خطبه حضرت علیا معظّمه زینب کبری علیهاالسلام، مشهور میان مورّخان شیعه و سنّی است و در کتب متعدّد، نقل شده است. از جمله بزرگان شیعه که آن را نقل کردهاند، شیخ الطائفه، ابوجعفر طوسی است که در امالی(ج۱، ص92-93) نقل کرده و دیگر، مرحوم سید بن طاووس قدّس سره میباشد که در کتاب لهوف(ص86-87.) آورده است. ابن نما در مثیر الأحزان(ص86) روایت کرده و مرحوم طبرسی در احتجاج (ج۲، ص304-305) در ردیف احتجاجات ائمه طاهرین علیهم السلام ذکر کرده است.
و از جملة مورّخان و نویسندگان اهل سنّت که آن را روایت کردهاند، یکی ابن طیفور، ابوالفضل احمد بن ابی طاهر (متوفّای ۳۸۰ هـ.ق) است که آن را در کتاب بلاغات النساء(ص39-38) آورده است و مرحوم شیخ جعفر نقدی میگوید: «جاحظ این خطبه را در البیان والتبیین از خزیمه اسدی نقل کرده و خوارزمی آن را در مقتل الحسین آورده است، و نیز میگوید: هر کس راجع به واقعه کربلا یا در احوال امام حسین علیه السلام چیزی نوشته، این خطبه را روایت کرده است.»(زینب الکبری، ص۵۰.)
خوانندگان عزیز! این نقل همگانی و حکایت آن در کتب فریقین- شیعه و سنّی- حکایت از قوّت و صحّت مطلب کرده و بازگوکنندة اهمیت فوق العاده آن است.
راوی این خبر میگوید: در سنه ۶۱ از هجرت، هنگامی که حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام، با زنان اهل بیت وارد کوفه میشد و لشکر ابن زیاد آنان را احاطه کرده بود، وارد کوفه شدم. مردم کوفه برای تماشای آنان بیرون آمده بودند. اهل بیت را بر شتران برهنه و بیروپوش سوار کرده بودند. زنان کوفه به حال آنان رقّت کرده و شروع به گریه و زاری نموده و نوحهسرایی میکردند.
در آن حال، حضرت علی بن الحسین را دیدم که از کسالت و بیماری، رنجور و ضعیف شده بود و غُل جامعه بر گردنش نهاده و دستهایش را به گردنش بسته بودند و آن حضرت به صدای ضعیفی میفرمود: این زنها بر ما گریه میکنند؛ پس چه کسی ما را کشت؟
او میگوید: «وَنَظَرتُ إلی زَیْنَبَ بِنْت عَلِیٍّ علیه السلام یَومَئذٍ وَلَمْ أَرَ خَفِرَةً وَاللهِ أَنْطَقَ مِنْهَا کَأَنَّهَا تَفَرَّعُ مِنْ لِسَانِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهماالسلام»؛ (اللهوف، ص86) من زینب دختر علی علیه السلام را دیدم و هرگز زنی با شرم و حیا گویاتر و سخنورتر از او باشد ندیدم، گویا از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام، این کلمات و عبارات عالیه را فرو میریخت.
در این قسمت از حکایتِ راوی خبر، نکاتی قابل توجه است:
در کلمة «خَفِرة» اشاره به مراتب عالی و بلند شرم و حیاء زینب کبری است؛ زیرا واژه مزبور، به معنی بانویی است که در نهایت و شدّت شرم و آزرم باشد و همه میدانیم که صفت شرم و حیا، بهترین صفات برای همه، خصوصاً برای بانوان به شمار میرود.
از جمله «لَمْ ... أنطَقَ مِنها» استفاده میشود که آن شخص، ادبا و سخنوران فراوانی را در خلال عمر خود دیده بوده است؛ لیکن هیچیک از آنان، نزد او در نُطق و خطابه، به پایه زینب کبری نمیرسیدهاند و بانوی کربلا، گوی سبقت را در سخن از همه ربوده بوده است؛ به ویژه آنکه مطابق بسیاری از نقلها، این مطلب را با سوگند ذکر کرده است.
جملة «کأنّها تفرع من لسان امیرالمؤمنین علیه السلام» بهترین نمایشگر چیرهدستی و تسلط کامل و بی نظیر زینب کبری است؛ زیرا میرساند که گویا زینب، زبان پدرش علی علیه السلام را در دهان داشت و با زبان مقدّس آن حضرت، سخن میگفت و گویا این زینب نبود که لب به سخن باز کرده و تکلّم مینمود؛ بلکه امام علی بن ابی طالب سر از خاک برآورده و مشغول نطق و خطابه گردیده است.
