلوم کرد، یک بار از مردم رأی گرفت تا بیایند و قانون اساسی بنویسند، دوباره قانون اساسی را به رأی مردم گذاشت، بعد تمام ارکان را برای مردم گذاشته است. این نمی‌تواند چیزی از باب وهنِ شریعت و موافقت با دنیا از این جهت باشد که عیبمان نکنند.

مردم‌داری کافی نیست
به خاطر همین پایبند آن بود و تا آخر پای این مسئله ماند که به طور جدی باید زمینه مشارکت مردم از بین نرود. ما معمولاً این را یک‌طرفه می‌خوانیم که مردم مشارکت کنید، در حالی که امام در عین اینکه می‌گفت مردم مشارکت کنید، مشارکتشان می‌داد. چیزهایی که دست و پای مشارکت مردم را می‌بست، قیچی می‌کرد.
اگر یک جایی مانعی بود، اگر یک کسی حرفی زده بود که احساس می‌شد لازمه آن حرف، کم شدن مردم است و یک تصمیمی گرفته بود که از مشارکت مردم کم می‌کرد، تذکر صریح می‌داد. یعنی واقعاً بند و قیدهایی که برای مشارکت مردم بود را برمی‌داشت.
بنابراین اینکه [مشارکت بر] مردم واجب است فقط تشویق نبود؛ در عین اینکه واجب است، حقشان هم هست، این‌ها از آورده‌های حضرت امام بزرگوار بود که در عین اینکه وجوب می‌دانست که اگر شرکت نکنید ممکن است بعداً این خسران قابل جبران نباشد، از طرف دیگری می‌گفت این حق مردم است و کسی نمی‌تواند این حق را از مردم بگیرد.
این مسئله خط قرمز امام بود. اگر بی‌تعارف بخواهیم بگوییم در درون خودِ جریان انقلاب و حتی در بین شاگردان امام یا هم‌مباحثین امام که حتی در انقلاب هم مشارکت داشتند، بودند کسانی که حداکثر مردم‌داری را قبول داشتند و نه مردم‌سالاری را.  بگذارید این جمله آقا را بخوانم که قشنگ‌تر معنایش می‌کند. در ۱۴خرداد دو سال پیش فرمودند یک عده‌ای بودند که اسلام را هم قبول داشتند ولی مردم‌سالاری را قبول نداشتند که سالاری مردم بود. خطِ افراطی‌تر این تفکر می‌شود داعش در منطقه. ببینید داعش دیگر مردم‌داری هم نمی‌کند، گردن می‌زند. شما اگر گفتید حکومت فقط با آخوندها باشد، مردم‌داری هم بکنند ولی مردم تعیین‌کننده نباشند، این نیز باز مردم‌سالاری نیست. پس مفاهیم دستمالی نشوند، مردم‌داری، مردم‌سالاری نیست. مردم‌سالاری یعنی حاکمیت دست مردم باشد.

نخبگان جای مردم را نگیرند
امام بزرگوار با آن نظام اندیشه‌ای که داشتند با روایت «کلکم راع و کلکم مسئول» همه مردم را سیاسی می‌داند. همان‌طور که  در اول نهضت همه مردم سیاسی بودند. در یک نظامی که همه مردمش سیاسی هستند و همه «راع»اند یعنی مسئول‌اند در عین اینکه رعایا هستند، این‌ها همه باید تعیین‌کننده حکمرانی باشند. این نظریه اصلی است که باید آن ساختاری که تعریف می‌شود، جلو این را نگیرد.
از این حیث امام(ره) سر دو جا خیلی تأکید داشتند: یکی به جای عامه مردم یک جمع نخبه‌ای ننشینند که مثلاً یک دست نخبه‌ای به جای مردم بنشینند و حکمرانی را تعیین کنند و یکی دیگر اینکه آن گروه‌هایی که باید معرف شوند برای مردم در حدِ «شاهدان عادل» عمل کنند و طوری نشود که آن‌ها حالت قیم مآبی پیدا کنند، بخواهند کارها را لیستی و قبیله‌ای کنند.
