استعمارگران به موازات ورود کمپانیهایِ خارجی، به بهانه غیرکافی بودن قوای داخلی ایران و دغدغه حفاظت از اتباع خود، نیروهای خود را از سرحد وارد میکردند و به تمام کنسولگریهایشان میفرستادند. «عبداللهمستوفی» در شرح این مسئله میگوید: « انگلیسیها برای سفارت و کنسولگریهای خود، سپاهی هندی تشکیل دادند که هر وقت آقایان سوار میشدند، سی چهل سوار مسلح با لباس نظامی دولتِ خود، اطراف کالسکه آنها بودند و در خیابانهای تنگ آن روز گرد و خاک برپا میکردند».
در بحبوحه امتیازگیریِ استعمارگران از دولت قاجار، وزیر خارجه انگلیس به وزیر مختار ایران هشدار داده بود دولت ایران معایبی دارد و اگر معایب خود را موافق اصول ترقی و تمدن (که همان تمدن غربی است) رفع نکند، یقین بداند «بقای آن محل خطرات خواهد شد». روشنفکران این دوره، راه برونرفت از این وضعیت را اخذ مدنیت غربی معرفی میکردند. در نظر روشنفکران، اگر مملکت و ملت بخواهد مستهلک نشود، بایستی که بالطیبخاطر متمدن شود و کمال عجله را در قبول تمدنِ وقت کند. منظور روشنفکران البته تمدن غربی بود. سرانجام به اصرار روشنفکران این دوره، تمدن غربی با رضاخان وارد ایران شد!
از قضا در همین دوره، مشعل جنگ میان اروپاییان روشن و جنگ جهانی دوم با حمله آلمان به لهستان آغاز شد. در ابتدای جنگ ایران بیطرفی خود را اعلام کرد. جواب چرچیل به پهلوی اینگونه بود: تا زمانی که منافع ما تأمین میشود، بیطرفی ایران مفید است، در غیر این صورت باید رفتار دیگری در پیش گرفته شود! نکته اینجاست که بیطرفی از سوی دولتی مطرح شده بود که کمر به غربی کردن ایران بسته بود. به عبارتی دخالت کشورهای استعماری در کشور، با وجود دولت متمدن غربگرا صورت میگرفت.
این امر نشاندهنده این است که تمدن سازی و مدنیت بهانه مخملیِ غرب برای تسلط و کسب منفعت بوده است. به عبارتی؛ هرگاه منافع آنها ایجاب بکند، دیگر مدنیت و تمدن ممالک، محلی از اعراب نداشت. بنابراین در این دوره نیز، خطر آلمان برای منافع انگلیس موجب شد، متفقین احترام به اصل حاکمیت سرزمینی را که اصلی اساسی در روابط بینالملل است، زیر پا گذاشته و دروبند سرحدی ایران را اینبار به شکلی نظامی و کاملاً آشکار بشکنند.
اینگونه نیروهای انگلیس از دو جبهه وارد ایران شدند، یکی از ستونهای آنها از خانقین و از راه کرمانشاه و همدان به قزوین رسید و ستون دیگر از جانب خاک عراق به سرزمینهای جنوب غربی در خوزستان حمله برد. به این ترتیب، ایران در سال ۱۳۲۰ وتوسط متفقین اشغال شد. رضاشاهِ متمدن نیز استعفا کرد و از کشور خارج شد. اینک در عصر جمهوری اسلامی همچنان بازی تاج و تخت مدنیت برای کسب غنیمت و منفعت در جریان است.
چندین ماه است آمریکا و ایادی اروپاییاش بر طبل داغ حقوق بشر میکوبند و علیه جمهوری اسلامی ایران دست به کنش میزنند. تحریم مقامات رسمی جمهوری اسلامی ایران و حمایت از اپوزیسیون و دیدار و دعوت از آنها در رویدادهای سیاسی و هنری- فرهنگی، با سوءاستفاده و سوءتفسیر از مفاهیم عمیق و وزین زن، زندگی و آزادی در پرتو مدنیت غربی، همگی در راستای توقف مسیر پیشرونده و قدرت روزافزون جمهوری اسلامی در منطقه است؛ قدرتی که یکه تازی آمریکا و ایادی مطیعش را در راه کسب غنیمت و منفعت دچار چالش کرده است.
باید بگوییم همیشه و همواره عمده بهانه دستاندازیِ اروپاییها به ممالک و از جمله مملکت ایران، ادخالِ تمدن در آنها و تمدنسازی بوده است. در واقع «پیشخیمه ملکگیری دول فرنگ» همواره در ادعای واهی آنها در دعوی انسانیت و مدنیت منحصر بوده است.
مرور تاریخ پر حادثه ایران بر این امر صحه میگذارد که بازی تاج و تخت مدنیت برای کسب غنیمت است و مردم برای غرب همواره سوژه فریب و دروغ بودند.
افکار عمومی، محصول رسانه هستند و این دو اکنون در چنبره انواع رسانههای صوتی و تصویری غرب با اکاذیب آن قرار دارند و نیازمند هوشیاری هستند.
نظر شما