گویا بعد از وفات امام امیرالمؤمنین علیه السلام، خطبه و بیانی به گیرایی خطابه مولا نشنیده بودند و زمانی که زینب، آغاز به خطبه کرد، صدای دلنواز علی علیه السلام، نوای روحبخش او و سخنوری بینظیر آن حضرت، برای مردم تجدید شد.
شاعری اشاره به این خصوصیت زینب کبری کرده و میگوید:
چه خاتون آنکه او را نور حق در آستین باشد
چه خاتون آنکه جبریلش سر اندر آستان دارد
تکلّمکردنش را هر که دیدی فاش میگفتی
زبان حیدری، گویا که در طیّ لسان دارد
زنی با این همه شوکت ندیده دیدة گردون
زنی با این همه سطوت به عالم کی نشان دارد
نقلکننده جریان میگوید: «وَقَد أَومَأَت إلی النَّاسِ أن اسکُتُوا فَارتَدَّتِ الأنفاسُ وَسَکَنَتِ الأجراسُ.»(اللهوف،ص86)؛ زینب به مردم اشاره کرد که خاموش باشید و سکوت نمایید. در زمان، نفسها به سینهها برگشت و صدای زنگهای شتران، خاموش شد و آرام گردید.
جملات فوق, ممکن است که اشاره به جاذبه فوق العاده نطق و بیان زینب کبری داشته باشد؛ یعنی آنچنان سخن بانوی کربلا گیرا بود و بهقدری، فصاحت، بلاغت، زیبایی و حلاوت داشت که نفسها در سینهها حبس شده بود و همگی مبهوتانه، گوش به سخنان زینب داده و سراپا گوش شده بودند.
این جذبه و کشش فوق العاده، چنان بود که از حرکت بهجلو و پیمودن راه خود با مرکب، غفلت کرده و یکسره توقف کردند، تا گوش به سخن زینب علیهاالسلام بدهند و از اینرو، زنگ شتران از صدا افتاد؛ کسی به فکر رفتن نبود و همه میخواستند گوش باشند و سخنان دختر کبرای علی علیهالسلام را خوب بشنوند. همه سر جای خود میخکوب شدند تا گوش به سخنان حضرت زینب بدهند.
فرو خوابیدن صدای شتران بدین جهت بود که چون مسحور کلمات زیبا و خطابة آتشین زینب شده بودند, توقف کردند تا سخنان آن حضرت را استماع کنند و در این صورت، طبیعی است که صدای شتران فرو بخوابد و ممکن است که جملات یاد شده، ناظر به کرامت زینب کبری باشد و اینکه آن مجلّلة گرانقدر، تصرّف در نفوس کرده باشند و بر اثر این تصرّف، نه تنها مردم سکوت کردند که شتران نیز، از راهرفتن مانده و متوقّف گردیدند.
مرحوم محدّث قمی قدّس سره میگویند: «بیانات بعضی که این را یکی از کرامات زینب شمردهاند اجتهادات است و از برای جلالت قدر آن مخدّره، احتیاج به نقل این کرامتها نیست.»(منتهی الآمال، ج2، ص941)
ما عرض میکنیم: اتفاقاً ظاهر کلام با همان توجیه دوم مناسبتر است؛ زیرا بر حسب عبارت فوق، این حالت از برای مردم با یک اشاره زینب به سکوت، بهوجود آمد و با یک اشاره و پیش از سخنگفتن بانوی کربلا، همه ساکت شدند. در عین حال، اصراری روی این موضوع نداریم؛ زیرا در هر حال، سکوت کامل آن همه جمعیت برای زینب کبری، کرامتی بزرگ است، هرچند تصرّف هم نکرده باشند؛ زیرا روی جریانات عادی, قابل توجیه نیست که یک زن اسیر و در بندِ دشمن، در میان آن غوغا و سر و صدا و رفت و آمد و با آن همه صدای مداوم زنگ شتران، یک اشاره به سکوت کند و با همان اشاره، نفسها بخوابد و سکوت مطلق حاکم گردد.
این مطلب روی مقیاسهای ظاهری و با محاسبات طبیعی، قابل توجیه نیست که یک اسیر آن هم زن, در چنین اجتماع سنگین و وسیعی میان آن همه غلغله و غوغا، فرمان داده و امر به سکوت کند و بلافاصله سکوت محض برقرار گردد؛ چه رسد که زن اسیر، حتی امر هم نکند؛ بلکه با دست مثلاً اشاره نماید و به علامت سکوت، دست را بلند کند و یا حرکت دهد.
بدون شک، این مطلب از قدرت عمیق معنوی دختر کبرای امیرالمؤمنین علیهالسلام حکایت میکند که با آن نفوذ معنوی و با توجه خاص الهی در عین گرفتاری، با یک اشاره آن جمعیت را خاموش کرد.
نظر شما