تحولات لبنان و فلسطین

در میان امامان شیعه پس از امیر مؤمنان(ع) سند بخش عمده‌ ای از بیشترین قسمت روایات به امامین صادقین(ع) منتهی می‌ گردد و این به دلیل موقعیت خاص سیاسی جامعه آن روز بود که این دو امام بیش از امامان دیگر فرصت نشر علوم آل محمد(ع) را پیدا کردند.

ظهور جریان‌های فکری انحرافی در عصر امام باقر (ع)/ امام (ع) شیعیان را به عدم همکاری با دستگاه ظلم فرا می‌خواند

محمد بن مسلم مکی مدنی معروف به ابو زبیر می گوید؛ در محضر جابر انصاری نشسته بودیم که امام سجاد (ع) به همراه نوجوانی وارد شد و به فرزندش فرمود که سر عمویت یعنی جابر را ببوس لذا آن نوجوان نزدیک شد و سر جابر انصاری را بوسید و جابر چون نابینا بود، عرض کرد کیست این شخص و امام سجاد (ع) پاسخ داد این فرزند من محمد است و جابر او را در بغل گرفت و گفت: رسول خدا بر تو سلام خوانده، ما گفتیم: چگونه است که شما سلام پیامبر را به این نوجوان می رسانید، جابر گفت: من در محضر پیامبر بودم در حالی که حسین (ع) در دامان پیامبر بود، پیامبر رو کرد به من گفت: ای جابر برای این فرزندم پسری به دنیا می آید که نام او را علی می نامند، وقتی در روز قیامت منادی ندا دهد سید عابدین برخیزد، این علی فرزند حسین بر می خیزد و برای او فرزندی به دنیا می آید به نام محمد، ای جابر هر گاه او را ببینی از من بر او سلام بخوان و بدان که بعد از ملاقات با او، حیات تو اندک خواهد بود.

چرا امام پنجم شیعیان به نام پیامبر (ص) نامیده شد؟

چون پیامبر فرموده بودند به نام من نوزادان خود را نامگذاری کنید، لذا مستحب است نام پسران تا هفت روز محمد باشد، بنابراین امام حسین (ع) روز هفتم نام نوه خود را محمد نامید و کنیه او را به نام عمویش جعفر طیار، ابوجعفر نهاد.

امام رضا (ع) نیز وقتی فرزندشان امام جواد (ع) به دنیا آمدند نام او را محمد و کنیه او را ابوجعفر نهادند به طوری که در روایات این دو امام بزرگوار به کنیه ابوجعفر اول یا ابوجعفر ثانی معرفی می شوند و امام جواد (ع) را ابوجعفر ثانی معرفی می کنند.

به گفته آیت الله یوسفی غروی، در مورد امام باقر (ع) به باقرالعلوم تعبیر می شود که به معنای شکافنده علوم برای مردم است. نکته دقیق در معنای باقرالعلوم این است که دوران امام باقر(ع) شروع جداسازی خط عقیدتی فکری اهل بیت از دیگر مسلمانان بوده است یعنی تا قبل از دوران امام باقر (ع) فرصت مناسبی برای روشن شدن خطوط فکری عقیدتی ائمه نبوده و بهترین فرصت برای روشن نمودن این تمایز همین دوران حضرت باقر بوده و حضرت، باقر علم ائمه و شکافنده علوم اهل بیت هستند.

در چنین فضایی امام باقر علیه السلام برای احیای ارزشهای دینی و انجام وظیفه پاسداری از ارزشها، و به تناسب موقعیت، از راهها و شیوه های زیر بهره جست:

الف) تقیه

میزان اهتمام حضرت باقر علیه السلام به تقیه چنان بود که می فرمود: «التقیه من دینی و دین آبائی و لا ایمان لمن لا تقیه له; (1) تقیه از دین من و دین پدران من است . و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد .» این امر به دلایل متعددی مانند: حفظ جان نیروهای خودی، حفظ توان اقتصادی خودیها، اجرای برنامه های مهم تر، حفظ ارزشها و … صورت می گرفت و امام با رعایت این اصل، حرکت سری خود در تداوم وظیفه امامت را طی می کرد.

ب) ترسیم وظایف حاکم اسلامی

امام می کوشید با تبیین وظایف حاکمان، نوک تیز انتقاد خود را متوجه حاکمان وقت سازد و عدم مشروعیت اقدامات آنان را گوشزد کند . مثلا می فرمود: «بنی الاسلام علی خمسه اشیاء: علی الصلاه و الزکاه و الحج و الصوم و الولایه، اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه، ولایت .» زراره پرسید: کدام افضل است؟ فرمود: «الولایه افضل لانها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهن;(2) ولایت برتر است; چون کلید آنهاست و والی (امام) راهنمایی کننده برآنهاست .»