یک جمله خیلی عجیب و مهمی که دوست دارم ملت عزیز به آن توجه کنند، در جلد ۱۸ صحیفه امام(ره) است. حضرت امام می‌فرمایند: «این‌ها می‌خواهند با شیطنت‌هایشان کار خودشان را انجام بدهند. آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است و بسیار ضرر به ما زدند و ما بسیار ضرر خوردیم و آن‌ها هم بسیار نفع بردند. این مطلب شکست خورده. حالا می‌گویند که سیاست حق مجتهدین است یعنی، در امور سیاسی در ایران پانصد نفر دخالت کنند، باقیشان بروند سراغ کارشان. یعنی مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کار به مسائل اجتماعی نداشته باشند و چند نفر پیرمرد ملّا بیایند دخالت بکنند. این از آن توطئه سابق بدتر است برای ایران».
«ما اگر نظارت نکنیم؛ یعنی، ملت اگر نظارت نکنند در امور دولت و مجلس و همه چیز، اگر کنار بروند، بسپارند دست این‌ها و بروند مشغول کارهایشان بشوند، ممکن است یک وقت به تباهی بکشد». پس ببینید یکی از جاهایی که سر آن حساس است این است که می‌خواهد آحاد همه مشارکتشان حفظ شود. مشارکت‌ها نیابتی و دو مرحله‌ای نشود؛ بگویند که مجتهدین به جای مردم، نمایندگان ولی‌فقیه بهتر از مردم می‌شناسند و می‌فهمند. این حرف‌ها را امام قبول ندارند.
الان فرصت نیست اگرنه برخی از جزوه‌های داعش را می‌خواندم که دقیقاً همین استدلال را دارند. می‌گویند انتخابات یعنی چه؟ هیچ وقت یک عالم بصیری مثل «همج الرعاع» یعنی مردم عادی نیستند؛ این‌ها باید انتخاب کنند، ولی امام می‌گفت همه مردم.
پس با این نخبه‌گرایی به این شکل مخالف بودند، نخبه‌گرایی که می‌گویم یعنی نه نخبه ثروت، نه نخبه قدرت و نه نخبه علم. مردم نخبگان علم را بر سر جایی که باید بنشانند تا کارها را برنامه‌ریزی کنند ولی در آن حرکتِ عمومی انتخاب‌ها، همه مردم باشند.

قبیله‌گرایی ممنوع!
یکی دیگر اینکه سراغ گروه‌های سیاسی می‌رفت. جاهایی که همین آدم‌های متنفذ حالا در لباس روحانیت یا غیرلباس روحانیت، لیست می‌دهند، حزب و جناح دارند، کانون‌های قدرتی به مرور شکل می‌گیرد، آنجا هم می‌گفت این‌ها در حد معرفی کردن باشند مثلاً یک بینه و شاهد عادلی بیان می‌کنند که شما اگر خودتان به تشخیص نرسیدید به این‌ها رجوع کنید، بیشتر از این نه. قبیله‌گرایی نه. لیست‌بندی به این معنا که الّا و لابد به این لیست رأی بدهید، نه!
اینجا نیز جمله عجیبی دارند که سال ۶۲ می‌فرمایند: «فرض کنید همه کسانی که در رأس امور هستند بروند پیشنهاد کنند که فلان آدم را شما وکیل کنید، لکن شما به نظرتان درست نباشد، جایز نیست بر شما تبعیت کنید. باید خودتان تشخیص بدهید که آدم صحیحی است تا اینکه بتوانید رأی بدهید».
یا همین سخنرانی جای دیگری می‌فرمایند: «‏‏بازار باید خودش تشخیص بدهد. کارخانه‌ها باید خودشان تشخیص بدهند، هیچ‏‌‎‏کس تحت تأثیر دیگری نیست. بله اگر چنانچه اشخاص مطمئنی باشند که آن‌ها تشخیص‏‎ ‎‏بدهند، شهادت بدهند که فلان آدم جهات مختلفش همه خوب است، آن وقت مانعی‏‎ ‎‏ندارد که کسی به واسطه تشخیص آن‌ها و اطمینان به اینکه این صحیح است رأی هم به‏‎ ‎‏آن‌ها بدهد. اما این طور نیست که کورکورانه انسان دنبال این باشد که ببیند کیَک چه گفته،‏‎ ‎‏این صحیح نیست، این در اسلام نیست و در جمهوری اسلامی هم نباید باشد.» پس این قبیله‌گرایی‌ها که ما نزدیک انتخابات‌ها یک وقت‌هایی می‌بینیم که یک‌سری افراد برایش تئوری نیز درست می‌کنند و می‌گویند که به این لیست رأی بدهید تا آن لیست رأی نیاورد، خوب و بدش قاطی، فقط به این لیست رأی بدهید. امام می‌گفت که این در اسلام نیست و در جمهوری اسلامی نیز نباید باشد.
