به گزارش گروه فرهنگی قدس آنلاین، ژان تولی نویسنده مشهور فرانسوی بین مخاطبان ایرانی با دو کتابش یعنی «مغازه خودکشی» و «آدمخواران» که اتفاقاً از شاهکارهای او به حساب میآیند و شهرت جهانی هم دارند، شناخته میشود. او در سال ۱۹۵۳ در شهر سن لوی فرانسه چشم به جهان گشود و در سال ۲۰۲۲ بر اثر سکته قلبی در پاریس درگذشت.
آنچه دستمایه نگارش این مطلب شده، کتاب دیگر او یعنی «آدمخواران» است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد و از مهمترین آثار او به حساب میآید و شهرتش اگر بیشتر از «مغازه خودکشی» نباشد، کمتر هم نیست. اما آنچه که اهمیت دوچندانی به این کتاب میبخشد روایت داستانی واقعی است که روزگاری در پروس اتفاق افتاد و چنان هولناک و عجیب است که حتی تصور واقعی بودن آن هم در ذهن نمیگنجد، نظیر آنچه کم و بیش این روزها اطراف ما میگذرد. داستان «آدمخواران» در میانه جنگ فرانسه و همسایه شرقیاش پروس روایت میشود؛ کل داستان در یک روز میگذرد اما روایت آن به قدری جذاب و در عین حال هراسانگیز و تکاندهنده است که نیاز دارید هر از گاهی نفسی تازه کنید و با این فکر کنار بیایید که آیا واقعاً روزی در گوشهای از این جهان چنین اتفاقات هولناکی رخ داده است.
«آدمخواران» شروع لطیفی دارد و با این جمله آغاز میشود؛ «چه روز قشنگی»! و همین کافی است تا خبر از آرامش پیش از طوفان بدهد. سه شنبه ۱۶ اوت ۱۸۷۰ است، «آلن دومونی» مردی خوشقلب و ساده به تازگی معاون شهردار بوساک شده، اما قصد دارد برای جنگ با پروس به لورین برود. برای همین پیش از آن که عازم میدان نبرد شود به روستای اوتفای سری میزند تا دوستانش را ببیند و در جشنشان حاضر شود.
حالا که آلن پستی در شهرداری گرفته، اهالی روستا از او میخواهند کارهایی برای بهبود وضعیتشان انجام دهد. در ادامه، بحث جمعی از روستاییان به روند جنگ و احتمال عقبنشینی فرانسه و ... میکشد. همهمه میشود و بحث بالا میگیرد و آلن در موقعیتی ابزورد گیر میکند و روستاییان به اشتباه متهمش میکنند که تو گفتی «زندهباد پروس!». حالا این موقعیت پوچ و توهمی همچون سیلی خروشان کل روستا را دربرمیگیرد. حتی کسانی که اصلاً داخل ماجرا هم نبودند بدون آن که بدانند چرا، با جمع همسو میشوند و آلن را در موقعیتهای بغرنج و هولناکی که پی در پی هم میآید قرار میدهند. جایی این رئالیسیم سیاه، نفسگیر و حیرتانگیز میشود که او را به بدترین شکل ممکن شکنجه میکنند و عاقبت شومی را برایش رقم میزنند.
گرچه مدتی پس از این واقعه اسفناک، زندگی در آن روستا به روال عادی بازگشت اما هنوز هم سرنوشت آلن دومونی معمای عجیبی است، اینکه انسان تا چه حد میتواند تندخو و حتی گاهی بدون فکر و نابهنجار باشد.
