آنجا که خاطرات «فردوست» مارا به سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۷میبرد. آن زمانی که صهیونیستها از پس شکلگیری شورای ارتباط یهودیان و دفاتر هواپیمایی «ال عال»، در اهواز، ایلام و بانه کردستان سه پایگاه جاسوسی با حمایت ساواک تأسیس میکنند.
فردوست وقتی از افسر ارشد موساد که در دفتر خوزستان صهیونیستها مستقر بود، دلیل شکلگیری این دفاتر را میپرسد، آن مأمور اطلاعاتی جواب میدهد: «ما باید اطلاعات دقیقی از کشورهای همسایه داشته باشیم».
مدیریت اکراد شمال عراق، ارتباطگیری با اعراب عراق و توسعه روابط با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس از طریق آبهای گرم ایران، کلانپروژه اطلاعاتی موساد بود که البته با اطلاع شخص «محمدرضا پهلوی» بود. اگرچه هیچگاه خبر رسمی این تعاملات منتشر نشد، اما پهلوی به فراخور نگرانی از قدرت گرفتن اعراب منطقه به دنبال اشراف اطلاعاتی از یکسو و تسلط بر هستههای نهضتی فعال بین ایران و فلسطین از سوی دیگر بود.
این پیشینه تاریخی دوماه پیش از اغتشاشات «زن، زندگی، آزادی»، خودش را نشان میدهد که «مردخای قیدار»، افسر بازنشسته موساد که در مرکز بگین سادات اسرائیل تئوری تجزیه ایران را چکش کاری کرده، در اظهاراتی تلویحاً تأیید میکند حوادث تروریستی سال گذشته در غرب کشور، ثمره راهبرد ۷۰ ساله موساد بوده که از طریق دفتر جاسوسی یهودیان در دوران پهلوی آغاز شده است.
در قضیه مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی هم به سراغ کردها و اعراب شمال عراق میروند تا بتوانند پروژه عادی سازی روابط و حتی استفاده از اقوام مختلف بر اساس دکترین «بن گورین» را عملیاتی کنند.
با توجه به این پیشزمینه وقتی به اتفاقات پاییز سال قبل نگاه میکنیم، شاهد نقشآفرینی مؤثر و مخرب گروهکهای جدایی طلب کُرد برعلیه امنیت ملی ایران هستیم.
جان بولتون در یک برنامه تلویزیونی اعتراف میکند سلاحهای ارسالی برای سوریه سازی در ایران به دست کردهای تجزیه طلب رسیده، اما مجری بی بی سی از موضع انکار وارد میشود، اما بولتون تأکید میکند تجزیهطلبها به جنگ با دولت مرکزی بلند شدهاند.
پیش از این سخنان حتی «مردخای قیدار» تأکید میکند به جای خرج کردن پول در ماهواره اینترنشنال، به قاچاقچیهای اسلحه «بیت کوین» بدهید تا در ایران جنگ مسلحانه راه بیندازند.
چرا صهیونیستها به این نتیجه رسیدند که در حوادث اخیر ایران روی تروریستهای کوموله و دموکرات حساب باز کنند؟ زیرا نفوذ آنها در میان کردهای عراق و اثرگذاری بر روند انتخابات سیاسی در اقلیم اثربخش بود و با نسخه اولیه «ارتباط برای عادیسازی» و نسخه ثانویه «ارتباط برای اثرگذاری» به سراغ تجزیهطلبهای مخفی شده در مرزهای ایران آمدند.
چیزی شبیه به آنچه در آذربایجان اتفاق افتاده و شاهد اثرگذاری صهیونیستها بر تصمیمات دولت آنجا هستیم. صهیونیستها مستقیم و از داخل خاک عراق نسبت به مدیریت اغتشاشات در مناطق مرزی ایران با شمال عراق حضور داشتند.
البته جمهوری اسلامی مراکز راهبردی و استقرار تروریستها را زیر ضربه گرفت، اما تجربه نشان داده صهیونیستها و غرب روی کردهای تجزیهطلب به دلیل انگیزههای مسلحانه جداییطلبی، دیپلماسیگریزی و قالب بودن سلاح بر گفت وگو در رویکرد آنها حساب بازکردهاند. مثلاً آلمان به بهانههای زیست محیطی خودش را به کردهای عراق نزدیک کرده، ولی تجربه نشان داده اهداف بیولوژیکی امنیتی دارند. در جنگ ایران و عراق آلمانها از طریق صدام بمبهای شیمیایی و میکروبی خود را روی سر مردم حلبچه ریختند بعد برای بازسازی چهره خود خواستار اعزام آسیبدیدگان به برلین برای درمان آنها شدند. اما هدف اصلی بررسی و نمونهبرداری میزان اثربخشی این سلاحها روی مردم بیگناه بود. یا به عنوان نمونه داروهای ناشناخته خود را به عراق صادر میکنند تا بازخورد بیولوژیکی آن را پژوهش کنند.
آلمانیها در ظاهرِ محیط زیستی، میخواهند پلیس خوب قضیه باشند، اما دلیل اصلی حضور آنها در اقلیم کردستان توسعه اقدامات بیولوژیکی و گسترش میدان تهدید در مرزهای کشورمان است. البته که جمهوری اسلامی برای پیشگیری و مقابله با چنین اقداماتی دستش باز است.
نظر شما