شما چند مورد را می‌شناسید و به مردم معرفی می‌کنید و مردمی که خودشان از آن‌ها شناخت ندارند به شما اعتماد کنند. پس می‌بینید دو جایی که می‌تواند سرِ راه مشارکت‌ها قرار بگیرد یکی این دو جاست.
آنجایی که از دید مردم پنهان است، آنجا باید چراغ شورای نگهبان آن را بگیرد. من از کجا می‌دانم چه کسی نفوذی است، چه کسی پرونده فلان دارد و مفسد اقتصادی است، آن‌ها با شورای نگهبان است؛ اما آنجایی که در صحن عمومی جامعه است، مرآی مردم است، مردم خودشان بهترین تشخیص‌دهنده هستند.
شورای نگهبان نیز نباید جوری آن را دو مرحله‌ای کند این‌ها نباید اتفاق بیفتد. این‌ها موانع مشارکت است. اگر این‌ها را مراقبت کنیم، می‌بینید مشارکت حداکثری که در نهضت بوده است در تمام فرایند انقلاب نیز هست، قبیله‌گرایی کردیم، آن وقت مردم می‌گویند که خودشان دارند این کارها را می‌کنند و خدای نکرده قهر می‌کنند.

ولایت همیشه مطلقه
یک پرسش دیگر نیز در خصوص ولایت فقیه و نسبتش با جمهوریت بود. بحث مهمی که شاید باید ساعت‌ها در مورد آن حرف زد. نخست اینکه امام «ولایت» را همیشه مطلقه می‌داند. من این مطلقه را معنی کنم چون وقتی ولایت را غیرمطلقه در نظر بگیریم همان مدیر و مجری می‌شود یعنی فقط احکام را اجرا کند. ولی وقتی مطلقه می‌گوییم، این اطلاق، رهایی از چیست؟ یعنی می‌تواند موقتاً برخی از احکام شرعی را هم تعطیل کند. یک مثال عرفی بزنم شما اگر رساله‌ها را به جای رساله، دفترچه راهنمایی رانندگی بگذارید، آقای پلیس را نیز ولی فقیه بگذارید، با وجود اینکه در دفترچه گفته شده است که مثلاً اینجا ورود ممنوع است و باید ورود ممنوع باشد، پلیس یک روزی که ازدحام است، یک‌طرفه را دو طرفه می‌کند. همه می‌بینند که خلاف رساله دارد عمل می‌کند ولی هیچ‌کس او را سرزنش نمی‌کند، چراکه همه می‌بینند مصلحتی در میدان است که به طور موقت - این لفظ موقت خیلی مهم است- یکی دو ساعت این یک‌طرفه، دو طرفه بشود. بعضی وقت‌ها احکام شرعی نیز موقتاً به خاطر مصلحتی مهم‌تر تعطیل می‌شوند. به این می‌گویند ولایت مطلقه. پس او فقط مجری نیست بلکه یک جاهایی می‌تواند موقتاً یک سری از احکام را نیز تعطیل کند.
حالا پرسش مهم این است وقتی که می‌خواهد موقتاً به خاطر یک مصلحت مهم‌تری حکمی را تعطیل کند، آن مصلحت مهم‌تر چیست. مصلحت کیست؟ مصلحتِ رجال خاصی است؟ مصلحت جناح خاصی است؟ امام تأکید داشت که اینجا مصلحت عامه مردم را باید در نظر داشت. این را چطور باید تشخیص داد؟ من این جمله را از نامه‌ای که امام به مجمع تشخیص زده بخوانم. یعنی در روزی که می‌خواستند مجمع تشخیص را راه بیندازند، آنجا معیار این مصلحت را معلوم کرده است که این مصلحت مثلاً اموال مسئولان نیست که الان قانونش کردند و در همین مجمع تصویب کردند که اموال مسئولان محرمانه باشد. به نظرم این آن چیزی نیست که امام گفته بود، مراقبش باشید. «مصلحت نظام و مردم از امور مهمه‌ای است که مقاومت در مقابل آن ممکن است اسلام پابرهنگان زمین را در زمان‌های دور و نزدیک زیر سؤال ببرد و اسلام آمریکایی مستکبرین و متکبرین که با پشتوانه میلیاردها دلار توسط ایادی داخلی و خارجی بر آنان پیروز گرداند».