نقدهایی که به مراسم زنده یاد مهرجویی وارد است
بیش از یک قرن و نیم از ماجرای روستای اوتفای میگذرد اما جامعه بشری علیرغم اینکه زندگیش به مدد تکنولوژی و علم پیشرفتهای بیشماری کرده و آسایشی فراتر از صدسال و دویست سال اخیر دارد اما هنوز هم رگههایی قدرتمند از رفتارهای عجولانه، هیجانی و کمتر آمیخته با فکر در او دیده میشود. گرچه روایتی که در ادامه میآید مطلقاً قصد مقایسه با این کتاب را ندارد اما دست کم باعث میشود لختی به فکر فرو برویم و آن هم اتفاقی است که هفته گذشته و در مراسم تشییع زندهیاد داریوش مهرجویی و همسرش رخ داد و خود شاهد آن بودم. مراسمی که تمهیدات درخوری برای برپایی آن در نظر گرفته نشده بود و البته نقدهای فراوانی به برگزارکنندگانش وارد است. نمونه بارز آن مشکلات صدا بود که باعث شد صحبتهای سخنرانان در بخشهایی از مراسم واضح نباشد و همین مسئله بارها اعتراض حاضران را برانگیخت و با فریادهای گاه و بیگاهشان آمیخته میشد و نظم و آرامش فضا را برهم میزد؛ یا شعارهایی که احتمالاً برآمده از احساسات برخی حاضران بود اما احترام و سکوتی که مراسم نیاز داشت را از آن دریغ میکرد. بیانصافی است اگر حساب آنهایی که آمدند تا زندهیاد مهرجویی را با احترام و اندوه به خانه ابدی بدرقه کنند را در شمار کسانی بیاوریم که چنین نبودند.
اجاره نمیدهیم کسی مثل ما فکر نکند
شاید قابل تاملترین بخش مراسم به سخنرانی مرضیه برومند بازگردد. فیلمسازی که نقش مهمی در اعتلای سینمای کودک داشته و در طول سالهای فعالیتش کارهای مهمی انجام داده است. اینکه برومند در روز مراسم چه گفت و چرا گفت محل بحث نیست. او پس از مراسم در صفحه شخصی خودش توضیحاتی هم داد و در واکنش به این اتفاقات، متنی را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد که در آن بخشی از واکنشها به اظهاراتش را «مغرضانه و جعلی» دانست. او گفت: «هنگام سخنرانی ناگهان به یاد فجایع غزه افتادم، میخواستم بگویم اگر رفتار مسئولان با هنرمندان و آثارشان جز این بود که متاسفانه هست، بدونشک آنها هم آنچه را که در دل داشتند به زبان میآوردند، حوادث غمبار غزه و آنچه را که سالهاست بر ملت بیپناه فلسطین میگذرد محکوم و در آثارشان ثبت میکردند، اما متاسفانه به اشتباه واژه جنگ را به کار بردم.«
تاسفآور آنجاست برخی از آنهایی که او را هو میکردند حتی نامش را هم نمیدانستند و کسانی که در فاصله کمی با من ایستاده بودند، از یکدیگر میپرسیدند او کیست و فقط میدانستند یک ربطی با «زی زی گولو» دارد! این هو کردن و جنجالها چیزی نیست که لااقل در یکی، دو سال اخیر برای اولینبار نمونههایش را دیده باشیم عدهای همیشه سعی میکردند با ایجاد جو سنگین حول و حوش اظهارنظر افراد یا رفتارهای آنها باعث شوند که فضای عمومی، شبیه جو داخل محافل خودشان بهنظر برسد.
هنگام دفن مرحوم محمدرضا شجریان وقتی قرار شد به سنت مسلمانی در گوش او تلقین بگویند، عدهای جیغ و سوت میکشند تا صدا به صدا نرسد. وقتی بکتاش آبتین، شاعر عضو کانون نویسندگان، تشییع میشد و خانوادهاش هنگام بلند کردن جنازه «یا حسین» میگفتند، عدهای همزمان با ادا شدن عبارت یا حسین، سوت و کف میکشیدند.
در مراسم تشییع داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر کسانی که شأن این هنرمند فقید و همسرش را رعایت نکردند، زیاد نبودند اما بدرقه این دو هنرمند را با رفتارهای هیجانی و اهانتآمیزشان آمیختند و پس از مراسم هم صفحات مجازی پر شد از توهین و بد و بیراه به مرضیه برومند و صحبتهایش.
و اینطور است که گاهی عجولیم، گاهی فقط میخواهیم مخالف باشیم و فریاد بزنیم. گاهی حتی ترسناکتریم و اجازه نمیدهیم کسی مثل ما فکر نکند!
نظر شما