ج) نهی از همکاری با حکومت طاغوت

امام همواره مؤمنان را از همکاری با حکومت طاغوت نهی می کرد و به هر طریق ممکن، این پیام خود را به گوش امت می رساند.

عقبه بن بشیر اسدی می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: من در میان قوم خود از حسبی عالی برخوردار بودم . قوم من در گذشته عریف (معاون و کارگزار) داشتند که جان سپرد. مردم تصمیم گرفتند که مرا به جای او به ریاست بگمارند، نظر شما چیست؟ آن حضرت فرمود: «فان کنت تکره الجنه و تبغضها فتعرف علی قومک و یاخذ سلطان جابر بامرء مسلم لسفک دمه فتشرکهم فی دمه و عسی لا تنال من دنیاهم شیئا; اگر از بهشت بدت می آید و از آن ناخشنودی، کارگزار قوم خود شو; زیرا چه بسا سلطان ستمگری، مسلمانی را می گیرد تا خونش را بریزد و تو [که گوشه ای از کار آن سلطان را بر عهده گرفته ای] شریک آنان در خون او خواهی بود، در حالی که ممکن است از دنیای آنها بهره ای نبری .» و زمانی که فردی گفت: از زمان حجاج تا حالا والی بوده ام، آیا راهی برای توبه هست؟ امام سکوت کرد وبعد از تکرار سؤال، فرمود: «لا، حتی تؤدی الی کل ذی حق حقه (3); نه، مگر اینکه حق هر صاحب حقی را ادا کنی .»

در جای دیگری آن حضرت می فرمودند: «قال الله عز و جل: لاعذبن کل رعیه فی الاسلام دانت بولایه کل امام جائر لیس من الله و ان کانت الرعیه فی اعمالها بره تقیه و لاعفون عن کل رعیه فی الاسلام دانت بولایه امام عادل من الله و ان کانت الرعیه فی اعمالها ظالمه مسیئه; (4) خداوند عزیز و جلیل فرموده است: هر کسی را که در اسلام به ولایت پیشوای ستمگری که از جانب خدا نیست – گردن نهند، عذاب خواهم کرد; هرچند آن فرد در کارهای خویش نیک و پرهیزکار باشد . و از هر کسی که در قلمرو اسلام به حاکمیت هر امام عادلی – که از جانب خداست – تن دهد قطعا درمی گذرم; هر چند آن فرد در کارهای خویش ستمکار و بدکار باشد».

د) مواجهه با خلفا

امام باقر علیه السلام مشروعیت حاکمان جور را زیر سؤال می برد و راه را بر قیام علیه آنان هموار می ساخت. امام علیه السلام می فرماید: «ان ائمه الجور و اتباعهم لمعزولون عن دین الله; (5) پیشوایان ستمگر و پیروان آنها از دین خدا برکنار شده اند».

آن حضرت می فرمود: «من مشی الی سلطان جائر فامره بتقوی الله و خوفه و وعظه کان له مثل اجر الثقلین من الجن و الانس و مثل اعمالهم; (6) هر کس به سوی سلطان ستمگری برود، و او را به تقوای الهی فرمان دهد، و او را بترساند و موعظه کند، مانند پاداش جن و انس و مانند اعمال آنان را خواهد داشت .»

راه های مقابله امام باقر(ع) با بدعت گذاران

بدعت در نظام عقیدتی و دستوری دین، یکی از نمودهای بارز انحراف از مسیر وحی می باشد، که عوامل و انگیزه های مختلفی در پیدایش و شکل گیری آن مؤثر است، از آن جمله:

الف) غرض ورزی و تدابیر حیله گرانه عناصر ضد دین

کسانی که در باطن و اعماق ضمیر خویش با پیام وحی بیگانه اند، و با شریعت تضاد دارند، زمانی که قادر به مبارزه صریح و علنی با آن نباشند، می کوشند تا با نفوذ دادن ایده های غیر دینی و برنامه های غیر الهی در مجموعه باورها و دستورهای مکتبی، به گونه ای خزنده، ماهیت و خاصیت اصلی دین را تضعیف کرده، آن را به انحراف بکشانند.

این حرکت، حرکتی منافقانه است که نسبت به ادیان قبل از اسلام نیز از سوی عناصر مغرض و نا سالم اعمال می شده است، تا راه ایمان را بر رهروان دین مخدوش سازند.

خداوند در افشای چهره این گروه و نیز تهدید آنان فرموده است: «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون؛ (7) وای بر آنان که با دست خویش مطالبی را نوشته و به دروغ می گویند: این از نزد خداست.هدفشان از این کار دستیابی به پولی اندک است.وای بر آنان از آنچه نوشتند و وای بر آنان از آنچه به دست آوردند!»

