۴ معمای دیگر
البته این فقط آیتالله سیدمصطفی خمینی نیست که معمای از دنیا رفتنش به صورت سؤال بیجواب روی دست اهالی تاریخ و تاریخنگاری مانده باشد. در تاریخ معاصر مرحومان دکتر علی شریعتی، تختی، جلال آلاحمد و صمد بهرنگی هم هستند که در همه این سالها بر سر مرگ یا کشته شدن آنها توسط عوامل رژیم پهلوی بحث زیادی شده است. دست بر قضا برخیها با استناد به مرگ مشکوک این چهار نفر و مدرک و مستند محکمی که برای قتلشان به دست رژیم پهلوی پیدا نشده، فوت فرزند امام(ره) را هم نمونه پنجمی معرفی میکنند که نمیشود آن را به عوامل رژیم شاه ربط داد. بیتوجه به اینکه درباره سیدمصطفی ماجرا کمی فرق میکند.
البته این فقط آیتالله سیدمصطفی خمینی نیست که معمای از دنیا رفتنش به صورت سؤال بیجواب روی دست اهالی تاریخ و تاریخنگاری مانده باشد. در تاریخ معاصر مرحومان دکتر علی شریعتی، تختی، جلال آلاحمد و صمد بهرنگی هم هستند که در همه این سالها بر سر مرگ یا کشته شدن آنها توسط عوامل رژیم پهلوی بحث زیادی شده است. دست بر قضا برخیها با استناد به مرگ مشکوک این چهار نفر و مدرک و مستند محکمی که برای قتلشان به دست رژیم پهلوی پیدا نشده، فوت فرزند امام(ره) را هم نمونه پنجمی معرفی میکنند که نمیشود آن را به عوامل رژیم شاه ربط داد. بیتوجه به اینکه درباره سیدمصطفی ماجرا کمی فرق میکند.
یعنی شهادت یا از سرراه برداشتن هیچکدام از چهار نفر دیگر برای عوامل امنیتی رژیم پهلوی به اندازه فرزند امام(ره) جذابیت نداشته است و مثلاً آقا سیدمصطفی فقط یک مبارز سیاسی، نویسنده مخالف رژیم، شخصیت محبوب اجتماعی و... نیست که نتوان نام او را در میان گزینههای ساواک برای سربه نیست کردن دید. با این همه، نشانههایی هم برای اینکه رحلت سیدمصطفی را مرگ طبیعی قلمداد کنیم وجود دارد. نشانه اول اینکه امام(ره) چه در اعلام رحلت سیدمصطفی و چه بعدها هرگز از لفظ «شهادت» استفاده نمیکنند و فقط مرگ فرزند را از الطاف الهی میدانند!
مسئله اساسی، پسر من نیست
منصفانه این است که به صحبتهای دیگر امام(ره) هم در این زمینه دقت کنیم که اگرچه نمیگویند مرگ مصطفی شهادت بوده است، اما احتمال آن را هم رد نمیکنند. کمی پس از ماجرای رحلت سیدمصطفی، زمانی که مخالفتها با رژیم شاه و تظاهرات در ایران شدت گرفته است، خبرنگار لوموند در عراق با امام(ره) گفتوگو کرده و با صراحت میپرسد: «فکر میکنید فرزند شما به قتل رسیده است؟
مسئله اساسی، پسر من نیست
منصفانه این است که به صحبتهای دیگر امام(ره) هم در این زمینه دقت کنیم که اگرچه نمیگویند مرگ مصطفی شهادت بوده است، اما احتمال آن را هم رد نمیکنند. کمی پس از ماجرای رحلت سیدمصطفی، زمانی که مخالفتها با رژیم شاه و تظاهرات در ایران شدت گرفته است، خبرنگار لوموند در عراق با امام(ره) گفتوگو کرده و با صراحت میپرسد: «فکر میکنید فرزند شما به قتل رسیده است؟
اگر چنین نیست چرا مرگ وی علت انفجار تظاهرات شده است؟». امام(ره) پاسخ میدهند: «من با قطع و یقین نمیتوانم بگویم چه اتفاقی افتاده است. ولی میدانم که او شب قبل از درگذشتش صحیح و سالم بود و مطابق گزارشهایی که به من رسیده است، اشخاص مشکوکی آن شب به خانه وی رفتهاند و فردای آن شب او فوت کرده است... نارضایتی مردم به این مناسبت ابراز شد. مسلماً مردم خدمتگزاران خود را دوست میدارند و مرا و نیز پسرم را خدمتگزار خود میدانند... دنبال این جریان هر کشتاری که رژیم ترتیب داد، تظاهرات تازهای را به مناسبت چهلم کشتهشدگان موجب گردید. اما مطلب اصلی و اساسی، پسر من نیست. مسئله اساسی، عصیان و قیام همه مردم بر ضد ستمگرانی است که بدانها ستم میکنند».
مراقب باشید!
ماجرای رفت و آمد افراد مشکوک چه پیش از واقعه و چه پس از آن در سخنان خیلی از شاهدان آن زمان تکرار شده است. چند نمونه را در ادامه بخوانید:
معصومه حائری (همسرحاج آقامصطفی) : «ایشان هیچگونه ناراحتی و بیماری نداشت، به همین دلیل سکته قلبی خیلی بعید به نظر میرسید. آن شب زودتر از معمول به خانه آمدند، چون قرار بود ساعت ۱۲، میهمان بیاید...».