مصلحت پابرهنگان
پس آنجایی که تو باید به آن نگاه کنی، اسلام پابرهنگان است. این پابرهنگان و مصلحت این‌ها، حتی می‌توان حج را برایش به طور موقت تعطیل کرد. مفسده این است که اسلامِ آمریکایی مرفهین بالا بیاید و مصلحت این است که مستضعفین را در نظر بگیرید. دو مثال عینی از ولایت مطلقه‌ای که امام به کار برد بزنم. انقلاب شد و در حاشیه شهر تهران و حاشیه شهرهای بزرگ بیغوله‌نشین بود. حلبی‌آباد بود. اولین کار انقلاب این بود که برای این‌ها مسکن بسازد.
مشکل اصلی مسکن زمینش است. زمین از کجا بیاوریم؟ زمین‌هایی مال مردم بود و مال سلطنت هم نبود، یک کشاورزی ۲ هزار متر زمین داشت. اینجا مجلس شورای اسلامی آمد یک طرحی را تصویب کرد که مثلاً تا هزار متر برای خودشان باشد. نامه از مرجعیت قم -مرجعیت خوب قم- نوشته شد که آقا شما چرا می‌خواهید مردم را به فروش وادار کنید، «الناس مسلطون علی اموالهم» همان‌طور که هزار مترش مال اوست، ۲ هزار مترش نیز مال خودِ اوست. اگر نخواست، نباید مجبور شود. یکی از جاهایی که ولایت مطلقه ورود کرد و گفت اینجا باید این کار را بکنیم وگرنه چطور می‌خواهیم مستضعفین را خانه‌دار کنیم. کیست که با این ولایت فقیه مشکلی داشته باشد؟! این علیه مردم و جمهوریت مردم است؟! عامه‌ای که ۸۰ درصد آن‌ها فقیر بودند را خانه‌دار کرد.
یک نمونه دیگر که امام ورود کرد در نظام کارگر و کارفرما بود. در احکام اولیه ما عقد اجاره برقرار است. باید یک تجارت هم‌ترازی باشد تا کارگر و کارفرما راضی باشند ولی وقتی ۴ تا ۶ میلیون لشکر بیکار داری، ۱۱ تا ۱۳ میلیون کارگر داری که کار می‌کنند، این کسوت کارگر، کسوت عرضه در واقع می‌تواند تقاضا را کم کند و در حق این کارگر اجحاف کند. امام اینجا گفت که دولت نیز باید اینجا بنشیند و کمترین چیز را معلوم کند که به ضرر کارگر نشود. پس می‌بینید که ولایت مطلقه در واقع رعایت مصلحت‌های عامه مردم است که آن هم بیشتر مصلحت‌های پابرهنگان است.
یک مثال عینی بزنم که بحث امروز جامعه ما هم هست. به حسب برخی محاسبات، یک درصد تورم اضافی، ۱۵هزار میلیارد تومان رانت برای آن‌هایی که دارایی دارند درست می‌کند. کسی ماشین اضافه دارد، خانه اضافه دارد، رانتی برای این‌ها تولید می‌شود. از آن طرف، اگر سیاستی ۱۰درصد تورم برای جامعه درست کند، ۲درصد نرخ فقر را افزایش می‌دهد. در آمارهای ما یعنی ۲میلیون نفر را فقیر می‌کند.
اینجا از آن جاهایی است که باید مراقبت کنیم. جانب آن رانت را بگیریم که به دست کسانی است که مالکیتشان بیشتر است، اموالشان بیشتر است یا حواسمان باشد سیاستی درست نکنیم که تورم درست کند و یک عده‌ای را فقیر کند.
اینجا از جاهایی است که ولایت ورود می‌کند و باید ورود کند.  این آن درکی است که امام بزرگوار از ولایت مطلقه فقیه قرار می‌دهد. پس ولایت مطلقه جای مشارکت مردم را نمی‌گیرد، جای مردم نمی‌نشیند و تصمیم بگیرد، بلکه جاهایی که یک گرهی پیش پای مردم و عامه مردم و به‌خصوص زمین افتادگان و پابرهنگان است، قرار می‌گیرد حتی اگر آن گره موقتاً یکی از احکام شرعی باشد، ولایت مطلقه می‌آید و آن را برمی‌دارد. این درک امام بزرگوار از ولایت مطلقه فقیه است که کاملاً با جمهوریت و مردم‌سالاری سازگار است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.