ب) جهل و نارسایی علمی نسبت به مبانی و معارف اصیل دین

پیرایه ها و باورهای خرافی که گاه در محیط های مذهبی رخ می نماید و به عنوان دین و باور دینی تلقی می شود، معمولا ناشی از بی اطلاعی توده ها از مبانی اصیل مکتبی است.

زمانی که نا آگاهان در مصدر قانونگذاری و یا اجرا قرار گیرند، چون از یک سو ناگزیرند کارها را سامان داده، پاسخی برای حل مشکلات و رخدادها بیابند، و از سوی دیگر آشنایی عمیق با روح دین ندارند، با صلاحدید و تشخیص بشری خویش یا بر اساس منافع مورد نظر خود، به وضع قوانین و ترویج اندیشه های غیر دینی پرداخته، آنها را به نام دین قلمداد می کنند.

این گونه بدعتها به هر دو انگیزه، پس از رحلت رسول خدا (ص) در اسلام رخ نمود، و یکی از رسالتهای عمده اهل بیت (ع) پیراستن پیرایه ها از دامان معرفت اسلامی و مبارزه با بدعتهایی بود که با انگیزه های مختلف صورت می گرفت.

تعلیم فقه و شیوه صحیح اجتهاد

تعلیم مسایل فقهی و پاسخگویی به پرسشها در زمینه احکام شرعی، یکی از زمینه های مهم زندگی ائمه (ع) بویژه امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بوده است.

عصر امام باقر (ع)، آغاز پیدایش فرصتی بود تا حاملان واقعی علوم قرآن، بتوانند به تعلیم شاگردان و ترویج احکام و تحکیم مبانی فقهی بپردازند. البته این زمینه ها در عصر امام صادق (ع) هموارتر گشت و از آن پس دوره سختگیری فزونتر حاکمان نسبت به ائمه ادامه یافت و این زجر و شکنجه تداوم داشت تا عصر امامت به غیبت انجامید.

امام باقر (ع) در تصحیح اندیشه ها و زدایش انحرافها، تنها به مبارزه و رویارویی اکتفا نکرد، بلکه با بیان احکام و گاه تبیین شیوه استنباط احکام از قرآن و سنت پیامبر، پایه های فقاهت و اجتهاد صحیح را استحکام بخشید.

روایات فقهی نقل شده از امام باقر (ع)، بیش از آن است که بتوان در این مجموعه گرد آورد، زیرا کمتر بابی از ابواب فقهی را می توان یافت که در فروع مختلف آن، سخنی از امام باقر (ع) وارد نشده باشد.مجموعه های روایی فقهی خود گواه این سخن است.

محمد ابو زهره از پژوهشگران اهل سنت در کتاب تفصیلی خویش الامام الصادق در تبیین جایگاه علمی و معنوی امام باقر (ع) می گوید:

امام محمد باقر (ع) وارث پدر خویش در پیشوایی علمی و مقام شریف هدایتگری بود.از این جهت عالمان از شهرها و سرزمینهای اسلامی به جانب وی رهسپار می شدند، هیچ فردی از عالمان به مدینه وارد نمی شد، مگر این که برای کسب معرفت و دانش به خانه امام محمد باقر (ع) مراجعه می کرد.

در میان کسانی که به خدمت وی می رسیدند، هم چهره های شیعی و هم سنی دیده می شوند و گاه منحرفان افراطگر نیز خود را به وی نزدیک می کردند ولی امام در برابر آنان موضعی قاطع گرفته و ایشان را طرد می کرد.(8)

جریان های فکری انحرافی در زمان امام باقر (ع)

عصر امامت امام باقر(ع) یکی از دوران هایی است که انحرافات فکری و عقیدتی بروز و ظهور زیادی داشت؛ اینک به بعضی از این جریانهای فکری منحرف در زمان آن حضرت اشـاره می کنیم:

مجبّره و مفوّضه (اشاعره و معتزله)

«مجبّره» کـسانی هستند که می گویند: انسان هیچ گونه اختیاری از خود ندارد و تمام اعمال او مستقیم تـوسط خدا انجام می شود. نـقطۀ مـقابل این گروه، «مفوّضه» هستند که می گویند: انسان بدون هیچ گونه دخالتی از ناحیه خداوند، اعمال خود را انجام می دهد و کاملاً مختار است.

این دو گروه فکری (مجبّره و مفوّضه) در زمان امام باقر(ع) نیز وجود داشتند. حضرت در پاسخ آنان می فرماید: لطف و رحمت الهی بـه خـلق بیش تر از آن است که آنان را به انجام گناهان مجبور سازد و سپس به خاطر کارهایی که به اجبار انجام داده اند، عذابشان کند. از سوی دیگر، خداوند قاهرتر و نیرومندتر از آن است که چیزی را اراده کـند و تـحقق نیابد.