مرحوم حجتالاسلام دعایی: «ما و احمدآقا موفق شدیم با یک تاکسی ایشان را به بیمارستانی منتقل کنیم. متأسفانه در بیمارستان پزشک کشیک پس از معاینات اولیه تشخیص داد، ایشان از دنیا رفتهاند... با علایمی که روی پوست بدن وجود داشت، مشخص بود که مرگ طبیعی نبوده است و ناشی از مسمومیت است... بیرون از بیمارستان نجف، یک ماشین نمره تهران بود که پس از شنیدن خبر مرگ ایشان به طرف بغداد حرکت کرد!».
دکتر «ایاد علی البیر» پزشک دانشآموخته از لندن هم که در بیمارستان پیکر آقا مصطفی را معاینه میکند معتقد است نشانههای روی پوست ایشان دلیل مسمومیتش است و اجازه کالبد شکافی میخواهد که در نهایت امام(ره) اجازه نمیدهند.
مرحوم سیداحمد خمینی: «همین قدر میتوانم بگویم که ایشان چند ساعت قبل از شهادت، در مجلس فاتحهای شرکت میکنند که در آنجا بعضی از ایادی رژیم پهلوی دستاندرکار دادن چای و قهوه در مجلس بودهاند».
حجتالاسلام محمدافشاری: «برخی افراد از اطرافیان آقامصطفی بودند که متهم به قتل ایشان بودند... یکی از آنها آقای سید صالح قمی بود. همان شخصی است که تا ساعت ۵/۱ نیمه شب با حاج آقا مصطفی بود و زمانی که ایشان از آقامصطفی جدا میشود آقامصطفی فوت میکند... سیدصالح قمی آدم درست و حسابی نبود... با بعثیها روابط خاصی داشت و آدم خودفروختهای بود».
آیتالله ناصری: حاج آقامصطفی اواخر عمرشان یک روز ما را به حضور خواستند. من و آقای فردوسیپور یا آقای روحانی، یکی دیگر از آقایان هم بود، رفتیم پهلوی ایشان... ایشان به ما فرمودند: دو تا خبر شنیدم، آنها را به شما بگویم تا مراقب باشید: یکی اینکه رژیم بنا دارد که طرفداران و نزدیکان آقا(امام) را ترور کند، دیگر اینکه میخواهند در قم کسی را عَلَم کنند که چهره مقبولی داشته باشد و انقلابی نباشد و مرجعیت بعد از امام را به او بسپارند».
مراقب باشید!
ماجرای رفت و آمد افراد مشکوک چه پیش از واقعه و چه پس از آن در سخنان خیلی از شاهدان آن زمان تکرار شده است. چند نمونه را در ادامه بخوانید:
معصومه حائری (همسرحاج آقامصطفی) : «ایشان هیچگونه ناراحتی و بیماری نداشت، به همین دلیل سکته قلبی خیلی بعید به نظر میرسید. آن شب زودتر از معمول به خانه آمدند، چون قرار بود ساعت ۱۲، میهمان بیاید...».
مرحوم حجتالاسلام دعایی: «ما و احمدآقا موفق شدیم با یک تاکسی ایشان را به بیمارستانی منتقل کنیم. متأسفانه در بیمارستان پزشک کشیک پس از معاینات اولیه تشخیص داد، ایشان از دنیا رفتهاند... با علایمی که روی پوست بدن وجود داشت، مشخص بود که مرگ طبیعی نبوده است و ناشی از مسمومیت است... بیرون از بیمارستان نجف، یک ماشین نمره تهران بود که پس از شنیدن خبر مرگ ایشان به طرف بغداد حرکت کرد!».
دکتر «ایاد علی البیر» پزشک دانشآموخته از لندن هم که در بیمارستان پیکر آقا مصطفی را معاینه میکند معتقد است نشانههای روی پوست ایشان دلیل مسمومیتش است و اجازه کالبد شکافی میخواهد که در نهایت امام(ره) اجازه نمیدهند.
مرحوم سیداحمد خمینی: «همین قدر میتوانم بگویم که ایشان چند ساعت قبل از شهادت، در مجلس فاتحهای شرکت میکنند که در آنجا بعضی از ایادی رژیم پهلوی دستاندرکار دادن چای و قهوه در مجلس بودهاند».
حجتالاسلام محمدافشاری: «برخی افراد از اطرافیان آقامصطفی بودند که متهم به قتل ایشان بودند... یکی از آنها آقای سید صالح قمی بود. همان شخصی است که تا ساعت ۵/۱ نیمه شب با حاج آقا مصطفی بود و زمانی که ایشان از آقامصطفی جدا میشود آقامصطفی فوت میکند... سیدصالح قمی آدم درست و حسابی نبود... با بعثیها روابط خاصی داشت و آدم خودفروختهای بود».
آیتالله ناصری: حاج آقامصطفی اواخر عمرشان یک روز ما را به حضور خواستند. من و آقای فردوسیپور یا آقای روحانی، یکی دیگر از آقایان هم بود، رفتیم پهلوی ایشان... ایشان به ما فرمودند: دو تا خبر شنیدم، آنها را به شما بگویم تا مراقب باشید: یکی اینکه رژیم بنا دارد که طرفداران و نزدیکان آقا(امام) را ترور کند، دیگر اینکه میخواهند در قم کسی را عَلَم کنند که چهره مقبولی داشته باشد و انقلابی نباشد و مرجعیت بعد از امام را به او بسپارند».
خبرنگار: مجید تربتزاده
نظر شما