از آن بزرگوار سؤال شد: مگر میان جبر و اختیار، جایگاه سومی وجود دارد؟ حضرت فرمود: آری! میان جبر و اختیار، فضایی بیش تر از گسترۀ آسمان و زمین است.(9)

غُلات

سومین جریان فکری ناسالم در عـصر امـام بـاقر(ع)، جریان «غُلوّ» است. همواره ضـعف فـرهنگی جـامعه دو نتیجه تلخ را به همراه دارد: افراط و تفریط!

برخی از مـردم به انگیزۀ موضع گیری علیه حکومت بنی امیه و یا انـگیزه های دیـگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت(ع) تا آنجا پیش رفتند که شأن و جایگاه اهل بیت(ع) از حقیقت واقع فراتر رفـت و بـرای ایـشان جایگاهی خدایی فرض کردند؛ ائمه(ع) ناگزیر با آنان به مواجهه پرداخـتند.

امام صادق(ع) هفت تن را به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغ پرداز مـعرفی کـرد: مـغیره بن سعید، بیان، صائد، حمزه بن عماره بربری، حارث شامی، عبدالله بن عمرو بـن حـارث و ابوالخطاب.(10)

«هشام بن حکم» از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود: مغیره بـن سـعید از روی غـرض ورزی، به پدرم دروغ می بست.

یاران مغیره در جمع اصحاب امام باقر(ع) حاضر می شدند و نوشته ها و روایات را از ایشان مـی گرفتند و بـه مغیره می رساندند. او نیز بین آن نوشته ها مطالبی باطل می افزود و به امام باقر(ع) نسبت مـی داد و آنـان را امـر می کرد تا آن مطالب را به عنوان آرای امام (ع) در میان شیعه رواج دهند. بر این اساس، اکثر آنـچه از مـطالب آمیخته به غلو در روایات امام باقر(ع) دیده می شود، افزوده های مغیره بن سـعید اسـت.(11)

امـام باقر(ع) از وجود چنین عناصر ناسالمی کاملاً آگاهی داشتند و در هر فرصتی به افشای چهرۀ آنان و انـکار بـافته هایشان مـی پرداختند. آن حضرت دربارۀ مغیره بن سعید می فرماید: آیا می دانید مغیره مانند کیست؟ او مانند بـلعم (بـاعورا) است که به او اسم اعظم داده شد و خداوند در حق وی فرمود: (الَّذی آتَیناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیطانُ فـَکانَ مـِنَ الْغاوینَ((12)«ما آیات خود را به او عطا کـردیم؛ ولی او از آن عـلم عاری گـشت و شـیطان در پی اش افتاد و در زمره گمراهان قرار گـرفت.»(13)

«بـیان»، از دیگر چـهره های افـراطی و اهـل غلو است. او تا بـدانجا به انحراف گرایید که مدعی نبوت و رسالت شد. گستاخی وی به حدی رسید که ضمن نـامه ای، امـام باقر(ع) را به رسالت خود دعوت کـرد.(14) امـام(ع) دربـارۀ او فـرمود: خـداوند لعنت کند بـیان تـبّان(15) را؛ زیرا وی بر پدرم (علی بن الحسین(ع)) دروغ می بست. من شهادت می دهم که پدرم بندۀ صالح خدا بود.(16)

«حمزه بن عمار بربری»، اهل مدینه و از دیگر منحرفانی بود که تحت لوای اعتقاد به امامت ائمه(ع) به تحریف دین و غلو پرداخته است. وی محمد بن حنفیه را تـا مرتبۀ الوهیت بالا برد و گروهی از مردم مدینه و کوفه پیرو او شدند. امام باقر(ع) از او نیز تبرّی جسته و وی را لعنت نمودند.(17)

«ابو منصور عجلی»، افراطی دیگری است که در عصر امام باقر(ع) با افکار غـلوآمیز و آرای سـاختگی خود پیروانی برای خویش گرد آورد که با نام «منصوریه» یا «کسفیه»(18) شهرت یافتند. امام(ع) ابو منصور را به طور رسمی طرد فرمود؛ ولی او پس از وفات آن حضرت، مدعی شد که امامت از امام بـاقر(ع) بـه من منتقل شده است.(19)

برخی از این غالیان تلاش می کردند امام باقر(ع) را مهدی موعود معرفی کنند؛ ولی حضرت در رد آنان می فرمود: گمان می کنند که من مهدی موعودم؛ اما من به پایان عمر خـویش نـزدیک ترم از آنچه ایشان مدعی هستند و مردم را به آن می خوانند.(20)

امام باقر(ع) در مورد انتخاب راه میانه به شیعیان می فرماید: ای گروه شیعیان! میانه رو باشید تا تندروان از تندروی خویش نادم شوند و به شما اقتدا نـمایند و جـویندگان راه و حقیقت به شما ملحق گردند. یکی از یاران حضرت، سؤال کرد: غالیان چه کسانی هستند؟ امام(ع) فرمود: غالیان کسانی هستند که به ما اوصاف و مقاماتی را نسبت می دهند که خودمان آن اوصاف را بـرای خـویش قـائل نشده ایم! آنان از ما نیستند و مـا هـم از ایـشان نیستیم!

سپس حضرت فرمود: به خدا سوگند! ما از سوی خدا برائت و آزادی مطلق به همراه نداریم و میان ما و خدا خویشاوندی نـیست و بـر خـداوند، حجت و دلیلی در ترک تکلیف و وظایف نخواهیم داشت. مـا بـه خداوند تقرب نمی جوییم، مگر با اطاعت و بندگی او. پس هر یک از شما که مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما به حـال او ثـمربخش اسـت و کسی که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودی به حـالش نخواهد داشت. هان! دور باشید از گول خوردن به وسیله غالیان(21)!

مُرجئه

چهارمین نحله انحرافی در عصر امام باقر(ع) «مرجئه» هـستند. آنـان عـقیده دارند که اقرار قلبی به شهادتین کافی است و التزام عملی بـه احـکام اسلام لازم نیست و هر حاکمی که اقرار به شهادتین نمود، همگان باید از او اطاعت نمایند.(22)

امام باقر (ع) به «عمرو بن قیس» می فرماید: ای پسر قیس! پیـامبر(ص) فـرمودند: «لَایَزنِی الزَّانِی وَ هُوَ مُؤمِنٌ وَ لَایَسرِقُ السـَّارِق وَ هُوَ مُؤمِنٌ (23)؛ زانی و سـارق مـؤمن نیستند.»

صوفیه

صوفیانی همچون: مـحمد بـن منکدر، طاووسی، ابن ادهم و… در عصر امام باقر(ع)، اوقات خود را صرف عبادت نموده و دسـت از کـار و تلاش کشیده و خویشتن را بر مـردم تـحمیل مـی کردند.

محمد بن مـنکدر مـی گوید: باور نداشتم علی بـن الحـسین(ع) فرزندی به یادگار گذارد که فضل و دانشش مانند خود او باشد، تا اینکه پسرش مـحمد بـن علی(ع) را دیدم. من خواستم او را موعظه کـنم؛ ولی او مـرا اندرز داد! یـارانش بـه وی گـفتند: به چه چیز تـو را موعظه کرد؟ گفت: من در زمانی که هوا بسیار گرم بود، به سوی محلی از اطراف مدینه بـیرون رفـتم. در راه به محمد بن علی(ع) بـرخوردم. او مـردی تـنومند و فـربه بـود. دیدم مشغول کـار اسـت. با خود گفتم: بزرگی از بزرگان قریش در این هوای گرم، با این حال برای به دست آوردن مـال دنـیا بیرون آمده است! اکنون او را موعظه خواهم کـرد. پس نـزدیک رفـته، سـلام کـردم و او هـمچنان نفس زنان و عرق ریزان جواب سلام مرا داد. به او گفتم: خدا کارت را اصلاح کند! بزرگی از بزرگان قریش در این هوای گرم، با این حال برای طلب دنیا بیرون آمده است؟! اگر اکـنون مرگ تو برسد و در این حال باشی، چه خواهی کرد؟

آن حضرت فرمود: به خدا! اگر مرگم در این حال فرا رسد، در حال فرمانبرداری و طاعت خداوند هستم که بدین وسیله نیازمندی خود را از تـو و از مـردم دور می سازم. من آنگاه از مرگ می ترسم که بر من در آید، و من در حال نافرمانی و معصیتی از معصیتهای پروردگارم باشم.

وقتی این پاسخ را از او شنیدم، گفتم: خدا تو را رحمت کـند! مـن خواستم تو را موعظه کـنم؛ امـا تو مرا اندرز دادی.(24)

مُشبّهه

از جمله فرقه های منحرف دیگر، کسانی بودند که خدا را دارای جسم و شبیه مخلوقین می دانستند، از این جهت آنان را مشبّهه می گویند. امام باقر(ع) در رد این گروه می فرماید: «إِنَّهُ وَاحِدٌ صَمَدٌ أَحـَدِی الْمـَعْنَی لَیسَ بِمَعَانِی کثِیرَهٍ مُخْتَلِفَهٍ؛ همانا خداوند یکتایی بی نیاز است که همگان به او نیازمندند. او حقیقتی بسیط و یگانه است و در او حقایق متعدد و مختلف وجود ندارد.»

«محمد بن مسلم» می گوید: به امام باقر(ع) عـرض کـردم: برخی از مـردم عراق معتقدند که خداوند با چیزی می شنود و با چیز دیگر می بیند. امام(ع) فرمود: دروغ گفته و ملحد شده اند! آنـان خداوند بزرگ را به دیگران تشبیه نموده اند. او شنوایی بیناست. با همان چـیزی کـه مـی بیند، می شنود و با همان چیزی که می شنود، می بیند.

عرض کردم: برخی از مردم عراق گمان می کنند که بینایی خـداوند بـر چیزی است که آن را درک کرده و تعقل نماید! حضرت فرمود: اندیشه، فکر و تعقل از ویـژگیهای مـخلوق اسـت و خداوند از صفات مخلوق مبرا است.(25)

اهل قیاس

در زمان امام باقر و امام صادق(ع) تفکری بسیار خـطرناک تولد یافت و زمینۀ بسیاری از بدعتها و انحرافات عملی گردید، و آن مسئله عمل به قیاس (مـقایسۀ احکام خدا با یـکدیگر) و اسـتحسان بود. بازگشت این دو امر، در حقیقت به إعمال نظر شخصی و سلیقه ای در دین خدا و خروج از دستورالعمل پیامبر(ص) است. می گویند مبتکر قیاس «ابو حنیفه» بود و بعد از او پیروانش آن را گسترش دادند.

امام باقر(ع) می فرماید: «إِنَّ السـُّنَّهَ لَا تُقَاسُ وَ کیفَ تُقَاسُ السُّنَّهُ وَ الْحَائِضُ تَقْضِی الصِّیامَ وَ لَا تَقْضِی الصَّلَاهَ؛ (24) سنت و احکام شرعی از طریق قیاس قابل شناخت نیست. چگونه می توان قیاس را ملاک قرار داد، با اینکه زن حائض پس از دوران حیض می باست روزه را قضا کند؛ ولی قضای نماز بر او واجب نیست؟!» با اینکه اهمیت نـماز در اسـلام بـیش تر است.

آن حضرت می فرماید: «أَدْنـَی الشِّرْک أَنْ یبْتَدِعَ الرَّجُلُ رَأْیاً فَیحِبَّ عَلَیهِ وَ یبْغِضَ؛(25) کم ترین مرتبۀ شرک این است که شخصی نظریه ای را از خود (بدون حـجت شـرعی) بـنیان نهد و همان نظر را ملاک حبّ و بغض (و داوریها) قرار دهد.»

«محمد بـن طـیار» می گوید: امام باقر(ع) به من فرمود: آیا تو با مردم بحث می کنی؟ عرض کردم: بلی. فرمود: ایـنگونه نـیست کـه از هرچه می پرسند تو در جواب چیزی می گویی؟ گفتم: بله (همینطور است). فرمود: پس باب ردّ (و ارجـاع دادن مـردم بـه ما) کجاست؟ (یعنی پس چرا سکوت نکرده و علم را به اهلش – خاندان رسالت – ارجاع نمی دهی؟) (26)

در این بیان، امـام(ع) بـه مـحمد بن طیار یادآور شدند که هیچ فردی جز معصومین(ع) نباید خود را در مرحله ای فرض کـند کـه می تواند به اتکای رأی و اندیشۀ خویش تمام پرسشها را پاسخ دهد و آنجا که نتوانست، بـه تـمثیل، تـشبیه، قیاس و استحسان متکی گردد؛ بلکه مؤمن باید همواره در مسائل مبهم به مفسران واقعی قـرآن (اهـل بیت رسالت(ع)) رجوع کند.

مناظرات امام باقر (ع)

در دوران امامت حضرت باقر-علیه السلام-فرقه های مذهبی و گروههای سیاسی و مذهبی متعددی مانند: معتزله، خوارج و مرجئه فعالیت داشتند و امام باقر-علیه السلام-همچون سدی استوار در برابر نفوذ عقائد باطل آنان ایستادگی می نمود و طی مناظراتی که با سران این گروهها داشت، پایگاههای فکری و عقیدتی آنان را درهم می کوبید و بی پایگی عقائدشان را با دلائل روشن ثابت می کرد.

به عنوان نمونه، حضرت مناظره ای با «نافع بن ازرق »، یکی از سران خوارج انجام داد. روزی «نافع » به حضور امام رسید و مسائلی از حرام و حلال پرسید. امام به سؤالات وی پاسخ داد و ضمن گفتگو فرمود: به این مارقین (از دین خارج شدگان) بگو: چرا جدایی از امیر مؤمنان-علیه السلام-را حلال شمردید، در صورتی که قبلا خون خویش را در کنار او و در راه اطاعت از او نثار می کردید و یاری او را موجب نزدیکی به خدا می دانستید؟ !

امام افزود: آنان خواهند گفت که او در دین خدا حکم قرار داد. به آنان بگو: خداوند در شریعت پیامبر خود در دو مورد دو نفر را حکم قرار داده است;یکی در مورد اختلاف میان زن و شوهر است که می فرماید: «و اگر از جدایی و شکاف میان آنها بیم داشته باشید، داوری از خانواده شوهر و داوری از خانواده زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگی کنند) اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند کمک به توافق آنها می کند (زیرا) خداونددانا و آگاه است » (27)

دیگری داوری «سعد بن معاذ» است که پیامبر اسلام او را میان خود و قبیله یهودی «بنی قریظه » حکم قرار داد، و او هم طبق حکم خدا نظر داد. آنگاه امام افزود: آیا نمی دانید که امیر مؤمنان حکمیت را به این شرط پذیرفت که دو داور بر اساس حکم قرآن داوری کنند و از حدود قرآن تجاوز نکنند و شرط کرد که اگر بر خلاف قرآن رای بدهند، مردود خواهد بود؟ وقتی که به امیر مؤمنان گفتند: داوری که خود تعیین کردی بر ضرر تو نظر داد، فرمود: من او را داور قرار ندادم، بلکه کتاب خدا را داور قرار دادم. پس چگونه مارقین حکمیت قرآن و مردود بودن خلاف قرآن را گمراهی می شمارند، اما بدعت و بهتان خود را گمراهی به حساب نمی آورند؟ !

«نافع بن ازرق » با شنیدن این بیانات گفت: به خدا سوگند این سخنان را نه شنیده بودم و نه به ذهنم خطور کرده بود، حق همین است».(28)

ویژگی و مسئولیت های واقعی شیعیان

فردی به امام باقر علیه السلام عرض کرد: «الحمد لله شیعیان شما خیلی زیاد هستند» امام علیه السلام نگاه پرمعنایی به او کرد و فرمود: اینها که می‏ گویی شیعیان ما هستند، آیا این کارها را انجام می‏ دهند؟(29) آیا ثروتمندان این افراد به حال فقراء و مستمندان خود توجهی دارند و به آنها رسیدگی می‏ کنند؟ آیا بزرگان و نیکوکاران این افرادی که شما آنها را شیعه‏ می‏ خوانید، خطاها و اشتباهات خطاکاران را می‏ بخشند و آنها را مورد عفو و گذشت قرار می‏ دهند، (یا آنها را چندین برابر مجازات می ‏کنند و زجر می‏ دهند!؟) آیا اینها مواسات دارند؟ خوشبختی‏ های خویش را بین همدیگر تقسیم می‏ کنند (شادی­ هایشان را با هم قسمت نمایند)؟(30)

آن مرد وقتی این ویژگی­ها را شنید شرمنده شد و پاسخ منفی داد. سپس حضرت فرمود: چنین افرادی شیعه نیستند؛ شیعه کسی است که آنچه را گفتم عمل کند.(31)

توصیه مهم امام باقر (ع)

الإمام الباقر علیه السلام: یا محمد بن مسلم! لا یغرّنک الناس من نفسک، فإنّ الأمر یصل إلیک دونهم ، ولا تقطعنّ النهار عنک کذا وکذا ، فإنّ معک من یحصی علیک ، ولا تستصغرنّ حسنه تعملها ، فإنّک تراها حیث تسرّک ، ولاتستصغرنّ سیّئه تعمل بها ، فإنّک تراها حیث تسوءک ، وأحسن ، فإنّی لم أر شیئا قطّ أشدّ طلبا ولا أسرع درکا من حسنه محدثه لذنب قدیم.

امام باقر علیه السلام :ای محمّد بن مسلم ! مردم فریبت ندهند که مسئولیت کارهایت به خودت متوجه است و نه به آنها . عمرت را به کارهای بیهوده نگذران ؛ زیرا با تو کسی هست که کارهای روزانه تو را احصا می کند. هیچ کار نیکی را کوچک مشمار؛ زیرا آن را در جایی می بینی که تو را خشنود سازد ، و هیچ کار زشتی را نیز کوچک مشمار که آن را در جایی خواهی دید که تو را اندوهگین کند . نیکی نما که من چیزی را ندیدم که در پی چیزی باشد و به سرعت نیکی در پی بدی، به آن برسد. (32)

چند حدیث گهربار

مَن لَم یَجعَل لَهُ مِن نَفسِهِ واعِظاً فَإنَّ مَواعِظَ النّاسِ لَن تُغنِیَ عَنهُ شَیئاًٌ

کسی که واعظی درونی نداشته باشد، موعظه ‌های مردم سودی به او نمی‌ رساند (بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۱۷۳ )

ما شِیَعَتُنا إلّا مَنِ اتَّقَی اللَّهَ و أطاعَهُ

شیعه ما ، تنها ، کسی است که تقوا پیشه و مطیع خداوند باشد (تحف العقول ، ص ۲۹۵)

تَزَیَّنْ لِلّهِ بِالصِّدقِ فِی الأعمالِ

با راست کرداری ، خود را برای خداوند بیارای (بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۱۶۴)

إنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَهً یَومَ القِیامَهِ عَبدٌ وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلی غَیرِهِ

حسرت‌مندترین مردم در روز قیامت ، بنده‌ای است که سخن از عدالت گوید و با دیگران خلاف آن عمل کند (بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۱۷۹)

إنَّ اللّهَ یبغِضُ الفاحِشَ المُتَفَحِّشَ ؛خداوند شخص ناسزا گوی بد دهن را دشمن دارد.( الکافی : ۲ / ۳۲۴ / ۴)

تَخَلَّصْ إلی إجمامِ القَلبِ بِقِلَّهِ الخَطَأِ؛ با کم کردن خطا، به آسایش دل دست یاب (تحف العقول : ۲۸۵)

عَن اَبی جَعفَرٍ مُحمَّدِ بنِ عَلیٍّ الباقِرِ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ عَن خِیارِ العِبادِ، فَقالَ الَّذینَ اِذا اَحسَنوا استَبشَرُوا وَ اِذا اَساءوا استَغفَروا وَ اِذا اُعطوا شَکَروا وَ اِذَا ابتُلوا صَبَروا وَ اِذا غَضِبوا غَفَروا.

امام باقر علیه‌السّلام فرمود: از رسول خدا (صلّی الله‌ علیه و آله) پرسیدند بهترین بندگان چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که وقتی کار نیک میکنند خرسند میشوند و چنانچه کار بدی کردند، استغفار و عذرخواهی میکنند و وقتی چیزی به او میدهند یا اعطایی به او میشود، سپاسگزاری میکنند و وقتی که مشکل و گرفتاری برایشان پیش آمد، صبر میکنند و وقتی خشمگین میشوند، درمی گذرند.
پی نوشت ها:

1)بحار الانوار، ج 75، ص 431

2)اصول کافی، ج 2، ص 18

3)بحار الانوار، ج 75، ص 329

4)همان، ج 27، ص 193

5)اصول کافی، ج 1، ص 184

6)بحارالانوار؛ ج 75، ص 375; وسایل الشیعه، ج 11، ص 406

7)بقره، آیه 79

8)الامام الصادق، حیاته و عصره آراؤه و فقهه .22

9)کافی، ج 1، ص 159

10)رجـال کشی، محمد بن عمر کشی، انتشارات دانـشگاه مـشهد، 1348 ش، ص 290

11)همان؛ ص 225

12)اعراف/ 175

13)رجال کشی، ص 227

14)فـرق الشـیعه، حسن بن موسی نوبختی، دار الأضـواء، بـیروت، 1404ق، ص 34

15)کاه فروش

16)رجال کشی، ص 301

17)الطبقات الکبری، محمد بن سعد، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1410 ق، ج 5، ص 246

18)فرق الشیعه، ص 27

19) کسفیه نامیده می شدند؛ چون می گفتند: «انّ علیّاً هو الکسف الساقط من السماء.»

20)فـرق الشـیعه، ص 38

21)سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، دار الفکر، بیروت، 1417ق، ج 5، ص 346.

22) کافی، ج 2، ص 75

23)در تعریف مرجئه چنین آمده است: کسانی کـه قـائلند عمل مؤخر از ایمان و نیّت است و موجب ضرر به ایمان نمی شود. (الفرق بـین الفـرق، بغدادی، در الآفاق، بیروت، 1977م، ج 1، ص 190)

24)المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقی، دار الکتب الاسلامیه، قم، 1371ق، ج 1، ص 214

25)من لایحضره الفقیه، محمد بن علی الصدوق، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413ق، ج 3، ص 572

26)بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطـهار، عـلامه محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404ق، ج 2، ص 37

27)و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما ان الله کان علیما خبیرا (سوره نساء: 35) .

28)طبرسی، احتجاج، نجف، المطبعه المرتضویه، 1350، ج 2، ص 176

29)ایات ولایت در قران ص451

30)بحار الانوار جلد 71 صفحه 313

31)ایات ولایت در قرآن ص 452

32)وسائل الشیعه : ج ۱ ،ص ۱۱۷

منابع:

حوزه نت

حدیث نت

پایگاه حضرت آیت الله مکارم شیرازی

منبع: شفقنا

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.